چه تفاوتی میان ورشکستگی بانک سیلیکون ولی و بحران مالی سال ۲۰۰۸ وجود دارد؟
تقریباً یک ماه از سقوط بانک سیلیکون ولی (SVB)، یکی از بانکهای بزرگ ایالات متحده آمریکا میگذرد. این سقوط بزرگترین ورشکستگی بانکی از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ و بهطورکلی، دومین ورشکستگی بزرگ تاریخ آمریکا بهحساب میآید.
در این مدت کوتاه، مفسران زیادی تلاش کردهاند این پدیده را توضیح دهند. آنها درباره سپردههای بیمهشده و سرمایهگذاری خطرپذیر و اثر موجی بر اقتصاد صحبت میکنند؛ اما اینها به چه معنا هستند؟
در این مقاله با کمک مطلبی از وبسایت مدیوم، دلایل سقوط بانک سیلیکون ولی و تفاوت این رویداد با بحران مالی سال ۲۰۰۸ را با زبانی ساده و روان توضیح دادهایم؛ پس تا پایان مطلب با ما همراه باشید.
در زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟
بحران مالی سال ۲۰۰۸ رویدادی ناگهانی و غیرمنتظره نبود؛ چراکه از سالها قبلازآن، برخی از بانکها درگیر فعالیتهای پرمخاطرهای شده بودند؛ بنابراین، میشد تا حدی وقوع بحران را پیشبینی کرد. در آن زمان، بازار املاک و مستغلات رونق زیادی داشت؛ ازاینرو، بانکها آگاهانه وامهای کلانی برای خرید املاک تجاری به صاحبان کسبوکار و به افراد عادی هم وام مسکن میدادند.
برای اینکه افراد بیشتری به دریافت وام ترغیب شوند، بانکها شرایط دریافت آن را تا حد زیادی سادهتر کرده بودند؛ بهطوری که دیگر هیچکسی نبود که نتواند از این امکان بهرهمند شود. این در حالی است که اگر همین فرد پنج سال پیش برای وام اقدام میکرد، بانک به او میگفت: «نمیشود، شما شرایط پرداخت آن را ندارید!»
بدینترتیب، بسیاری از افرادی وام گرفتند که احتمال زیادی وجود داشت نتوانند وام را بازپرداخت کنند. دراینمیان، دو ریسک بزرگ وجود داشت:
- وامها نرخ بهره تنظیمشدنی داشتند؛ یعنی نرخ بهره میتوانست در طول زمان تغییر کند. با تغییر نرخ بهره، مبلغ پرداخت ماهانه هم متناسب با آن تغییر میکرد؛ بنابراین، ممکن بود وقتی مبلغ قسط افزایش مییابد، فرد نتواند از عهده پرداخت آن برآید.
- ارزش املاک بهطور غیرعادی حالت افزایشی را نشان میداد. برای نمونه، خانهای که چند سال قبل از آن فقط ۲۷۵٬۰۰۰ دلار ارزش داشت، حالا در سال ۲۰۰۸ قیمتش به ۴۵۰٬۰۰۰ دلار رسیده بود. ازاینرو، بانکها باید با ارزش فعلی خانه، به فرد ۴۵۰٬۰۰۰ دلار وام میدادند.
وقتی حباب میترکد
وقتی حباب مسکن مانند همه حبابهای دیگر ترکید، نرخ بهره افزایش و ارزش املاک و مستغلات کاهش یافت. این یعنی اقساط ماهانه متناسب با نرخ بهره افزایش یافت و بسیاری از مردم و صاحبان مشاغل دیگر نمیتوانستند اقساط ماهانه را بازپرداخت کنند. درمقابل، فردی هم که برای خانهاش ۴۵۰٬۰۰۰ دلار وام گرفته بود، ارزش خانهاش کاهش یافته بود و بانک با تصاحب خانه هم نمیتوانست وام را کامل وصول کند.
درآمد بانک از بازپرداخت همین وامهاست. وقتی وامگیرندگان اقساط خود را نمیپردازند، بانک با مشکل مواجه میشود. اینکه چندین نفر نتوانند وامهایشان را بهموقع پرداخت کنند، کاملاً طبیعی است و بانک همیشه برای پوشش اقساط چند وام ذخیره مالی نگه میدارد؛ اما در آن زمان، تعداد وامهایی که بانکها به مشتریان بیاعتبار داده بودند، سرسامآور بود. مبلغ اقساط پرداختنشده هم بهمراتب بسیار بیشتر از مقدار ذخیره بانکها بود و درنتیجه، به ورشکستگی آنها انجامید.
ورشکستگی بانک به چه معناست؟
ورشکستگی بانک زمانی اتفاق میافتد که بانک مرکزی وارد عمل شود و به بانک بگوید که دیگر نمیتواند به کارش ادامه دهد. در آمریکا، این کار را شرکت بیمه سپرده فدرال (FDIC) انجام میدهد. معمولاً ورشکستگی بانک موضوع چندان عجیبی نیست. وقتی بانکی ورشکسته میشود، یا باید تعطیل شود یا برای جبران ضررهای وارده، سرمایه اضافی جذب کند.
اگر بانک طوری ورشکسته است که با جذب سرمایه مشکل حل نمیشود، باید تعطیل شود. بانک مرکزی این کار را ناگهان و بدون اخطار قبلی انجام میدهد. دلیلش این است که اگر خبری به بیرون درز کند، ممکن است باعث هراس مشتریان شود. آنگاه مشتریان هجوم میآورند که پولشان را برداشت کنند و این بهنفع بانک نیست. بنابراین، بانک را ناگهان تعطیل میکنند و در مدت یکیدو روز، اوضاع آن را مدیریت میکنند.
معمولاً بانک مرکزی بهمحض اینکه متوجه میشود بانکی در شُرُف ورشکستگی قرار دارد، ازقبل ازطریق فرایندی محرمانه خریدار رزرو را نگه میدارد. بنابراین، مشتریان بانک بیسروصدا به بانک جدید منتقل میشوند، بدون اینکه آب از آب تکان بخورد و بعد از تعطیلی یکیدوروزه، بانک یا با مالکیت جدید یا زیرنظر بانک مرکزی بازگشایی میشود.
خریدار کیست؟
اغلب مواقع، بانکهای ورشکسته را بانکهایی بزرگتر از آنها میخرند. شاید بپرسید چرا بانکی باید بانک ورشکسته دیگری را بخرد؟ دلیلش این است که چون بانک ورشکسته برای فروش قرار گرفته است، بانک خریدار میتواند داراییها و مشتریها آن را با قیمتی بسیار ارزانتر بهدست آورد. این در حالی است که اگر میخواست با بانک دیگری ادغام شود یا بانک خودش را گسترش دهد، باید هزینه بسیار بیشتری میپرداخت.
سپرده بیمهشده به چه معناست؟
همانطورکه گفتیم، در آمریکا شرکتی به نام بیمه سپرده فدرال (FDIC) کار رسیدگی به بانکها و پوششدهی سپردههای مشتریان را برعهده دارد. این شرکت در سال ۱۹۳۳ و پس از جریان «رکود بزرگ»، بدترین بحران اقتصادی تاریخ آمریکا، راهاندازی شد. در آن زمان، حدود ۴,۰۰۰ بانک ورشکست شدند و همه افرادی که در آن بانکها سپرده داشتند، پولهایشان را از دست دادند. برای اطمینان از اینکه بعدها چنین مشکلی پیش نیاید، این شرکت بیمه سپردهگذاری را راهاندازی کرد.
بانکها سپردههای خود را نزد شرکت FDIC بیمه میکنند و هزینه آن را میپردازند. شرکت این پولها را نزد خود نگه میدارد و فقط درصورتیکه بانک ورشکست شود، موظف است تا سقف تعهدش پولهای سپردهگذاران را پرداخت کند.
از سال ۱۹۳۳، سقف بیمه سپردهها ۱۰۰٬۰۰۰ دلار بود؛ اما در واکنش به بحران مالی سال ۲۰۰۸، این سقف به ۲۵۰٬۰۰۰ دلار افزایش یافت. ناگفته نماند این محدودیت برای سپردهگذاران است نه حسابها. این یعنی اگر فردی سه حساب در یک بانک داشته باشد، ۲۵۰٬۰۰۰ دلار برای مجموع حسابهای اوست، نه اینکه برای هر حساب ۲۵۰٬۰۰۰ دلار جداگانه به او پرداخت کنند.
آیا ۲۵۰,۰۰۰ دلار واقعاً کافی است؟
بله، برای بسیاری از افراد عادی مبلغ زیادی است؛ ولی صاحبان کسبوکار احتمالاً به مقدار بسیار بیشتری از این نیاز دارند. برای مثال، هتلی که شبی ۲۵۰٬۰۰۰ دلار برای رزرو اتاق دریافت میکند یا شرکت بزرگی که بیش از ۱۰٬۰۰۰ نفر کارمند دارد، مجموع حقوق ماهانه کارکنانش بسیار بیشتر از این مبلغ است.
در اوج بحران مالی سال ۲۰۰۸، حدود ۱۰۰ بانک در حال ورشکستگی بودند. درست است که این عدد درمقایسهبا ۴,۰۰۰ بانک دوران رکود بزرگ بسیار کمتر است، باید به این موضوع هم فکر کنیم که امروزه تعداد بانکها بسیار کمتر از آن زمان است. امروزه، بانکها و مگابانکهای منطقهای داریم و در کلِ ایالات متحده آمریکا، تعداد بانکهای منحصربهفرد کمتر از ۵,۰۰۰ باب است. علاوهبراین، حدود ۵,۰۰۰ شرکت اعتباری وجود دارد.
گفتنی است در چند سال گذشته، تعداد ورشکستگی بانکی در آمریکا خیلی کمتر شده است؛ بهطوریکه در سال ۲۰۲۰، کلاً چهار بانک ورشکسته شدند و در سال ۲۰۲۱، حتی یک بانک هم ورشکسته نشد. در بحبوحه پاندمی کووید۱۹ هم بانکها عملکرد موفقی از خود نشان دادند.
حالا با این پیشزمینهها، بیایید بهسراغ بانک سیلیکون ولی (SVB) برویم و ببینیم چه عواملی باعث ورشکستگی این بانک بزرگ شد.
چرا بانک سیلیکون ولی منحصربهفرد بود؟
هر بانک خودش درباره مشتریانی که میخواهد داشته باشد، تصمیم میگیرد. برخی بانکها روی کسبوکارهای کوچک تمرکز میکنند و تعدادی دیگر با کشاورزان سروکار دارند و بعضی هم با مشتریانی کار میکنند که قصد دارند مسکن یا خودرو بخرند.
این مشتریان هستند که بانکها را ازهم متمایز میکنند؛ بااینحال، معمولاً بانکها با ترکیبی از مشتریان مختلف سروکار دارند. برای مثال، بانک کشاورزی بهجز کشاورزان مشتریان دیگری هم دارد. یا همه مشتریان بانک مسکن قصد ندارند خانه بخرند.
بانک سیلیکون ولی بانکی منحصربهفرد بود و بهطورخاص فقط با استارتآپهای فناوری کار میکرد. میدانیم که ذات استارتآپ پرریسک است؛ بههمیندلیل، بانکهای دیگر ریسک نمیکنند که فقط با مشتریان استارتآپی کار کنند. بااینحال، بانک سیلیکون ولی که در سال ۱۹۸۳ تأسیس شد، هدفش این بود: برای نیازهای بانکی استارتآپ خود به ما مراجعه کنید. به شما کمک خواهیم کرد!
این بانک دو ویژگی منحصربهفرد داشت:
- بزرگی میزان دارایی: در زمان ورشکستگی بانک سیلیکون ولی، این بانک با دارایی بیش از ۲۰۰میلیارد دلار، شانزدهمین بانک بزرگ آمریکا بود. درست است که ۵ بانک برتر آمریکا داراییهای تریلیوندلاری دارند، اما ۲۰۰میلیارد دلار هم رقم کمی نیست. در مقام مقایسه، داراییهای بانک بزرگ منطقهای ممکن است حدود ۱۰میلیارد دلار باشد.
- داشتن فقط ۱۷ شعبه: تمام شعبههای بانک سیلیکون ولی در کالیفرنیا و ماساچوست و البته چند شعبه از آن هم در بریتانیا، کانادا، چین، هند و چند کشور دیگر مستقر بودند. بااینحال، بانکی با این اندازه معمولاً صدها شعبه دارد.
حال بیایید اتفاقهای صنعت بانکداری و حوزه فناوری را بررسی کنیم تا متوجه شویم که چه ارتباطی با ورشکستگی بانک سیلیکون ولی داشتند.
رویدادهای صنعت بانکداری
وقتی پاندمی کرونا در سال ۲۰۲۰ شروع شد، بسیاری از بانکها ترسیده و نگران بودند که نکند وامگیرندگان ورشکست یا کسبوکارها بسته شوند و نتوانند وامشان را بازپرداخت کنند. فرق این وامها با وامهای سال ۲۰۰۸ آن بود که این وامها متنوع بودند؛ اما وامهای سال ۲۰۰۸ بیشتر درزمینه مسکن بود.
بهلطف کمک دولتها به افراد و مشاغل این اتفاق نیفتاد. کسبوکارهای کوچک وامهایی دریافت کردند که بانکها توانایی پوشش آنها را داشتند و افراد هم میتوانستند پرداخت وام مسکن خود را بهمدت چند ماه متوقف کنند. تعداد وام در یک صنعت آنقدر زیاد نبود که اگر آن صنعت نابود میشد، تعداد زیادی وام روی دست بانک بماند. همه اینها برای تحمل طوفان کافی بود.
سپس فدرال رزرو در تلاش برای تحریک اقتصاد، نرخ بهره را کاهش داد. این اتفاق تا حدودی برای وام مسکن مفید بود؛ زیرا بسیاری از وامگیرندگان به بانکها هجوم آوردند تا وامهای مسکن خود را که نرخ بهره آن کاهش یافته بود، بازپرداخت کنند. ارزش خانهها هم مدام در حال افزایش بود. بااینحال، بانکها با مشکل دیگری مواجه شدند: مشتریان کمتر خرج میکردند و پول بیشتری در بانک نگه میداشتند.
مگر این چه مشکلی دارد؟
درآمد بانکها از سودی است که از وامها دریافت میکنند و درمقابل، باید سود حسابهای سپردهگذاران را پرداخت کنند. تفاوت بین این دو حاشیه سود خالص است. ازآنجاکه مشتریان پول بیشتری در بانک نگه میداشتند، بانکها مجبور بودند برای پرداخت سود آنهمه سپرده، به راههای دیگری برای کسب درآمد فکر کنند. بهترین راه برای بسیاری از بانکها این بود که افراد را به دریافت وام تشویق کنند.
علاوهبراین با کاهش نرخ بهره، فدرال رزرو متوجه شد که تورم افزایش یافته است و این برای کشور خوشایند نبود؛ بنابراین، نرخ بهره را از ۰درصد در اوایل سال ۲۰۲۲، به ۴.۵درصد افزایش داد. ناگفته نماند بانکها نرخ بهره را بیشتر از نرخ فدرال رزرو در نظر میگیرند؛ پس آنچه مشتریان مشاهده میکنند، کمی متفاوت است. این سریعترین افزایش نرخ بهره از دهه ۱۹۸۰ تاکنون بوده است.
رویدادهای حوزه فناوری
در طول دوران پاندمی، شرکتهای فناوری شاهد افزایش تقاضای بسیار زیادی برای خدمات خود بودند. شرکتهای تجارت الکترونیک با اشتیاق تعداد زیادی از مشتریان برای خرید آنلاین مواجه شده بودند و هر شرکتی که خدمات دورکار ارائه میداد، دیگر وقت سرخاراندن نداشت. محصولات و خدمات دیجیتال هم بهسرعت افزایش یافتند.
استارتآپهای فناوری بهویژه مشتریانی که بانک سیلیکون ولی با آنها کار میکرد، برای پاسخگویی به نیاز بازار و تقویت رشد خود، به پول بیشتری احتیاج داشتند. در چنین شرایطی، کسبوکارهای عادی معمولاً به بانک مراجعه میکنند و درخواست وام میدهند. آنها از این وام برای استخدام کارکنان بیشتر، افزایش نقدینگی، بازکردن مکانی جدید برای شرکت و… استفاده میکنند.
این در حالی است که استارتآپهای فناوری ازطریق سرمایهگذاری خطرپذیر سرمایه جذب میکنند؛ چرا؟ به این دلیل که بانکهای سنتی در ازای وام، وثیقه دریافت میکنند (چیزی شبیه ضامن در کشور ما). این وثیقه نوعی دارایی فیزیکی است که از وام پشتیبانی میکند و اگر مشتری وام را بازپرداخت نکند، بانک دارایی را برمیدارد (در اینجا از حقوق ضامن کسر میکنند).
برای وام مسکن، بانکها خانه را بهعنوان وثیقه انتخاب میکنند و برای کسبوکار، داراییها وثیقه میشوند. بهعنوان مثال، اگر رستورانی وام بگیرد، یخچالها، اجاقها، کامیونهای تحویل و نیز ساختمان رستوران (درصورت اجارهاینبودن) را میتواند بهعنوان وثیقه قرار دهد.
بسیاری از استارتآپهای فناوری داراییهای فیزیکی مشابه اینها را ندارند. برای نمونه، استارتآپی که اپلیکیشن مدیریت مالی را اجرا میکند، دقیقاً چه دارایی خاصی دارد؟ پایگاه کد؟ بنابراین، شرکتهای فناوری اغلب نمیتوانند از بانکهای سنتی وام بگیرند و برای جمعآوری پول به سرمایهگذاران خطرپذیر متکی هستند.
شرکتهای خطرپذیر دستکم دههامیلیون دلار برای تأمین مالی رشد پروژه به شرکتهای فناوری پرداخت میکنند. در تمام سال ۲۰۲۱، شرکتهای فناوری در پول این شرکتهای خطرپذیر شنا میکردند. پول نقد را از آنها میگرفتند و آن را در بانک سیلیکون ولی سپرده میکردند.
برای بانک سیلیکون ولی چه اتفاقی افتاد؟
حال بیایید ببینیم این رویدادها چه ارتباطی با بانک سیلیکون ولی داشتند. بانک سیلیکون ولی با همان مشکلی روبهرو بود که بسیاری از بانکها با آن مواجه بودند: نقدینگی بیشازحد در سپردهها.
همانطورکه گفتیم بانکهای دیگر میتوانستند با اعطای وام بیشتر این مشکل را رفع کنند؛ اما بانک سیلیکون ولی نمیتوانست؛ زیرا مشتریانش خاص بودند. وقتی آنها میتوانستند از سرمایهگذاران خطرپذیر پول دریافت کنند، چرا باید وام میگرفتند؟
بانک که دید ازطریق وام نمیتواند درآمدزایی کند، با بخشی از پول اضافی اوراق بهادار خزانهداری خرید. این سرمایهگذاری کمریسک و بهظاهر محتاطانه میرسید؛ اما چه کسی تصور میکرد که فدرال رزرو ناگهان تصمیم بگیرد نرخ بهره را افزایش دهد؟ وقتی نرخ بهره افزایش یافت، ارزش سرمایهگذاری بانک سیلیکون ولی بهشدت کاهش یافت.
در همین حال، صنعت فناوری هم از تبوتاب افتاد و رشد سال ۲۰۲۱، مانند جرقه نور ناگهان خاموش شد. شرکتهای فناوری موردحمایت شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر دههاهزار کارمند را اخراج کردند تا پول نقد را برای خودشان نگه دارند.
آنها در دورهای جدید جمعآوری سرمایه نمیتوانستند از این شرکتها بودجه بیشتری جذب کنند؛ بنابراین، بهسرعت پول نقد را از حسابهایشان در سیلیکون ولی بیرون کشیدند که تأثیر منفی زیادی بر آن گذاشت.
مشتریان پولهای خود را میخواستند؛ پس بانک برای پرداخت به آنان تصمیم گرفت اوراق بهادار را حتی با ضرر ۱.۸میلیارددلاری بفروشد که البته چارهای هم نداشت. مجدداً برای پوشش این ضرر، تصمیم گرفت بهطریقی ۲میلیارد دلار سرمایه جذب کند. این تصمیمها در دنیای بانکداری نسبتاً عادی هستند؛ اما چرا برای بانک سیلیکون ولی برعکس عمل کرد؟ ادامه ماجرا را بخوانید.
هجوم برای بیرونکشیدن پول از بانک
نمیدانم فیلم «چه زندگی شگفتانگیزی» (It’s a Wonderful Life) را دیدهاید یا نه. در صحنهای از فیلم، وقتی مردم جلوی ساختمان بانک بیلی اند لون (Bailey and loan) صف میکشند تا پولهایشان را بگیرند، جورج بیلی به آنها میگوید:
فکر میکنید پولها اینجاست؟ اشتباه میکنید. پولهای شما اینجا نیست، در خانه جو، در خانه کندی، در خانه خانم مکلین و صدها نفر دیگر است.
این روشی است که بانکها کار میکنند. سپرده میگیرند و تبدیل به وام میکنند. شما به بانک پول میسپارید؛ ولی پولتان آنجا نیست؛ زیرا آن را به شخصی دیگر وام دادهاند. سیستم فقط تا زمانی بهدرستی کار میکند که همه سپردهگذاران همزمان نخواهند پولشان را از بانک برداشت کنند.
زمانیکه بانک سیلیکون ولی اعلام کرد میخواهد برای پوشش زیان ۲میلیارددلاری خود سرمایه جمعآوری کند، برخی از سرمایهگذاران خطرپذیر به این فکر افتادند که احتمالاً بانک دچار مشکل شده است؛ بنابراین، به شرکتهای فناوری موردحمایت خود توصیه کردند پولشان را از بانک بیرون بکشند.
ناگهان در یک روز، بانک سیلیکون ولی با هجوم مشتریانی روبهرو شد که آمده بودند پولشان را برداشت کنند. بانک که دید ظاهراً جذب سرمایه فایده ندارد، تصمیم گرفت بهدنبال خریدار باشد. وضعیت وخیم بود، و این خبر آن را تشدید کرد.
شرکت FDIC در اقدامی ناگهانی، بانک را در ظهر روز جمعه ۱۰مارس۲۰۲۳ (۲۰اسفند۱۴۰۱) تعطیل کرد. معمولاً FDIC بانکها را در ساعت ۵ عصر تعطیل میکند؛ اما ورشکستگی بانک سیلیکون ولی آنقدر سریع بود که FDIC دیگر نتوانست صبر کند. تا زمان بستهشدن بانک، ۲۵درصد از سپردهها در مدت ۴۸ ساعت از بانک برداشت شده بود. این هجوم برای برداشت از بانک از نوع کلاسیک آن بود.
تکلیف سپردههای بانک سیلیکون ولی چه شد؟
پس از تعطیلی بانک، آن بانک دیگر وجود ندارد؛ ازاینرو، شرکت FDIC بانک سیلیکون ولی را با نام جدید در روز دوشنبه ۱۳مارس بازگشایی کرد. بنابر سقفی که بیمه FDIC اِعمال میکند، مشتریان بانک سیلیکون ولی فقط میتوانستند در صبح روز دوشنبه، حداکثر به ۲۵۰هزار دلار از سرمایه خود دسترسی داشته باشند.
احتمالاً میدانید چه اتفاقی افتاده است. بهدلیل ماهیت متفاوت مشتریان این بانک که بیشتر شرکتهای فناوری محسوب میشدند و پول خود را از شرکتهای خطرپذیر دریافت کرده بودند، بیش از ۹۰درصد آنها بیشتر از این سقف تعیینشده در حساب خود داشتند. بعضی از آنها حتی میلیونها و برخی مانند استارتآپ روکو (Roku)، صدهامیلیون دلار پول داشتند. بااینحال، شرکت بیمه نمیتوانست همه این پول را پرداخت کند.
آیا پولها برای همیشه از بین میرفتند؟ بستگی داشت که چه اتفاقی برای این بانک میافتاد. شرکت FDIC بهسرعت تلاش کرد برای آن خریدار پیدا کند. زمانیکه واشنگتن میوچال در سال ۲۰۰۸ با ۳۰۰میلیارد دلار ورشکسته شد، بانک جیپی مورگان چیس آن را خرید و همه سپردههای سپردهگذاران را به آنان پرداخت کرد و هیچکس هیچ پولی از دست نداد.
چرا جیپی مورگان بانک سیلیکون ولی را نخرید؟
برای اینکه باید دلیل قانعکنندهای برای آن پیدا میکرد. جیپی مورگان بانک وا مو (WaMu) را هم خریده بود؛ چراکه با خرید آن، میتوانست حضورش در منطقهای جدید از کشور را با هزینهای کمتر گسترش دهد؛ بنابراین، برایش منفعت داشت.
برای بانک سیلیکون ولی بهسختی خریدار پیدا میشد. واقعیت این است که حتی اگر خریدار هم داشت، هیچ راهی وجود نداشت که بدانیم این انتقال با چه سرعتی اتفاق میافتد و آیا خریدار حاضر میشود پرداخت سپردههای کلان آن شرکتها را گردن بگیرد یا نه.
اگر FDIC نمیتوانست خریدار پیدا کند، باید داراییهای این بانک را میفروخت و به سپردهگذارانی بازپرداخت میکرد که موجودی حسابشان بیش از ۲۵۰هزار دلار بوده است. حال این کار چقدر طول میکشید؟ شاید سالها! حتی نمیتوانستند تضمین کنند که آیا داراییهای این بانک را میتوان با قیمتی فروخت که مبالغ خارج از سقف بیمه را پوشش دهد یا نه.
استارتآپها واقعاً نگران بودند. مشکل کمبود نقدینگی و پرداخت حقوق کارکنان و سایر هزینهها با ۲۵۰هزار دلار آیندهای نامعلوم درانتظارشان خواهد بود.
دراینمیان قانون دادفرانک چه تأثیری گذاشت؟
پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸، کنگره قانون دادفرانک را تصویب کرد. بهموجب این قانون، بانکها ملزم میشدند که آزمایش استرس را پشتسر بگذارند. آزمایش استرس نشان میداد که آیا بانک میتواند در بحرانها واکنش مناسبی نشان دهد یا خیر. بانکهایی که بیش از ۵۰میلیارد دلار داشتند، باید سالانه این آزمایش را انجام میدادند. همچنین، این قانون حداقل سرمایهای را مشخص کرده است که بانکها باید داشته باشند.
در سال ۲۰۱۸، آستانه دادفرانک از ۵۰میلیارد دلار به ۲۵۰میلیارد دلار تغییر کرد. هدف از این کار کنترلکردن بانکهایی بود که بهنظر میرسد بزرگتر از آن هستند که شکست بخورند. بحث سر این بود که بانک ۵۰میلیارددلاری آنقدر بزرگ نیست که بتواند مشکلات فاجعهبار در صنعت مالی ایجاد کند.
نکته جالب این است که مدیرعامل سابق بانک سیلیکون ولی، گرگ بکر (Greg Becker)، ازجمله موافقان این افزایش آستانه بود. در آن زمان، این بانک ۵۰میلیارددلاری بود؛ بنابراین، دیگر نیاز نبود هرسال طبق قانون دادفرانک آزمایش استرس انجام دهد و حداقل سرمایه اولیه موردنیاز هم درباره آن اجرایی نمیشد. اگر قانون دادفرانک آستانه را بالاتر نبرده بود و بانک سیلیکون ولی آزمایش استرس را انجام میداد، شاید مشخص میشد که نمیتواند از بحران جان سالم بهدر ببرد.
تفاوت ورشکستگی بانک سیلیکون ولی با بحران سال ۲۰۰۸ چیست؟
حالا میرسیم به پرسشی که از ابتدای این مطلب در پی آن بودیم: ورشکستگی بانک سیلیکون ولی چه تفاوتی با بحران سال ۲۰۰۸ دارد؟ از برخی جهات، بحران مالی سال ۲۰۰۸ و آنچه در بانک سیلیکون ولی اتفاق افتاد، درست نقطه مقابل یکدیگر بودند. بحران مالی سال ۲۰۰۸ نتیجه وامهایی بود که پرداخت نشدند؛ اما شکست بانک سیلیکون ولی بهدلیل برداشت همزمان تعداد زیادی سپرده بود.
در زمان بحران مالی، برخی از بانکها درگیر وامدهی پرخطر بودند و بسیاری از آنها آگاهانه این کار را انجام میدادند؛ ولی درباره بانک سیلیکون کمی متفاوت بود. بزرگترین ریسک آن تمرکزی بود که روی صنعت فناوری داشت. در سال ۲۰۰۸، بازپرداختنشدن وامها با سرعت تدریجی افزایش یافت و یکشبه نبود؛ درحالیکه نابودی بانک سیلیکون ولی در مدت ۴۸ ساعت اتفاق افتاد.
برای بیشتر بانکهای ورشکسته در بازه زمانی ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰، شرکت FDIC ازقبل خریدار را پیدا کرده بود و بهمحض بستهشدن بانک، بانک جدید باز میشد؛ اما برای بانک سیلیکون هیچ خریداری از قبل وجود نداشت.
دلیل دیگری که بانک سیلیکون ولی با سرعتی خیرهکننده ورشکست شد، دانش فنی مشتریان آن بود. مشتریان معمولی بهراحتی نمیتوانند متوجه وضعیت بد مالی بانک شوند؛ درحالیکه شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر به وضعیت مالی بانک سیلیکون ولی توجه کرده بودند. وقتی دیدند بانک در تلاش است تا پول جمعآوری کند، به مشتریانشان هشدار دادند.
رسانههای اجتماعی و اسلک و دنیای استارتآپهای حوزه فناوری که زنجیروار بههم متصل هستند، چنان بهسرعت این خبر را منتشر کردند که باعث شد همه بروند و پولهایشان را از بانک بیرون بکشند.
نقش اثر موجی یا همان Ripple Effect
یکی دیگر از مشکلات بانک سیلیکون ولی، «اثر موجی» بود. واکنشهای زیادی در رسانههای اجتماعی صورت گرفته بود که ادعا میکردند بانک سیلیکون ولی فقط شامل شرکتهای فناوری ثروتمند و سرمایهگذاران خطرپذیر بوده است. این درست است؛ اما استارتآپهای کوچک هم در آن کم نبودند. آنها در طول زمان بزرگتر میشوند و مسلماً هزینههایشان شامل حقوق و دستمزد نیز افزایش خواهد یافت.
بدبیاری وحشتناک دیگری هم در دنیای فناوری اتفاق افتاد: شرکتهای فناوری که قبلاً هم زیرفشار بودند، حالا اوضاعشان بدتر شده بود و بسیاری از آنها احتمال داشت دوام نیاورند. برخی از ایالتها از شرکتها میخواستند که حقوق کارگران را فوراً پرداخت کنند. این یعنی اگر شرکت به پول نقد برای حقوق و دستمزد دسترسی نداشته باشد، باید کارمندان خود را مرخص یا اخراج کند.
حتی شرکتهایی که در بانک سیلیکون ولی پول نگه نمیداشتند، ممکن بود با شرکتهایی که در آن حساب داشتند، تجارت کرده باشند. دارندگان حساب در این بانک احتمالاً دیگر نمیتوانستند صورتحسابهایشان را پرداخت کنند؛ مسئلهای که باعث اثر منفی حتی بزرگتری میشد.
برخی از صندوقهای پوشش ریسک به مشتریانی که تکلیف سپردههایشان معلوم نبود دسترسی پیدا کردند و بابت هر دلار از حسابهای آنها در بانک، ۶۰ تا ۸۰ سنت پیشنهاد دادند. صاحبان شرکتهای زیرفشار ممکن بود وسوسه شوند و فکر کنند که اگر موافقت نکنند، ممکن است همان مبلغ ناچیز را هم از دست بدهند.
اثر موجی همه را درگیر میکند
اینکه هر مشتری فقط بتواند بهاندازه ۲۵۰هزار دلار برداشت کند و مابقی پولها احتمالاً از دست خواهد رفت، ممکن است بهطورکلی سیستم مالی را تحتتأثیر قرار دهد. شرکتهایی حتی خارج از حوزه فناوری که در بانکهای کوچک و منطقهای پول دارند، ممکن است تصمیم بگیرند که پولشان را در بانکهایی مانند بانک ملی نگه دارند که بزرگتر از آن هستند که شکست بخورند. آیا این موضوع باعث برداشت همزمان پول از این بانک خواهد شد؟ احتمالاً.
درنهایت، زمانیکه سپردهها از بانکها خارج میشوند، جوامع آسیب میبینند. بدون سپردهها این بانکها دیگر نمیتوانند وام زیادی پرداخت کنند و در طول زمان بهتدریج کاهش مییابند و بانکهای بزرگ آنها را میبلعند. اگر بانکهای بزرگ به تنها پناهگاه امن برای سپردههای شرکتهای بزرگ تبدیل شوند، دنیای بانکداری جامعه را بیشتر فلج خواهند کرد. این همان اثر موجی پیشرونده است.
آیا عمق فاجعه را درک میکنید؟
شاید شما نه در استارتآپ فناوری استخدام شده باشید و نه از طرفداران سرمایهگذاری خطرپذیر باشید. شاید هم فکر میکنید کمک مالی دولت یعنی محافظت از سپردهگذاران دارای بیش از ۲۵۰هزار دلار ایده بدی باشد. بااینحال، نمیتوان انکار کرد که شکست بانک سیلیکون ولی میتوانست تأثیر عظیمی بر اقتصاد بگذارد.
رئیس و مدیرعامل سرمایهگذار استارتآپ Y Combinator گفت:
فکر میکنم یک نسل کامل از استارتآپها از روی کره زمین محو خواهند شد.
میدانید استارتاپها چقدر مهم هستند؟ به اپلیکیشن سلامتی که پزشکتان از آن استفاده میکند یا برنامههای دلخواه خود در گوشی هوشمندتان فکر کنید. حتی افرادی که در حوزههای فناوری یا حوزههای مشابه آن کار نمیکنند، بازهم از فناوریهایی استفاده میکنند که این استارتآپها به دنیا هدیه دادهاند.
حتی اگر فناوری هم برایتان مهم نباشد، بازهم شکست بیشتر بانکها میتواند ویرانگر باشد. برای مثال، آمریکا را بانکهایی بسیاری کوچکتر از چهار بانک بزرگ آن (موسوم به Big Four) میگردانند. اگر کسبوکارها بهطورجمعی سپردههای خود را فقط در آن چهار بانک بزرگ بگنجانند، سایر بانکها سقوط خواهند کرد. بهطورکلی، صنعت بانکداری در چند دهه گذشته شاهد ادغام شدید بوده است؛ زیرا مؤسسههای کوچکتر نمیتوانند با بزرگترها رقابت کنند.
خوشبختانه دولت آمریکا مشکل را حل کرد!
روز یکشنبه ۱۲مارس۲۰۲۳ ساعت ۶:۱۵ عصر بهوقت شرق آمریکا، خزانهداری این کشور و فدرال رزرو و نیز FDIC بیانیه مشترکی صادر کردند مبنیبر اینکه اقداماتی برای محافظت کامل از همه سپردهگذاران تصویب شده است و صبح دوشنبه، همه حسابها در بانک به تمام پول خود دسترسی کامل خواهند داشت.
قانونگذاران بلافاصله برای محدودیت ۲۵۰هزاردلاری «استثنای ریسک سیستمی» وضع کردند. قبلاً هم از چنین قانونی در طول بحران مالی سال ۲۰۰۸ برای محافظت از سپردهگذاران استفاده کرده بودند. بهموجب این استثنا، دیگر از سقف تعهد استفاده نمیکنند و کل پول سپردهگذاران را به آنان بازپرداخت خواهند کرد.
شرکت FDIC ذخایر خود را بررسی میکند که آیا کسری دارد یا نه. اگر داشته باشد، تمام بانکهای بیمهشده موظف میشوند مبالغ مشخصشده را به FDIC پرداخت کنند تا کسری شرکت جبران شود.
این شبیه زندگی در مجتمعی مسکونی است. اگر پشتبام نشت کند، تمام ساکنان طبقات ساختمان که صاحبخانه هستند، باید مبلغ تعمیر پشتبام را بپردازند، نهفقط بالاترین طبقه. این لازمه زندگی در چنین مجتمعهایی است.
دولت هم چنین رویکردهایی را برای جلوگیری از فروپاشی کل سیستم مالی در پیش گرفت. اگر این کار را نمیکرد، پیامدهای آن نهتنها دامنگیر همه سپردهگذاران در ایالات متحده میشد؛ بلکه بازارهای جهانی دیگر را هم تحتتأثیر قرار میداد.
این اقدامات خیال دههاهزار کسبوکار را که با بانک سیلیکون ولی کار میکردند، واقعاً راحت کرد. این دورهای کوتاه از بحران بود؛ اما خوشبختانه بهپایان رسید. همچنان پرسشهایی وجود خواهد داشت که آیا میشد از این اتفاق پیشگیری کرد؟ باید به چنین پرسشهایی پاسخ داد؛ اما همه اینها دربرابر محافظت از افراد بیگناه درگیر در سقوط بانک سیلیکون ولی، در درجه دوم اهمیت قرار دارند.
شما درباره ورشکستگی بانک سیلیکون ولی چه فکر میکنید؟ لطفاً دیدگاه خود را ازطریق کامنت با ما بهاشتراک بگذارید.
سلام و درود،خسته نباشید.واقعا لذت بردم از خواندن این مطلب.دقیقا فهمیدم بحران مالی سال 2008 به چه خاطر بوده.
تا الان برام مبهم بود که مگه در سال 2008 چه اتفاقی افتاده که حتی خالق بیت کوین هم در اون زمان بهش اشاره کرده بود.
دمتون گرم،خدا قوت میگم بهتون.