از سقراط تا ساتوشی، دردهای مشترک و ایدههای رهاییبخش
همیشه در ذهنم این سؤال را میپرسیدم که فلسفه یونان، اوجگیری علوم مختلف در اسلام یا هر اتفاق مهمی که باعث تغییراتی شگرف در فرهنگ بشر شده، چطور راه را برای تفکر آزاد و شکوفایی نوآوریها باز کرده است؟ اصلاً چنین رویدادهای برجستهای چگونه به انسان کمک کرده تا پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کنند؟
مکتب و فلسفه یونان
تصورش را بکنید بدون فلاسفه یونان، راه تفکر آزاد و خلاقانه چگونه ترسیم میشد؟ بدون تالس، سقراط، افلاطون، ارسطو و فیثاغورث، دانشمندان عصر طلایی اسلام چطور میتوانستند به تفکراتی برسند که ما در دوران مدرن هنوز به آنها تکیه میکنیم؟
آیا بدون زهراوی، عباس بن فرناس، ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، ابن رشد، خوارزمی و ابن خلدون و امثال ابن نفیس، رنسانس ممکن بود؟ آیا بدون داوینچی، کوپرنیک، آندرس وسالیویس، فرانسیس بیکن و نیوتون و گالیله و کپلر و دکارت، علم در قرون نوزده و بیست میلادی معنا داشت؟
سقراط که بسیاری آن را پدر فلسفه غربی میدانند، روش تفکر سقراطی را برایمان به یادگار گذاشت. منطق و خردگراییِ افراطی او در نهایت الهامبخش دانشمندان بود تا به سهم خود آینده فلاسفه و متفکران را تغییر دهند. شاید بتوان ریشه انسانگرایی، نظریههای جامعهشناختی، ایدههای اقتصادی و مردمسالاری را در تفکرات یونانیان باستان یافت.
آتنیها اولین شکل از مردمسالاری امروزی را پایه نهادند؛ آنها بودند که سعی کردند از قدرت مرکزی فاصله بگیرند و قدرتی با شکل و شمایل غیرمتمرکز بسازند؛ همین ایدهها الهامبخش بسیاری از مردمسالاریهایی است که در دنیای امروز آنها را میبینیم.
عصر اسلام، نوآوری با رنگ و لعابی تازه
پیامبر اسلام (ص)، آغازکننده جنبشی بود که دانش را نه فقط مخصوص اشراف و صاحبنظران، بلکه برای هر انسانی دستیافتنی میدانست. او در زمانی سواد را ترویج کرد که خواندن و نوشتن مخصوص اقلیت بود. حضرت محمد (ص)، هم یک بدعتگذار مدنی و هم یک ذهن خلاق اقتصادی بود. شاید بتوان پا را فراتر از اینها هم گذاشت و او را متخصصی متخصصتر از تمام سرمایهداران بازارهای آزاد امروز دانست.
در زمانه خودش، محمد (ص) با ایجاد معافیتهای مالیاتی برای مبادلات کالاها و خدمات میان تجار، بازاری رقابتی در مدینه ایجاد کرد که بر تمام بازارهای آن زمان چیره شد؛ اقدامی که در عین رادیکالبودن، نوآورانه و درخشان بود.
قلمرو اسلام از غرب تا اسپانیا و از شرق تا پاکستان و افغانستان امروزی امتداد داشت. طی سالها، پیام اسلامِ پیامبر در بحثهای مدنی و مالی مدام در نقاط مختلف دنیای شناختهشده آن زمان طنینانداز میشد. تأکید به درک معجزات و رازها که در قرآن هم به آن اشاره شده است، فرهنگی از فلاسفه بزرگ و متفکران نامآشنا ایجاد کرد.
اسلام پرچم گسترش علم را در دست داشت که در دوران باستان در اختیار یونانیان بود. با بیشترشدن نفوذ اسلام در نقاط مختلف جهان، این پرچم به اروپاییان داده شد و در نهایت در قالب رنسانس بار دیگر برافراشته شد.
رنسانس و بهار در اروپا
فلاسفه جهان اسلام در دوران طلایی خود، الهامبخش بسیاری از متفکران بزرگ بودند. توماس آکویناس، فیبوناچی، داوینچی، میکلآنژ و کوپرنیک، هر یک به سهم خود صدای انفجار فلسفه و هنر را بیشتر کردند. به لطف متون ترجمهشده فیلسوفان کلاسیک یونانی که از دانشمندان جهان اسلام باقی مانده بود، اروپا از زیر خاکستر دوران تاریک قرون وسطی سر بر آورد و وارد رنسانس شد.
رنسانس آغازگر راه تولد دوبارهٔ حس کنجکاوی خرد و اندیشه آزاد بود. کم نیستند آنهایی که مهمترین دستاورد رنسانس را نشریات چاپی میدانند. صنعت چاپ به عموم مردم اجازه داد تا با یکدیگر مکاتبه کنند و ارتباط داشته باشند. این صنعت بهنوعی رشد طبقه متوسط جامعه بود.
از سوی دیگر، صنعت چاپ باعث تمرکززدایی دانش شد؛ پیش از آن دانش مخصوص اهل دین و مقامات سیاسی بود و با ظهور چاپ، راه آن به میان عموم مردم باز شد. برداشتهشدن تمرکز دانش و غیرمتمرکزشدن آن را میتوان کاملاً بهسود جامعه مدنی آن زمان دانست.
روشنگری
عصر خرد و منطق دوران پرشکوهی بود که نامهایی نظیر نیوتون، رنه دکارت و آدام اسمیت را بر سر زبانها انداخت. درست به مانند رنسانس، عصر روشنگری هم تولد دوباره کنجکاوی خرد بود که اصول اولیه آن را میتوان در فلسفه و مکتب یونانی یافت. انسانگرایی و خودپیروی (Autonomy)، جنبههای بنیادین وجودی انسان هستند؛ شکل مدرن این تعریف را میتوان در تغییر از تفکر متمرکز نظیر یک حاکمیت متمرکز، به تفکر غیرمتمرکز و وابسته به هر فرد جستجو کرد.
این عصر الهامبخش دموکراسی بود و نباید فراموش کنیم که آمریکا هم در همین دوران روشنگری شکل گرفت. بنجامین فرانکلین، توماس جفرسون و جیمز مدیسون با بهرهگیری از همین ایدهها بود که قانون اساسی آمریکا را نوشتند. در اعلامیه استقلال آمریکا آمده است:
بدون هیچ شکی، تمام انسانها مساوی خلق شدهاند. [خداوند] خالق، آنها را با حقوقی لاینفک آفریده: زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی.
دوران مدرن
عصرِ مدرن امروز با عصر صنعتیشدن در اواسط قرن هجدهم میلادی آغاز شد و تا امروز که عصر ارتباطات است، ادامه دارد. عصر مدرن را میتوان رشدی دانست که در انتهای مسیر فناوریهای دیجیتال و بیوتکنولوژی قرار گرفته بود.
پیش از ظهور انیشتین، این نیوتون و مَکسوِل بودند که تمامی راههای ریاضیات و فیزیک کلاسیک را هموار کرده بودند. یافتههای نیوتون در ارتباط با جاذبه و فیزیک نور، سنگِ بنایی بود برای کارها و نظریات جیمز کلارک مکسول که خود از نامهای بزرگ عصر فناوری است. وقتی که انیشتین میگفت بر شانههای غولها ایستاده، به نیوتون و مکسول اشاره داشته است. مکسول یافتههایی بر یافتههای نیوتون اضافه کرد؛ پس از آن الکتریسیته، علم مغناطیس و نور را در قالب تئوری میدانهای الکترومغناطیسی مطرح کرد. یکپارچهسازی این مباحث در قالب یک نظریه واحد، سبب کشف نیروی الکتریکی و بازشدن راه برای اختراع تلویزیون و رادیو شد.
حالا و چیزی در حدود ۲,۵۰۰ سال پس از سقراط و حدود ۲۰۰ سال پس از مکسول، به دوران مدرن رسیدهایم. از الکتریسته و عکاسی و رادیو و تلویزیون عبور کردیم و در ادامه مسیر به رایانه و اینترنت و تلفنهای هوشمند سر زدیم و امروز به بیت کوین رسیدهایم.
برداشت من این است که تمام فلاسفه بزرگ و متفکران نامدار در تکاپو بودهاند تا سر از رازی در بیاورند که به سود جامعه باشد. تأکید بر تمرکززدایی و تأثیرات مثبت آن برای جامعه، از جمله مواردی بود که در تفکرات و ایدههای متعدد آنها متوجهشان شدم. از روش سقراطی، از دوران طلایی اسلام و تأکید آن بر یادگیری و دانشافزایی، از نشریات چاپی و از آمریکا مثالهایی زدیم؛ حالا و در عصر ارتباطات، رایانههای شخصی، اینترنت و بلاک چین و بیت کوین، همه و همه مثالهای تازه هستند.
میراث ساتوشی ناکاموتو
برای این که کارمان را از همین ابتدا راحت کنیم، فرض میگیریم که ساتوشی ناکاموتو یک فرد است و از آنجا که «ساتوشی» نامی ژاپنی برای مردان است، او را یک مرد در نظر میگیریم. برای من ساتوشی همرده متفکران و فلاسفه بزرگ گذشته است. با توجه به چیزی که ساتوشی آن را خلق کرده، میتوان او را یک عالم و دانشمندِ همهچیزدان دانست.
میدانیم که او برای خلق چنین چیزی میبایست اطلاعات جامعی در مورد ریاضیات و علم رمزنگاری داشته باشد؛ دانش او به اینجا ختم نمیشود و باید به یاد داشت که او در حوزه اقتصاد، علوم اجتماعی، فلسفه و ابعاد روانشناختی جامعه هم دستی بر آتش داشته است. از دید من، ساتوشی از تاریخ جوامع گذشته باخبر بوده و از دستاوردها و زوال آنها آگاهی داشته است.
او میبایست از موانعی که رهبران گذشته برای حفظ وضع موجودشان ایجاد میکردند اطلاع داشته باشد. دستاورد ساتوشی، بیت کوین، ایدهای بهواقع بزرگ بود. آدمهای زیادی را پیدا نمیکنید که منکر زیبایی ذات ضدتورمی و عرضه محدود ۲۱ میلیونی بیت کوین باشند یا افراد کمی هستند که ویژگیهای امنیتی بیت کوین و ایده خارقالعاده نگهداری داراییها نزد صاحبشان (که خود چالشی در اقتصاد سنتی بود) را میبینند و لب به انتقاد میگشایند.
ساتوشی ناکاموتو نگذاشت که هویت واقعیاش فاش شود؛ این ویژگی آنقدر زیباست که باید از ساتوشی ممنون باشیم. دلم میخواهد بهدنبال برههای از زمان بگردم که در آن ایدهها بهصورت ناشناس اجرایی شدند. در زمان نیوتون، رسم بود که ایدهها و مقالات علمی، با نامهای مستعار منتشر میشدند. در آن زمان، هدفشان این بود که مردم به جای این که تمرکزشان را روی نویسنده بگذارند، اصلِ ایده را مد نظر قرار دهند.
استفاده از نام واقعی در انتشار ایده، سبب میشد که حملههای منتقدان بیشتر از خود ایده، نویسنده را هدف قرار دهند. با نامهای مستعار، گفتمانهای عمومی حول نقاط قوت ایده اصلی شکل میگرفت. ساتوشی حتماً از این مسئله آگاه بوده است؛ حتماً میدانسته که تغییراتی که این ایده در جامعه شکل میدهد آنقدر بزرگ است که وجود نام واقعیاش در گفتمانهای عامه مردم مثل ترمز عمل کند.
دوست دارم بخش پایانی صحبتهایم را به شاخصترین بُعد خلقت ساتوشی، یعنی ذات غیرمتمرکز شبکه بیت کوین اختصاص دهم. احتمالاً قبل از این که این مطلب را باز کنید، بارها در مورد آن خوانده و شنیدهاید. در همین مطلب هم بارها در مورد سود آن برای جامعه صحبت کردم.
حالا که این مقاله را میخوانید، بدیهی به نظر میرسد؛ ولی در سال ۲۰۱۷ و زمانی که همه در مورد اندازه بزرگتر بلاکها در شبکه بیت کوین صحبت میکردند، آگاهی چندانی در مورد آن وجود نداشت. چیزی که نمیدانستم، این بود که برای بزرگماندن یک ایده بزرگ، تمرکززدایی باید بخشی از آن باشد.
تفکر آزاد، دانشافزایی و سوادآموزی، نشریات چاپی، مردمسالاری، رایانه و اینترنت و بیت کوین، همه و همه ایدههای بزرگی هستند ولی بدون جایدادن تمرکززدایی در آنها، آنچنان که باید جای رشد نخواهند داشت.
بلاک چین فناوری خارقالعادهای است و بیت کوین هم آن را به تسخیر خود درآورده است. سؤال اینجاست که آیا ۱۰۰ سال دیگر، ۲۰۰ یا حتی ۱۰۰۰ سال دیگر خبری از بیت کوین هست؟ کسی نمیداند. ولی این را خوب میدانم که اگر ایدهای جدید متولد شود که بهتر از بیت کوین باشد، احتمالاً فناوریای خواهد بود که در حال حاضر وجود ندارد و حتماً تمرکززدایی بخش از آن خواهد بود.
شاید بزرگترین دستاوردی که ساتوشی با آن به تمام بشریت خدمت کرده، این باشد که بفهمیم تمام ایدههای بزرگ و انقلابی که تغییراتی شگرف در جامعه ایجاد میکنند، باید تمرکززدا باشند و تمرکززدایی بخشی جداناشدنی از آنها باشد.
بیایید برای لحظهای هم که شده کاری نکنیم و نفسی عمیق بکشیم. من و خیلیهای دیگر به هویت مستعار ساتوشی ناکاموتو و تمرکززدایی بیت کوین باور داریم.
کی میگه اصلا صد سال دیگر دنیایی وجود داره