ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟

ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟

ارزهای دیجیتال یک انقلاب سرمایه‌داری است یا سوسیالیستی؟ ارزش‌های فردی را تشویق می‌کند یا به انگیزه‌های جمعی بها می‌دهد؟ این‌ها سؤالاتی است که پس از آشنایی با ارزهای دیجیتال شاید به ذهن هر پرسش‌گری برسد تا بطن ماجرای غیرمتمرکزسازی در دنیای دیجیتال را برای خویشتن روشن کند. در این مقاله به نوشته پیتر کِی، ارزهای دیجیتال را از منظر ارزش‌های سرمایه‌داری و سوسیالیستی بررسی خواهیم کرد.

همانند بسیاری از چیزهای دیگر، افرادی که وارد حیطه ارزهای دیجیتال می‌شوند چیزی را می‌بینند که دوست دارند ببینند. آن‌ها فرصتی را که برای شفافیت یا حفظ حریم خصوصی به وجود آمده مشاهده می‌کنند. فرصتی را که برای آزادی یا امنیت خلق شده می‌بینند؛ فرصتی که برای آزادی‌خواهی یا برای کالای عمومی (Social Good) در سطحی گسترده فراهم شده باشد.

مدتی طول می‌کشد تا مردم پا را فراتر از این مسائل بگذارند تا چیزی را که در ورای انقلاب غیرمتمرکزسازی و بزرگتر از هر آنچه گفته شد در حال اتفاق افتادن است نظاره‌گر باشند. ما باید به برداشتن این قدم کمک کنیم. اگر همواره ارزهای دیجیتال و غیرمتمرکزسازی را از روزنه‌های متعارف یادشده نگاه کنیم، جنبه‌های بسیاری را نادیده خواهیم گرفت و مسیر تفکر ما صحیح نخواهد بود.

نکته مهمی وجود دارد که لازم می‌‌دانم برای افرادی که با ارزهای دیجیتال به تازگی آشنا شده‌اند گوشزد کنم. انقلاب بلاک چین بخشی از تمرکززدایی است. بسیاری از پروژه‌های دفاتر کل توزیع‌شده‌ای که وجود دارند با ایجاد شبکه‌ای از افراد، شرکت‌ها و سازمان‌های جهانی، یک اجتماع را تشکیل می‌دهند و در عین حال انگیزه‌های اقتصادی آن‌ها را در مسیر صحیح تشویق می‌کنند. به عبارت دیگر، وقتی افراد در چنین پروژه‌هایی مشارکت می‌کنند، اولویت را بر نفع شخصی می‌گذارند که با نفع شبکه در یک راستا قرار دارد.

سازمان‌های غیرمتمرکز با ارزش دادن به رفتار صادقانه افراد در شبکه، از پس فساد و تقلب برمی‌آیند. پس زمانی که افراد در شبکه مشارکت کرده و نفع فردی را اولویت قرار می‌دهند، در واقع به نفع جمعی شبکه نیز کمک می‌کنند.

ما انسان‌ها پیش از این، تلاش بسیاری برای جمع‌گرایی انجام داده‌ایم؛ اما بدون فناوری دفترکل توزیع‌شده که انگیزه‌ای برای رفتار درست به افراد بدهد، شاهد فجایع برپایی چنین نظام‌هایی بوده‌ایم که حیاتشان با ترس‌ و زور ممکن می‌شد.

زندان یا همکاری؟

داستان معروفی از دیکتاتور شوروی، ژوزف استالین، درباره یک مرغ وجود دارد که احتمالا شنیده باشید. این حکایت درباره استالین نقل شده و یا حتی شاید ساخته و پرداخته خود او باشد. اولین شواهد از آن در نوشته‌های چنگیز آیتماتوف، رمان‌نویس روسی دیده شده است.

در سال ۱۹۳۵، استالین مشاوران ارشدِ مورد اعتماد خود را به همراه چند رسانه محدود به یک جلسه دعوت کرد. استالین در این جلسه مرغ زنده‌ای را برداشت و آن را سفت نگه داشت، و با دست دیگرش شروع به کندن پرهای مرغ کرد. پرنده بیچاره از درد فریاد می‌زد اما استالین به کارش ادامه داد تا اینکه تمام پرهای مرغ را کند.

استالین سپس پرنده را روی زمین گذاشت و مقدار اندکی دانه جلویش ریخت. مرغ پرکنده مشغول خوردن دانه‌ها شده بود و استالین دست در جیب کرد تا مشت دیگری دانه بیرون بیاورد. افرادی که آنجا جمع شده بودند در کمال تعجب مشاهده کردند که مرغ با درماندگی تمام به‌سمت استالین برگشت و شروع به خوردن دانه‌های تازه از دست او کرد؛ دستی که تا چندی پیش بی‌اعتنا به فریادهایش مشغول کندن پرهای مرغ بود.

استالین برگشت و به کسانی که آنجا بودند گفت که مردم مثل این مرغ هستند. رنج و عذاب را به آنها تحمیل کنید و لحظه‌ای که نیازشان را به آنها نشان می‌دهید، آنها برای گرفتن دانه دنبالتان خواهند افتاد.

فارغ از اینکه داستان واقعی است یا نه، میلیون‌ها انسان به خاطر روحیه جمع‌گرایی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کشته شدند. خود من قبلا در اوکراین و البته مدتی هم در روسیه زندگی کرده‌ام. شنیدن داستان هولودومور پس از دهه‌ها هنوز مرا ناراحت می‌کند. هولودومور قحطی بزرگی بود که در اوکراین رخ داد و در نتیجه غذایی برای مردم و نیروی کار این کشور باقی نگذاشت. شوروی این فاجعه را تا دهه‌ها انکار کرد تا اینکه در سال ۱۹۸۷ آخرین رهبر شوروی، میخائیل گورباچف، به آن اعتراف کرد.

ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟
تصویری از تابلویی کنار جاده که روی آن نوشته: دفن اجساد در این مکان مطلقا ممنوع است.

بین ۳ تا ۸ میلیون نفر در آن فاجعه کشته شدند. به دست آوردن عدد دقیق جان‌باخته‌ها تقریبا غیرممکن است چرا که بر خلاف نازی‌های آلمان که سوابق را خیلی دقیق یادداشت می‌کردند، شوروی علاقه‌ای به این کار نداشت. یکی از شیوه‌های تخمین تعداد کشته‌شدگان، تحلیل کاهش ثبت‌نام در مدارس ابتدایی آن دوران است.

در نوامبر ۱۹۳۲، استالین هزاران سرباز و جانفشان را برای بستن مرزهای اوکراین فرستاد؛ غذایی به داخل کشور وارد نمی‌شد و هیچکس هم حق خارج‌شدن نداشت. هر کسی که گندم می‌دزدید کشته یا به سیبری تبعید می‌شد.

ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟
پناهندگان با سوار شدن بر روی واگن‌ها در تلاش برای فرار از اوکراین هستند.

مردم به خوردن سگ‌، گربه، موش، قورباغه، پرندگان، برگ و علف روی آورده بودند. برخی از مرده‌ها تغذیه می‌کردند و نقل شده که حتی والدین فرزندان خود را می‌خوردند. این فاجعه برای نابود کردن مالکان زمین و روح مردم اوکراین برنامه‌ریزی شده بود.

در کنفرانس معروف یالتا که رهبران ابرقدرت‌های جهان یعنی فرانکلین روزولت، استالین و وینستون چرچیل برای تصمیم‌گیری درباره سرنوشت اروپا بعد از جنگ‌جهانی دوم گرد هم آمده بودند، چرچیل به استالین اشاره کرد که جمع‌گرایی اجباری حتما موجب ازدست‌رفتن جان میلیون‌ها انسان شده است. نخست‌وزیر بریتانیا بعدها اظهار داشت که استالین آن روز دست‌های خود را بالا برد و گفت:«۱۰ میلیون نفر».

ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟
عکسی که با حضور رهبران ۳ ابرقدرت جهان در یالتا گرفته شده است

قطبی‌سازی

بسیاری از ما استالین را به‌عنوان یک شخصیت بد می‌شناسیم و از این رو بسیاری از متفکران محافظه‌کار یا لیبرترین‌، سوسیالیست‌ها را هم‌قطار شرور استالین به حساب می‌آورند.

اما در مورد چرچیل چطور؟ چرچیل برای بسیاری از شنوندگان آدم خوب داستان به نظر می‌رسد.‌ اما شاید برخی شنوندگان دیگر سخنان چرچیل را درباره استفاده از گازهای شیمیایی به یاد بیاورند. پس احتمالا کنفرانس یالتا مکالمه‌ای بین دو فرد شرور بوده است.

در نامه محرمانه چرچیل آمده است:

به‌شدت موافق استفاده از گازهای شیمیایی علیه قبایل غیرمتمدن هستم. مخالفت‌های دفتر هندوستان برای استفاده از گاز شیمیایی علیه بومیان غیرمنطقی است. گاز سلاح لطیف‌تری نسبت به خمپاره‌های انفجاری است که دشمن را وادار به تصمیم‌گیری با تلفات کمتری نسبت به هر سلاح دیگری می‌کند.

اگر مخالف دیدگاه چرچیل هستید، دست کم باید پاراگراف‌هایی را که قبل از این نقل‌قول نوشته شده بخوانید.

ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟
قحطی بزرگ بنگال در سال ۱۹۴۳ یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ مدرن به حساب می‌آید

اما مهم نیست شما جانب چه کسی را می‌گیرید. علی‌رغم پیچیدگی تمام موقعیت‌های یادشده، احتمالا چرچیل را در یکی از دو دسته بد یا خوب جا می‌دهید؛ با اینکه زندگی پیچیده‌تر از این صحبت‌هاست.

چرچیل یا هر شخصیت مهم تاریخی از نظر شما و بسیاری دیگر احتمالا با یکی از دو دیدگاه زیر مطابقت دارد:

  1. قهرمان تاریخ و آزادی
  2. ریاکار و نژادپرستِ مشوقِ کشتار جمعی

شاید برای اتخاذ موضعی بینابین نیز تلاش نکنید. اعتراف می‌کنم که دیدگاه من که به موضوع هم ربطی ندارد، به اندازه نظر شما احتمالا نادقیق و خام است.

هدفم از بیان داستان این بود که نشان دهم من و شما تلاش می‌کنیم همه چیز و همه کس را در دسته‌بندی‌های افراطی جا دهیم.

دسته‌بندی و سوگیری شناختی

ما انسان‌ها با هر داده جدیدی اعم از فناوری، سلبریتی‌ها، موسیقی، ترندهای اجتماعی و شرکت‌ها که مواجه می‌شویم، برای قراردادن آنها در دسته‌بندی‌های افراطی، آنها را از صافی ذهن‌مان عبور می‌دهیم. به این طریق است که جهان را درک می‌کنیم.

اهل فلاسفه از افلاطون تا کانت، به اشکال مختلفی طی قرن‌ها گفته‌اند که ما چیزهای مختلف را طبقه‌بندی می‌کنیم. دسته‌بندی‌کردن در مرکز بسیاری از اندیشه‌های فیلسوفانه قرار گرفته و نیروی پیشران تعدادی از سوگیری‌های شناختی ما را تشکیل می‌دهد: آنهایی که در روند تفکر ما میانبر می‌زنند و ما انسان‌ها به آنها تکیه می‌کنیم.

قبل از این نیز اشاره کرده بودم که ما به‌دنبال یافتن الگوها و معانی هر چیزی هستیم. دسته‌بندی چیزهای مختلف و قالب‌سازی برای آنها نیز یکی از مشخصه‌های ماست.

وقتی در مورد مفاهیم گسترده‌تری از جامعه مانند قوانین، سیاست یا اقتصاد هم فکر می‌کنیم، میل به قطبی‌سازی آنها داریم. ما همه چیز را یکی از دو حالت سوسیالیستی یا سرمایه‌داری در نظر می‌گیریم. قانون‌گذاری شدید یا آزادی‌خواهی افراطی، جمع‌گرایی یا فرد‌گرایی. در بسیاری از کشورهای انگلیسی‌زبان، به هر چیزی برچسب چپ یا راست سیاسی، آبی یا قرمز، محافظه‌کار یا ترقی‌خواهی می‌زنیم.

داستانی که درباره استالین بازگو کردم، بارها به‌عنوان روایت ضدسوسیالیستی استفاده شده است. هر بار که مردم چیزی شبیه به سوسیالیسم می‌بینند، آن را در شدیدترین حالت ممکن تعبیر می‌کنند و در دسته‌ مشابهی قرارش می‌دهند.

متأسفانه داستان‌های مشابه در نظام‌های با بازار آزادتر نیز یافت می‌شود. چه روایت‌هایی که از کلنی‌های کمپانی هند شرقی و هندوستان تا به امروز شنیده‌ایم یا داستان‌های الیور توییستی از کودکان کاری که برای افزایش تولید در کارخانه‌های موتور بخار مجبور به کار بودند. اموال خانواده‌های فقیری را که ثروتمندان و قانون چپاول کردند نیز کنار بقیه بگذارید.

تعدی و ظلم تنها مختص سوسیالیسم نیست. نمونه‌های زیادی از آزار و اذیت طبقات پایین تحت نظام سرمایه‌داری افسار گسیخته وجود دارد.

ذکر این نکته الزامی است که تاریخ سرمایه‌داری و تعریف آن هر دو مورد بحث است. باید بگویم که وقتی در مورد سرمایه‌داری حرف می‌زنم، منظورم سرمایه‌داری لسه فر است: شکلی از سرمایه‌داری مبتنی بر بازار آزاد که امروزه رایج است؛ اما در شکل خالص خود به‌ندرت دیده می‌شود.

این نکته از نظر اقتصاددانان کاملا بدیهی است اما توضیحش اشکالی ندارد. خلاصه حرف‌هایم این است که هر دسته‌بندی از سرمایه‌داری و سوسیالیسم، محافظه‌کاری و ترقی‌خواهی، لیبرترین و لیبرال، چپ و راست یا هر چیز دیگری از تاریخ و جامعه مدرن در ذهن دارید، ما نمی‌توانیم ارزهای دیجیتال را درون آن‌ها جا بدهیم. اهمیتی هم ندارد که به چه سمتی گرایش داریم، تا زمانی که اشتیاق فراگیرشدن را داشته باشیم اقتصاد غیرمتمرکز را جذاب خواهیم یافت.

افراد، قربانی اصلی جمع‌گرایی

پیش از نظام‌های فناورانه غیرمتمرکز، تحقق جمع‌گرایی راستین بدون ایثار چشمگیر از سوی افراد غیرممکن بود. ایثاری که افراد با انگیزه نفع‌رساندن به گروه‌های کوچک‌تر و نه دولت‌ها انجام می‌دهند.

تجربه مارکسیسم در شوروی، جمع‌گرایی را تا حد قیمت جان افراد به اوج رساند. یکی از مشکلات چنین نظام‌هایی، محکوم به شکست بودن آنهاست، مگر اینکه خیل عظیمی از افراد چنان به سیستم وفادار باشند که حاضر به قربانی‌کردن آزادی خود یا ارزش‌های فردی‌شان برای برقراری سیستم شوند.

در اتحادیه جماهیر شوروی سوسیالیستی، دولت تلاش کرد تا تعلق خاطر مردم به سیستم را از طریق ترس به وجود آورد. در ابتدا داستان استالین را برایتان تعریف کردم. روایت‌های مشابه از انقلاب‌های کمونیستی مائو تسه‌تونگ، پل پوت و بسیاری دیگر یافت می‌شود.

در تمام این موارد دولت ترس را ضروری می‌دانست. گاهی اوقات هم خشونت را در دستور کار خود قرار می‌داد. دلیلش نیز آن بود که انگیزه‌های دولت و مردم با یکدیگر همخوانی نداشت.

انگیزه مردم شوروی و دولت آنها در پاره‌ای از موارد مانند اخراج نیروهای آلمان از قلمروی شوروی همسو بود. اما در موارد دیگر میلیون‌ها نفر برای اجراشدن برنامه‌های جمع‌گرایانه دولت سوسیالیستی جان خود را از دست دادند. قحطی اوکراین، «جهش بزرگ به جلو» (Great Leap Forward) در چین و «سال صفر» (Year Zero) در کامبوج نمونه‌هایی از این دست به حساب می‌آیند.

اما استفاده از ترس عاقبت خوشی در شوروی نداشت. حتی با نفوذ پروپاگاندا و ترور در این کشور، بسیاری از مردم انگیزه‌ای برای کارکردن بیشتر نداشتند و حتی‌الامکان به‌دنبال حرکت در پشت سر جریان‌های مرسوم جامعه بودند.

اما با چنین روحیه جمعی در بلاک چین مواجه نمی‌شویم. پیش از اینکه درباره این روحیه در بلاک چین‌ها صحبت کنیم، بهتر است از روحیه سرمایه‌داری و سوسیالیسم بگوییم.

هم سرمایه‌داری و هم سوسیالیسم برای ایستادگی در برابر نظام‌های زورگو بنا شده‌اند. برای مردم عادی که از حق زندگی، آزادی و داشتن اموال محروم شده بودند.

در نهایت سرمایه‌داران لسه فر می‌خواستند که افراد مالک اموال باشند و این حق در عین پایمال‌نشدن برای مردم تنها برای دولت یا پادشاهان نیز نباشد. شاید به نظرتان عجیب یا غیرمعمول برسد؛ اما نویسندگان سوسیالیست نیز در اصل چیز مشابهی را طلب می‌کنند. هر دو گروه با مشاهده ظلم و ستم به‌دنبال چاره‌جویی رفتند.

هر چند هر دو سیستم فکری از مسیرهای مختلفی به الیگارشی یا اندک‌سالاری ختم شدند. نخبگان سیاسی در هر دو، تسلط را در دست گرفتند و نسخه‌های جدیدی از مشکلاتی را که امید به حل آن داشتند بازتولید کردند. زورگویان جدید بانک‌دارها، میلیاردرهای شرکتی و احزاب سیاسی بودند.

نخبه‌گرایی و سوءاستفاده از آن قدرت بود که به فروپاشی اقتصادی انجامید و ساتوشی ناکاموتو را به ساخت بیت کوین رهنمون کرد.

ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟
بلاک جنسیس بیت کوین که پیام مخفی ساتوشی ناکاموتو درباره ورشکستگی بانک‌ها در آن آمده

البته برخلاف آغاز ضدنخبه‌گرایانه بیت کوین، به‌سختی می‌توان آن را سوسیالیستی خواند. در سرمایه‌داری مالکیتِ ابزار خلق ارزش در دست افراد و شرکت‌های خصوصی است. اقتصاد غیرمتمرکزی که قصد ایجادش را داریم نیز به همین صورت خواهد بود. در سوسیالیسم، ابزار خلق ارزش با فرض ایده‌آل‌گرایانه در اختیار کارگران قرار می‌گیرد. اقتصاد غیرمتمرکز با این مورد نیز همخوانی دارد.

اقتصاد غیرمتمرکزی که به‌طور صحیح ایجاد شده باشد، هر دوی این‌ها خواهد بود. این اقتصاد نباید همانند تجربه‌هایی که از سرمایه‌داری داریم، به‌دست عده اندکی نخبه‌ی غیرقابل مهار بیفتد. همچنین از تجارب سوسیالیستی که به یاد داریم، نباید تحت‌کنترل دولت‌ها درآید.

چراکه ماهیت بلاک چین قطعا نمی‌تواند با این امر که مالکیتِ ابزار خلق ارزش در دست دولت یا حلقه‌ تنگی از نخبگان (برخلاف چیزی که برخی هودلرها امید دارند) باشد سازگار شود.

سازمان‌های غیرمتمرکز برای اولین بار در تاریخ، امکان در اختیارداشتن ابزار خلق ارزش را به‌طور مستقیم برای کارگران با هدف کسب سود فراهم کرده است. همانند سوسیالیسم، ابزار تولید تحت‌کنترل دولت‌هایی که می‌خواهند نقش واسطه را ایفا کنند قرار نمی‌گیرد، یا حتی سهام‌داران شرکت‌های خصوصی که نقش نخبگان جامعه را در سرمایه‌داری دارند.

سازمان‌های خودمختار غیرمتمرکز‌ (DAOها)، پلی میان شرکت‌های دولتی و خصوصی هستند.

پارادایم جدیدی در جهان شکل گرفته است که همزمان مزیت‌هایی را که طرفداران دو پارادیم قدیمی مطرح کرده‌اند دربرمی‌گیرد. برای همین، هم طرفداران افراطی بازار آزاد و هم سوسیالیست‌هایی را می‌شناسم که خود را کاملا وقف ارزهای دیجیتال کرده‌اند. البته با عده بسیاری که بین این دو قرار دارند نیز آشنا هستم. این افراد نیاز نیست جریان غیرمتمرکزسازی را به پارادایم‌های قبلی تفکراتشان تقسیم کنند، چراکه با چیزی چه بسا بزرگتر مواجه شده‌اند.

پس این سؤال که «ارزهای دیجیتال با آموزه‌های سوسیالیستی مطابقت دارند یا سرمایه‌داری؟» مسئله‌ای است که به اشتباه مطرح شده است و نشان می‌دهد بیش از دو گزینه وجود ندارد؛ اما این‌طور نیست. در حالی که این سؤال در تیتر مقاله مطرح شده است، شما را به جادادن این انقلاب در یکی از این دو دسته واداشتم. ولی ما نمی‌توانیم اقتصاد غیرمتمرکز را در دسته‌بندی‌های قدیمی جا دهیم، چراکه در این صورت با یک انقلاب مواجه نیستیم و چیزی کمابیش از جنس پارادایم‌های قبلی است.

و ما دیگر چیزی از جنس آموخته‌های قبلی‌ نمی‌خواهیم.

همسوکردن خواسته‌ها

سرمایه‌داران تحت نظام قدیمی که در بیشتر دنیا همچنان از آن استفاده می‌شود، به‌دنبال سود شخصی خود هستند که می‌تواند حتی به قیمت آسیب به کارگران و مشتریان هم باشد. دولت اغلب در مواردی مانند کودکان کار، مشکلات بهداشتی کارگران، حمایت از مصرف‌کننده و پدیده‌هایی از این دست، وارد می‌شود تا جلوی سرمایه‌داران افسارگسیخته‌ای را که با نهایت توان از کارکنان و مشتریان بهره می‌کشند بگیرد.

اما در مورد کارکنان چطور؟ این گروه در نظام قدیمی اهمیت اندکی به هدف غایی شرکت و تجربه مشتریان می‌دهند، مگر اینکه بر روی درآمد یا حجم کار آنها تاثیرگذار باشد. بیشتر کارکنان دنبال آن هستند که کار کمتری انجام دهند و پول بیشتری بگیرند، اگر هر دو را به دست بیاورند که چه بهتر!

برای مصرف‌کنندگان قضیه به چه شکل است؟ در نظام قدیمی آنها خواستار بهترین محصول و قیمت هستند، گاهی اوقات این خواسته آینده شرکت را به تباهی می‌کشد یا به کارگران آسیب می‌زند.

اما مدل طراحی نظام اقتصادی غیرمتمرکز جدید به گونه‌ای است که خواسته‌های هر سه گروه را همسو کرده و آنها را پوشش می‌دهد. نظام جدید، مصحلت سهام‌داران، کارکنان و مصرف‌کنندگان را هم‌جهت می‌کند. هر سه گروه به‌دنبال آن هستند که ارزش شبکه‌هایی که از آن استفاده می‌کنند رشد کرده و ارزشمندتر از قبل شود.

برای اولین بار در تاریخ افراد در نظامی قرار گرفته‌اند که برای رسیدن به اهداف جمعی، نیاز به قربانی‌کردن ارزش‌های فردی ندارند.

ماهیت سازمان‌های غیرمتمرکز به‌طور پیوسته در حال تکامل است و نمونه‌هایی که به مرحله اجرا رسیده‌اند در مقایسه با نمونه‌های آینده کاملا ابتدایی به نظر خواهند رسید. با این حال، شبکه‌های غیرمتمرکز توافقات جمعی هستند که حتی آزادی بیشتری برای افراد به ارمغان می‌آورند.

شبکه‌های غیرمتمرکز بر مبنای انگیزه‌ها کار می‌کنند، بنابراین هر عضوی مختار به تعقیب کردن یا نکردن خوشبختی است، که در این نظام همان ثروت است. این دیدگاه کاپیتالیستی است که هر کسی برای نفع شخصی خودش کار می‌کند. همینطور دیدگاه سوسیالیستی هم به حساب می‌آید چون هر اجتماعی برپایه هم‌جهت بودن انگیزه‌های اشخاص و کار آن‌ها با منافع و انگیزه‌های گروه است.

برای اولین بار در تاریخ می‌توانیم فرصتی برای تعادل متشکل از هر دو پارادایم ببینیم. بدون هیچ سازش یا موازنه‌ای بین دو گروه؛ بدون اینکه مجبور به انتخاب میان خواسته‌های اکثریت و خواسته‌های اقلیت یا حتی یک نفر باشیم.

ارزهای دیجیتال؛ انقلاب سرمایه‌داری یا سوسیالیستی؟ /آماده انتشار

شبکه‌های غیرمتمرکز تجربه فناورانه بی‌نظیری در رسیدن به فردگرایی جمعی بوده است. آنها افراد را به کنش آزادانه در راستای نفع فردی و جمعی به‌‍طور همزمان تشویق می‌کنند.

برای اولین بار در تاریخ بدون هیچ مصالحه‌ای، پلی میان شکافِ سازش‌ها ساخته شده است. یک کالای عمومی بدون آنکه به منافع شما آسیبی برسد، یک بازار آزاد بدون آنکه طبقات فرودست با انحصار‌های ناعادلانه له شوند یا خلق‌کنندگان ارزش گرفتار پشت میزنشین‌های قانون‌گذار باشند.

این همسوکردن انگیزه‌هاست. هیچ یک از دو نظام قبلی نیست و در عین حال هر دوی آنهاست. زمانی که انگیزه‌های مردم را هم به‌عنوان افراد مستقل و هم یک گروه همسو می‌کنیم، به علایق سرمایه‌دارها و سوسیالیست‌ها، فردگرایان و جمع‌گرایان پاسخ می‌دهیم.

این اتفاق به سؤالات بسیاری می‌انجامد که احتمالا جواب‌های زیادی هم برای‌شان وجود ندارد.

آیا فردگرایی جمعی واقعا تحقق می‌یابد یا تنها یک رویای غیرممکن باقی خواهد ماند؟ امیدوارم که چنین باشد. از آنجا که به رویای مشترک بسیاری تبدیل شده، آنها زمان و منابع خود را در راه تحقق آن گذاشته‌اند و برای رسیدن به فردگرایی جمعی نیروی بیشتری استخدام می‌کنند.

اما آیا با فرض به‌ثمررسیدن این انقلاب، آیا از دنیای جدیدی که خلق شده خوشمان خواهد آمد؟ آیا باز هم گروه‌هایی متضرر می‌شوند؟ چه بلایی سر فقرا خواهد آمد، یا آنهایی که به هر دلیلی نمی‌توانند به خلق ارزش بپردازند؟

شیفتگان ارزهای دیجیتال گاهی اوقات به شهرهای کریپتویی اشاره می‌کنند. جایی که پذیرندگان ارز دیجیتال در مناطق تحت محافظت و مرفه و توده مردم در حاشیه‌ها زندگی می‌کنند. متأسفانه عده کمی در مورد رویای خود از جهان آینده صحبت می‌کنند.

اما عده دیگری هم از جهان بر پایه گوشی‌های هوشمند، ماینینگ همگانی و ارزهایی با تورم اندک صحبت می‌کنند که افراد بیکار، طردشده از سیستم بانک‌داری یا بی‌خانمان هم برای خلق ارزش در شبکه‌های غیرمتمرکز مشارکت می‌کنند.

مطمئنم که ایده‌های زیادی در آینده مطرح خواهند شد، اما دوباره باید بگویم که راهکارهای بلاک چینی این شکاف را پر خواهند کرد. این ایده‌ها شبیه به درآمد‌های پایه همگانی، اما در سیستم سرمایه‌داری هستند. مشارکت‌کنندگان ملزم به شرکت در شبکه به‌عنوان نود هستند که به‌طریق مجازی برای همه امکان‌پذیر است.

ما در مرز گذار به عصری هستیم که طیف گسترده‌تری از افراد به جمع خلق‌کنندگان ارزش بپیوندند. چراکه در دنیای ایده‌آل بلاک چینی و با فراگیرشدن اینترنت، دیگر تفاوت اساسی میان نودی که یک فرد میلیاردر آن را اجرا می‌کند با نودی که زن فقیری در جنوب آسیا، سومالی یا برزیل اجرا می‌کند وجود نخواهد داشت.

حتی بر روی سیستم‌هایی مانند اثبات سهام نمایندگی‌شده (DPoS) که تنها به عده اندکی از نودها پاداش می‌دهد، برنامه‌های اجرایی بر روی بلاک چین امکان دریافت مبلغ منصفانه‌ای مستقل از مکان جغرافیایی یا قومیت و جایگاه اجتماعی افراد در ازای ارائه خدمات به شبکه فراهم می‌کند.

شاید آینده روشن و جواب صریحی به سؤالاتمان وجود نداشته باشد؛ اما شک دارم که جهانی برپایه سیستم‌های غیرمتمرکز نسبت به نظام پایه متمرکز، فرصت‌های کمتری برای طبقات فرودست خلق کند.

اگر تا به اینجا مقاله را خوانده باشید، متوجه می‌شوید که جنبه ویران‌شهری از این پارادایم نیز وجود دارد.

آینده‌ی تضمین‌نشده

قانون‌گذاران، کمونیست‌ها، سرمایه‌داران و حتی برنامه‌نویس‌ها می‌توانند آینده وعده‌داده‌شده را از فردگرایی جمعی دور کنند.

اجتماع غیرمتمرکز، پارادایم جدیدی از نظام غیرقطبی است و هیچکس به قطع نمی‌داند که عامل قطبی‌سازی جهان کنونی ما، چه می‌تواند بر سر تمدن غیرمتمرکز آینده بیاورد.

به نقل از نیک اسپانوس که می‌گوید:

اگر خودمان را با بلاک چین آزاد نکنیم، ما را با آن به بردگی خواهند کشید.

بلاک چین ابزار غیرقابل‌هک و شکست‌ناپذیری برای بقا و کنترل‌کردن است.

جریانی که خود ما آغاز کرده‌ایم تعیین می‌کند که آیا آینده می‌تواند همچنان خوب باشد یا نه. همزمان آزادانه و عادلانه، جمعی و فردی؛ تحقق نظام اجتماعی فردگرای جدید به خود ما بستگی دارد، تا انقلاب مسیرش را به‌سمت آزادی و برابری، خوشبختی و فرصت‌های بیشتر برای همه ما طی کند.

guest

استفاده از محتوای توهین‌آمیز، غیراخلاقی، دیدگاه‌های غیراقتصادی، تبلیغات و اطلاعات تماس یا لینک‌های نامرتبط ممنوع است.

نقض قوانین ممکن است منجر به عدم تأیید دیدگاه‌ها یا مسدودسازی حساب کاربران شود.

7 دیدگاه
محمدی
محمدی
2 سال قبل

سلام ممنون از مطلبتون
من میخوام ازین مطلب تو مقاله علمی پژوهشی استفاده کنم ممکنه آدرس دقیق تری بهم بدید

mohsen
mohsen
3 سال و 6 ماه قبل

Bitcoin is freedom

سیامك
سیامك
3 سال و 6 ماه قبل

با بلاك چین پیش به سوی لیبرالیسم ناب .
اكثر كشورهای اروپایی با بهتره بگیم بیشتر كشورهای دنیا نظام سیاسی سوسیال دموكرات دارند .در این نظام بازار آزاد و مالكیت خصوصی پذیرفته شده اما اما نه به طور كامل . مالكیت خصوصی در این نظم به طور كامل نیست و مردم حق استفاده از همه درامدهای خودشان را ندارند و قسمتی را باید تقدیم به دولتی كه هیچ نقشی در تولید نداشته بكنند(انواع مالیات بر درامد-اموال-ارث و غیره) در كشوری مثل سوئد فقط تا 54 درصد از درامد برای فرد هستش. كارخانه ها و عوامل تولید هم مالیات های مختلفی باید بپردازند.
.
برسیم به آمریكا : در آمریكا از این لحاظ وضع بهتره و تا حدودی مالیات رو از عوامل تولید كه خصوصی هستند (مثل كارخانه ها ) حذف یا كم كردمد. (همین امر باعث شده كه هزینه تولید پایین بیاید و شركتها رشد كنند و در نهایت تولید ثروت بیشتر از جاهای دیگه دنیا شد.) ولی در ادامه این شركتها به قدری بزرگ شدند كه توانستند قانون هایی را به تصویب برسانند كه راه برای بقیه كه می خواهند رشد كنند دشوار بشود مانند قانونهای استاندارد كالا ! كه تولید كننده را ملزم به رعایت استانداردهایی در تولید كالا میكند كه مغایرت با قانون بازار آزاد دارد. یعنی در خوده آمریكا هم لیبرالیسم به طور كامل اجرا نمیشود ولی به هر حال بیشتر از جاهای دیگه مالكیت خصوصی و بازار آزاد رو قبول كرده است.
در واقع نظام های سیاسی حال حاضر دنیا تركیبی از سوسیالیسم و لیبرالیسم هستند . نظام سوسیالیسم ناب امتحان شد (شوروی) و نتایج فاجعه باری برای مردمانش به بار آورد. ولی نظام لیبرالیسم ناب تا به حال اجرا نشده ! به نظر من بیت كوین كمك زیادی به لیبرالیسم میكنه تا سوسیالیسم.

MC Morgan
MC Morgan
3 سال و 6 ماه قبل
پاسخ  سیامك

نظام شوروی نوعی سرمایه‌داری دولتی بود. در اقتصاد سوسیالیستی کنترل تولید و توزیع در دست تولیدکنندگان است نه سازمان یا حزب حاکم و این نیاز جامعه است که سمت و سوی تولید را سوق می‌دهد. بنظرم به جای توجه به نام حکومت‌ها باید آن‌ها را از لحاظ محتوایی تحلیل و بررسی نمود.
نظام‌های حاکم در اروپای غربی نیز توانایی مقاومت در برابر بازار آزاد را ندارند و دیر یا زود تسلیم سرمایه‌داری لجام‌گسیخته خواهند شد. هر چند نشانه‌هایی از این تسلیم و خصوصی‌سازی در آن‌ها دیده می‌شود. مثلا خصوصی‌سازی بهداشت یا زندان‌ها.
اصولا هر کجا که سازمانی به نام دولت بصورت متمرکز قدرت سیاسی را در دست بگیرد، منافع اکثریت جامعه ملعبه‌ی دست حاکمان خواهد بود.

Hamid
Hamid
3 سال و 6 ماه قبل

مبحث بسیار جالب و البته دانستن و تفکر بر روی آن واجب برای تمام فعالان در عرصه بلاک چین و ارزهای دیجیتال

Alee Rezaa
Alee Rezaa
3 سال و 6 ماه قبل

مقاله‌ی بسیار خوبی بود اما به نظرم راه زیادی داریم تا بلاک‌چین رو به عنوان یک پارادیم جدید به حساب بیاریم. فعلن شبیه اصلاحی روی نظام سرمایه‌داریه در جهت عادلانه‌تر کردنش، اما کی می‌تونه تضمین کنه که «عدالت» ایجاد میشه؟ نکته‌ای هم که تو این مقاله بهش اشاره نشده بود ارتباطش با آنارشیسم بود. شاید این پارادایم جدید ادامه‌ی جنبش آنارشیست‌ها باشه. به هر حال تماشای این کشمکش‌های دولت‌ها و مردم جذاب به نظر میاد، به امید پیروزی مردم!

میلاد
میلاد
3 سال و 6 ماه قبل

خیلی دیدگاه متفاوت و جالبی بود، مچکر از ترجمه این مقاله.