ارز‌ها: ۳۳,۵۱۴
ارزش بازار: ۲.۶۵۲ تریلیون دلار
قیمت تتر: ۱۰۲,۸۴۷ تومان
کاربر تازه‌وارد

کاربر تازه‌وارد

آخرین بازدید: ---
عضویت: 6 ماه و 15 روز قبل
0
0
4
0
0
4
کاربر تازه‌وارد
کاربر تازه‌وارد
۱ ماه قبل

به نظرمcheems دوباره پامپ داره. ساعت 11

کاربر تازه‌وارد
کاربر تازه‌وارد
۳ ماه قبل

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام‌ تر از آهو بی باک ترم از شیر هرلحظه که میکوشم درکارکنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

کاربر تازه‌وارد
کاربر تازه‌وارد
۳ ماه قبل

پیرمردی، مفلس و برگشته‌بخت روزگاری داشت ناهموار و سختهم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیمار بوداین، عسل می‌خواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قباروزها می‌رفت بر بازار و کوی نان طلب می‌کرد و می‌برد آبرویشب، به سوی خانه می‌آمد زبون قالب از نیرو تهی، دل پر ز خونروز، سائل بود و شب بیماردار روز از مردم، شب از خود شرم‌سارصبح‌گاهی رفت و از اهل کرم کس ندادش نه پشیز و نه دِرَمناشمرده، برزن و کویی نماند دیگرش پای تکاپویی نمانددِرهمی در دست و در دامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشترفت سوی آسیا هنگام شام گندمش بخشید دهقان یک دو جامزد گره در دامن آن گندم، فقیر شد روان و گفت کای حیِ قدیرمی‌خرید این گندم ار یک جای کس هم عسل زآن می‌خریدم، هم عدسآن عدس، در شوربا می‌ریختم وآن عسل، با آب می‌آمیختمبس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل این گره را نیز بگشا، ای جلیل!این دعا می‌کرد و می‌پیمود راه ناگه افتادش به پیش پا، نگاهدید گفتارش فساد انگیخته وآن گره بگشوده، گندم ریخته!بانگ بر زد، کای خدای دادگر چون تو دانایی نمی‌داند مگر؟سال‌ها نرد خدایی باختی این گره را زآن گره نشناختی؟!چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای؟ کاین گره را برگشاید، بنده‌ایتا که بر دست تو دادم کار را ناشتا بگذاشتی بیمار رامن تو را کی گفتم، ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟!ابلهی کردم که گفتم، ای خدای گر توانی این گره را برگشای؟آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت، دیگر چه بود!من خداوندی ندیدم زین نَمَط یک گره بگشودی و آن‌هم غلط!اَلْغَرَض، برگشت مسکین دردناک تا مگر برچیند آن گندم ز خاکچون برای جستجو خم کرد سر دید افتاده یکی هَمْیان زرسجده کرد و گفت کای ربِّ ودود من چه دانستم تو را حکمت چه بود؟هر بلایی کز تو آید، رحمتی‌ست هر که را فقری دهی، آن دولتی ستگر کسی را از تو دردی شد نصیب هم سرانجامش تو گردیدی طبیبهر که مسکین و پریشان تو بود خود نمی‌دانست و مهمان تو بودمن به مردم داشتم روی نیاز گر چه روز و شب درِ حق بود بازمن بسی دیدم خداوندان مال تو کریمی، ای خدای ذوالجلالبر درِ دونان، چو افتادم ز پای هم تو دستم را گرفتی، ای خدایگندمم را ریختی، تا زر دهی رشته‌ام بردی، که تا گوهر دهیالا یا ایُّها السّاقی اَدِر کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

کاربر تازه‌وارد
کاربر تازه‌وارد
۶ ماه قبل

بخرم؟ یا نخرم؟