نگاهی به بحران وجودی در بیت کوین
ارزهای دیجیتال فاقد رهبر هستند و به همین دلیل، هیچ منبع واحدی برای اعتماد ندارند. این امر میتواند چالشهایی فلسفی را به همراه آورد.
هویت برای انسانها، سیستمهای غیر زنده و نیز اشیای مشابه، به ویژه آنهایی که در گذر زمان دستخوش تغییر میشوند، همواره امری پیچیده و مشکلساز بوده است. برای شناسایی هویت انسانها میتوان از خصلتهای ویژهای نظیر ساختار دیانای استفاده کرد. همچنین سیستمهای غیرزنده (نظیر شرکتها) نیز میتوانند برای داشتن هویتی باثبات، به نظامهای حقوقی و حکومتی (نظیر مجوز ثبت شرکت و …) تکیه کنند.
اما ارزهای دیجیتال و بلاک چینهای خصوصی فاقد چنین امتیازی هستند. ارزهای دیجیتال و بلاک چین با هدف غیرمتمرکزسازی ساختار رهبری خود وارد میدان میشوند و به این ترتیب نمیتوانند به یک طرف ثالث برای تأیید و تثبیت هویت خود تکیه کنند. در مقابل، آنها به سازوکارهای اجتماعی و اقتصادی اجماع تکیه دارند. برخی از ارزهای دیجیتال از ساختارهای حقوقی نظیر شرکت خصوصی یا بنیاد برای حل اختلافات و داوری درباره مسائل پیش آمده در خصوص هویت خویش استفاده میکنند. اما چنین رویکردی از قوام کافی برخوردار نیست و ذاتا با اهداف چنین سیستمهایی (که برای غیرمتمرکزسازی به میدان آمدهاند) در تناقض است.
پایدارترین رویکردی که ارزهای دیجیتال میتوانند در پیش بگیرند این است که تصمیمگیری درباره این مسائل را از دست عدهای خاص که از اثرگذاری بالایی برخوردارند بازپس گرفته و آن را به اجماع جمعی بسپارند. اما برای اجراییسازی درست این رویکرد، باید به مجموعهای از ارزشها که ساختار سیستم بر اساس آن شکل گرفته پایبند و متعهد بود. هر قدر یک سیستم از هماهنگی داخلی بیشتر و دامنه گستردهتری از موافقان با یک سری ارزشهای کلیدی برخوردار باشد، توان بیشتری برای دوام در این مسیر خواهد داشت.
پارادوکس کشتی تسئوس
داستانی از تسئوس (یکی از شخصیتهای اساطیری یونان) نقل میشود که به خوبی نشانگر تناقضهای موجود در بطن مسئله هویت است. تسئوس از سربازان خود میخواهد کشتی او را که به خاطر گذشت زمان و استفاده زیاد مستهلک شده، بازسازی کنند. سربازان بخشها و قطعات مختلف کشتی را بخش به بخش و قطعه به قطعه جایگزین میکنند. وقتی کار تمام شد، تسئوس از خود این سئوال را میپرسد که آیا این کشتی بازسازی شده همان کشتی سابق خودش است. هر چه باشد تمام اجزای این کشتی جدا شده و بخشی جدید و مشابه جای آن قرار گرفته است. او از خود میپرسد اگر از سربازانش بخواهد قطعات کشتی قبلی را برداشته و با آن یک کشتی دیگر بسازند، کدام یک از این دو کشتی، همان کشتی سابق او خواهد بود.
این مسئله از آن جهت چالشبرانگیز است که هیچ پاسخ دقیقی برای آن وجود ندارد. داستان کشتی تسئوس به ما نشان میدهد که هویت یک جسم قطعی نیست. هویت اشیا از سوی ما به آنها اختصاص داده میشود و قائم به ذات نیست.
این ماجرا درباره انسان نیز صادق است. سلولهای ما به طور دائم در حال تغییر هستند و بههمیندلیل، سلولهای بدن کنونی ما با سلولهای بدنمان در ده سال گذشته تا حد زیادی متفاوت هستند. به این ترتیب میتوان گفت که مثلا یک زندانی که به خاطر ارتکاب جرم در ده سال پیش حبس شده، اکنون به «انسانی دیگر» تبدیل شده است. یک مثال سادهتر: فرض کنید دیشب با کسی جر و بحث داشتید و کار به ناسزاگویی کشید. امروز میتوانید با این دلیل که «دیشب خودم نبودم» گناه آن کار را از دوش خودتان بردارید! در هر دوی این مثالها، برایمان مشخص است که هویت فرد یکسان است و در عین حال میدانیم بسیاری از خصیصههایی که هر انسانی دارد، در گذر زمان دستخوش تغییر میشوند.
اما چنین مشکلاتی در دنیای واقعی برای انسانها روی نمیدهد، زیرا ما سیستمهایی پایدار و مشخص را برای تعیین هویت داریم که البته تغییر شخصیت، خاطرات و نیز جسم را نیز تحت پوشش قرار میدهد. اعضای خانواده و دوستانمان میتوانند به راحتی ما را بشناسند، هر چند که چندین دهه یکدیگر را ندیده باشیم. ابزارهایی نظیر شماره ملی، گذرواژه، تاریخ تولد و نام پدر میتوانند برای شناسایی هویت به کار روند که البته شاید از دقت لازم برخوردار نباشند. در مقابل شیوههایی نظیر اثرانگشت، اسکن شبکیه چشم و نیز آزمون دیانای از دیگر شیوههای احراز هویت هستند که از دقت بالاتری برخوردارند.
اما همه این شیوههای احراز هویت نیاز به یک شخص ثالث دارند. همچنین برخی از سیستمهای غیرزنده نیز میتوانند از شخص ثالث برای ایجاد هویت استفاده کنند. ثبت یک نهاد حقوقی (نظیر شرکت) سبب واقعی شدن یک مفهوم انتزاعی (یعنی همکاری تعدادی انسان برای اجراییسازی یک سری ایده) میشود و این امکان را فراهم میسازد که این سیستم غیرزنده بتواند در گذر زمان دوام آورد، هر چند که کارکنان و یا ایده اجرایی آنها در گذر زمان تغییر یابد. همچنین دریافت گواهینامههایی حقوقی (نظیر گواهی ثبت برند یا ثبت اختراع) سبب میشود ایدهها و مفاهیمی که در ذهن داریم نیز هویت یابند.
اما بیشتر سیستمهای غیرزنده از چنین ساختاری که تعیینکننده هویت باشند محروماند و همین امر سبب میشود گرفتار تناقضی که برای تسئوس روی داد شوند. اگر سیستمی ایجاد کنید که هدفش حذف شخص ثالث و در نتیجه، ادامه حیات بدون اتکا به دولت و نظامهای حقوقی باشد، چنین سیستمی با چالش هویت روبرو خواهد شد. بلاک چینهای عمومی نیز دقیقا با همین مسئله روبرو هستند.
چالش تسئوس برای بلاک چین
با وجود اینکه از عبارت «بلاک چین» زیاد خوشم نمیآید، برای سادگی بیشتر از همین عبارت استفاده میکنم. منظورم از بلاک چین در اینجا، بلاک چینهای سازمانی نیست، بلکه بلاک چینهای عمومی نظیر بیت کوین و اتریوم را مدنظر دارم. این دو شبکه بلاک چین طی سالهای گذشته بهشدت با مسئله هویت و چالشهای مرتبط با آن دست به گریبان بودهاند.
یک چالش ایجاد شده برای بیت کوین این بود که آیا این ارز دیجیتال باید به فکر مقیاسپذیری به عنوان یک شبکه پرداخت همتا به همتا باشد یا اینکه باید حرکت خود به عنوان رویکردی یک لایهای را ادامه دهد. اتریوم نیز که با یک مشکل فنی روبرو شده بود، به این دوراهی رسید که آیا باید اصل تغییرناپذیری بلاک چین خود را نقض کند یا اینکه همچنان بر این تغییرناپذیری پافشاری کند.
مسیر هر یک از دوراهیهای ایجاد شده در مسیر بیت کوین و اتریوم، طرفداران زیادی داشت. هیچ نهادی برای انتخاب یکی از دو گزینه پیش رو وجود نداشت. آیا اندازه بلاک بیت کوین باید ثابت میماند و آیا اتریوم میتوانست از یک انشعاب سخت (هاردفورک – مانند بیت کوین کش از بیت کوین) برای حذف تراکنشهای صورت گرفته توسط هکرها استفاده کند؟ گفتنی است با وجود اینکه اتریوم از یک سری ضوابط رسمی برخوردار است، اما این ضوابط بیشتر فنی است تا یک سری اصول تعیینکننده مسیر حرکت. به همین دلیل، چارهای جز متوسل شدن به اجماع گروهی برای انتخاب یکی از گزینههای پیش رو، ارائه درخواست، بررسی دقیق مستندات و در نهایت، ایجاد انشعاب سخت برای اتریوم نبود. مشخص است که فرآیند مذکور بسیار پیچیده و بغرنج بود.
البته شاید با خودتان بگویید که چنین مشکلاتی، اتفاقی بودند. اما واقعیت این است که ماهیت غیرمتمرکز چنین سیستمهایی، بروز چنین مشکلاتی را اجتنابناپذیر میسازد. بلاک چینهای عمومی نظیر بیت کوین که عملا فاقد رهبری واحد هستند، همیشه یا دیدگاههای متضاد و متناقض روبرو هستند. در پست قبلی سعی کردیم به واکاوی این دیدگاههای متناقض در گذر زمان بپردازیم. تردیدی نیست که توسعهدهندگان، کارآفرینان، متفکران، استخراجکنندگان و نیز سرمایهگذاران زیادی هستند که جزو تأثیرگذاران در فضای بیت کوین به شمار میروند. با این وجود، هیچ فرد یا نهاد واحدی وجود ندارد که بتواند کنترلی جامع بر این فضا داشته باشد. بههمیندلیل، همواره شاهد وجود چنین دیدگاههای متضادی در این فضا خواهیم بود.
دو رویکرد در قبال این مسائل
اما چطور میتوان با چنین مسائلی کنار آمد؟ واقعیت این است که دو راه بیشتر در پیش نداریم که یکی وابسته به اقتضای وضعیت و مصلحتاندیشی مقطعی است و شیوه دوم نیز از پایداری بیشتری برخوردار است.
شیوه نخست این است که یک شرکت یا بنیاد، از حق قانونی برای مداخله برخوردار باشد که برای نمونه میتوان به تزوس (Tezos) و یا ایاس (EOS.io) اشاره کرد. این گزینه برای شبکههای بلاک چین غیر بیت کوینی گزینه پیشفرض به شمار میرود که امکان اِعمال نفوذ قانونی به منظور حل اختلافات را فراهم میکند. البته هیچ اجباری برای مشارکتکنندگان برای پیروی از تصمیم گرفته شده وجود ندارد و مخالفان میتوانند یک انشعاب (فورک) جدید ایجاد کنند.
اما همین ثبت شرکت، بنیاد یا برند به نام یک مجموعه حقوقی مشخص سبب میشود انشعاب ایجاد شده دیگر نتواند نام سابق را به همراه داشته باشد، زیرا در این صورت ممکن است با واکنش قانونی صاحب آن روبرو شود. در چنین حالتی، هویت حقوقی مذکور، صرفا نشانگر مسئله بنیادین مورد اشاره ما (یعنی نبود سیستمی برای حل چالشها) و در نتیجه، اِعمال نفوذ به منظور هدایت بلاک چین در مسیری مشخص است. البته فعالیت این نهاد حقوقی صرفا به این مسئله ختم نمیشود و ممکن است اموری دیگر را نیز در بر گیرد. فشار به صرافیها برای حمایت بیشتر از انشعاب مورد حمایت برند و نیز فعالیت رسانهای برای معرفی انشعاب مورد نظر از دیگر اقداماتی است که میتواند انجام شود. به این ترتیب، نهاد حقوقی ایجاد شده میتواند بر مسیر انشعاب ایجاد شده کنترل زیادی داشته باشد.
رویکرد دوم نیز این است که از خیر هر نوع ابزار برای هویتبخشی نظاممند بگذریم و در عوض فقط بر سازوکارهای اجماع متکی باشیم، به این ترتیب که سیستم بتواند در طی زمان متحول شود و در عین حال، به اهداف اولیه خود نیز پایبند باشد. سیستمهای فاقد رهبر (یا دقیقتر بگوییم، دارای رهبری حداقلی) نظیر بیت کوین و مونرو از این الگو بهره میبرند. تردیدی نیست که افراد اثرگذار زیادی در هر دو سیستم وجود دارند. با این وجود، هیچ خبری از نهاد و سازمان مرکزی که نقش تصمیمگیرنده واحد را داشته باشد نیست. شاید برخی بر این باور باشند که بیت کوین کور (Bitcoin Core) کنترل زیادی بر روند این شبکه دارد. اما واقعیت این است که این مجموعه نیز یک بدنه سازمانی رسمی نیست و اقداماتی که انجام میدهند به معنای تغییر در اصول بیت کوین نیست و صرفا اموری جزئی را شامل میشود. پیر روچارد (Pierre Rochard) بهخوبی این امر را توضیح میدهد: «قوانین مربوط به بلاکها در شبکه بیت کوین و نیز اعتبار تراکنشها به اجماع وابسته است که آن هم به صورت خودکار و از طریق نرمافزار صورت میگیرد. هر آنچه از اصول پیاده شده در این نرمافزار به دور باشد، اشتباه است. اما پذیرش این واقعیت برای طرفداران و همچنین مخالفان دشوار است.»
البته این موضوع نیازمند بررسی بیشتر است که در مطلب بعدی به آن خواهم پرداخت. اما فعلا فقط چند لحظه به این فکر کنید که اجزای اساسی بیت کوین، چقدر از پایداری اندکی برخوردار بودهاند. همه کدهای بیت کوین تغییر یافته است، بهطوریکه کدهای کنونی شباهت اندکی به نسخه اولیه آن دارد. طی چند سال، برخی قابلیتهای کلیدی نظیر تراکنشهای چندامضایی هم به آن افزوده شده است. همچنین پروتکل کنونی بیت کوین شباهت چندانی با پروتکلی که در وایت پیپر آن آمده ندارد که البته همان هم بیشتر یک معرفینامه برای بیت کوین است تا سندی دربردارنده اصول بنیادین. تا جایی که میدانم، هیچکدام از گرههای (نودها – Node) شبکه که از سال ۲۰۰۹ به فعالیت مشغول بودند، اکنون دیگر حضور ندارند. ماینینگ به یک صنعت تبدیل شده است و دیگر هیچ شباهتی به فعالیتی که برخی علاقمندان در سالهای نخست پیدایش بیت کوین بهعنوان سرگرمی انجام میدادند ندارد. بسیاری از توسعهدهندگانی که از همان ابتدا به کار بر روی بیت کوین مشغول بودند، دیگر در آن حضور ندارند و در مقابل، دسته دیگری از توسعهدهندگان جایگزین آنها شدهاند.
ابزار ثبت مالکیت (یعنی همان دفتر کل در بیت کوین) ظاهرا تنها مشخصه این شبکه است که ثابت باقی مانده است. اما از آنجا که امکان کپیکردن آن وجود دارد به این معناست که آن هم چندان پایدار نیست. انشعاب معروف بیت کوین یعنی بیت کوین کش با کپیکردن سابقه موجودی هر شناسه در شبکه بیت کوین، یک سابقه جدید را در شبکه خود ایجاد کرد.
طرفداران بیت کوین کش بر این باور بودند که این شبکه، بیشتر به ارزشها و اصول بنیادین بیت کوین پایبند است. آنها میگویند با اینکه نام بیت کوین به شبکه بیت کوین اختصاص دارد، اما بیت کوین کش بیشتر با اصول مد نظر ساتوشی ناکاموتو (خالق بیت کوین) هماهنگ است و در نتیجه، بیت کوین کش همان بیت کوین واقعی است. البته هیچ مانعی در برابر چنین اظهارنظرهایی وجود ندارد، زیرا بیت کوین فاقد یک بنیاد، شرکت یا هر نوع هویت حقوقی ثبت شده است. بهخاطر تعریف بیت کوین خارج از چهارچوبهای قانونی، هر نوع تصمیمگیری باید فارغ از ساختارها و سازوکارهای سنتی و حاکمیتی و فقط با استفاده از اجماع صورت گیرد. اختلافنظر بین بیت کوین و بیت کوین کش بسیار تلخ است، زیرا هیچ نهادی وجود ندارد که تعیین کند حق با کدام طرف است. بههمیندلیل، بازار، رسانهها و ذهن طرفداران باید تعیین کنند که حق با کدام است.
بسیاری از منتقدان میگویند که دعوای بین بیت کوین و بیت کوین کش نشانگر نقص یا مشکل در سیستمهای توزیعشده است و البته، سازوکارهایی را برای حل این مسئله پیشنهاد میکنند. فارغ از اینکه آیا چنین شیوههایی کارایی دارند یا نه، در نهایت باید یک انتخاب صورت گیرد. برای اینکه یک سیستم بتواند به معنای واقعی بدون رهبر باقی بماند، باید از خیر سادهترین راهحل (که همان اتکا به یک نهاد واحد تعیینکننده است) بگذریم. یک پروتکل خوب برای بلاک چین باید هویتی پایدار داشته باشد. سیستمی که هویت پایدار ندارد، بیتردید به چند پاره تقسیم خواهد شد.
یک راهحل برای هویت بدون رهبر
اما چطور یک سیستم توزیعشده و بدون رهبر میتواند هویتی پایدار داشته باشد؟ راهحل ساده یعنی برخورداری از یک نهاد واحد که تصمیمگیرنده نهایی باشد، گزینه مناسبی نیست. واقعیت این است که پاسخ این پرسش هماکنون وجود دارد، اما شاید چندان به آن توجهی نشود! چرا بیت کوین توانسته یک دهه را با وجود همه بحرانها و بدون وجود یک رهبری واحد پشت سر بگذارد؟ پاسخ، وجود مجموعهای از ایدهآلهای قوی و مورد توافق جمعی است که اساس این سیستم را تشکیل میدهد.
هر قدر توافق بر سر این ایدهآلها بیشتر باشد، حذف رقبا و مقاومت در برابر انشعاب بیشتر میشود. همچنین سازوکارهای بازار برای قیمتگذاری انشعاب (که گاهی پیش از ایجاد انشعاب روی میدهد) به افراد این امکان را میدهد تا از اقداماتی که در این خصوص در حال انجام است آگاه شوند و خودشان دست به کار شوند و برای توافق جمعی برای جلوگیری از این پدیده، اقداماتی را انجام دهند.
در زمان ایجاد انشعاب بیت کوین کش، سؤال اصلی این بود که آیا بیت کوین پروتکلی برای پرداختهای خرد همتا به همتا است یا اینکه سیستمی برای تأیید ارزانقیمت تراکنشهای همتا به همتا به شمار میرود. پاسخ نهایی (که البته هنوز مخالفانی دارد) دومی بود.
مشکل اینجاست که اصول تعیینکننده در این دست از مسائل را نمیتوان در جایی یافت، یعنی درست همانند نظام حاکمیتی در بریتانیا که فاقد قانون اساسی است. هیچ قاعده و قانونی در وایت پیپر بیت کوین (که خودش هم ضعفهایی بنیادین دارد) یافت نمیشود. حتی در نوشتههای ساتوشی ناکاموتو نیز هیچ اشارهای به این موارد نشده است. با توجه به ناشناس بودن ساتوشی، نمیتوان او را میانجی نهایی برای چنین مشکلاتی دانست. سیستم بیت کوین را میتوان در قالب کدهای اصلیاش تعریف کرد که البته آن هم در گذر زمان دستخوش تغییر شده است. از همه مهمتر اینکه ارزشهای بنیادین بیت کوین در توافق نا نوشته کاربران حول چند مفهوم کلیدی استوار است. دیوید پوئل (David Puell) این وضعیت را اینگونه توصیف میکند:
در واقع میتوان نتیجهگیری کرد که تبیین این قواعد، اصلیترین چالش پیشروی ماست. ساتوشی با غیبت خود، این کار را بر دوش ما انداخته است. این کار به معنای تعریف پیوسته پروتکل، دادن روح به آن، ایجاد فرصتی برای رشد و انطباق با شرایط و درعینحال، پایبندی به اصول اساسی است. این چالشی مستمر است و با هر بار حلکردن یک مسئله، گذر از یک انشعاب و یا مبارزه با یک تلاش سازمانی برای تسلط بر این شبکه، بیشتر و بیشتر با این اصول بنیادین آشنا میشویم.
در نهایت اینکه پایبندی جامعه بیت کوین به این ایدهآلها میتواند عاملی مخاطرهآمیز باشد. تعهد صرف به یک سری سیاستهای پولی محض (حجم حداکثری ۲۱ میلیون سکه) یکی از اصول اساسی بیت کوین است، اما همین امر سبب میشود دست افراد برای توسعهدادنِ بیشتر آن بسته شود. همچنین با توجه به اینکه پس از رسیدن بیت کوین به حجم ۲۱ میلیون، دیگر پاداش استخراج بلاک در کار نیست و ماینرها باید درآمد خود را از کارمزد تراکنشها تأمین کنند، راهی برای یافتن جایگزین برای این شیوه نیز وجود ندارد.
اما بیت کوین، چارهای جز این ندارد. سایر پروتکلها مسیری دیگر را در پیش میگیرند و مجموعهای از قوانین انعطافپذیر را برای خود تدوین میکنند و به یک نهاد یا رهبرانی مشخص برای انتخاب مسیر تکیه دارند. هر قدر این شبکهها بیشتر ساختاری شرکتی و بالابهپایین داشته باشند، اتکای کمتری بر هویت مبتنی بر توافق جمعی خواهند داشت. به کلامی دیگر، این شبکههای بلاک چین بهمعنای واقعی غیرمتمرکز نخواهند بود. فکر نمیکنم راهی بهجز پذیرش این واقعیت و اتکا به اصول (لزوم توافق جمعی) داشته باشیم و شیوههای بالابهپایین نمیتوانند مؤثر باشند.
هستیشناسی بیت کوین
بیت کوین در دهمین سال زندگیاش، همچنان با چنین چالشهای هویتی دستوپنجه نرم میکند. چالشهای بیت کوین بسیار وجودیتر از چیزی است که دانشجویان دوره کارشناسی در آموزههای کییرکگور (Kierkegaard) با آن روبرو میشوند – کییرکگور فیلسوفی دانمارکی بود که به خاطر تأثیر بالایی که بر اگزیسنانسیالیسم داشت، لقب پدر فلسفه وجودی به او داده شده است. همین امر دلیل مخالفت هواداران بیت کوین با ایجاد هر نوع ساختار سلسلهمراتبی برای بیت کوین است. نبود یک دیکتاتور دلسوز و یا پادشاه عاقل برای شبکه بیت کوین یک نقطه قوت برایش محسوب میشود، هر چند که همین عامل سبب شود فرآیند تصمیمگیری از کارایی لازم برخوردار نباشد.
بهخاطر همین وضعیت است که نهتنها دستیابی به اجماع بر سر مسائل کلیدی فنی دشوار است، بلکه سازماندهی امور برای اجراییسازی این تغییرات نیز بسیار دشوار است. پراکندگی نیروی تصمیمگیرنده و نیز نبود یک هویت واحد برای توسعه شبکه به ایجاد آنچه «مسئله هدایت» در شبکه بیت کوین خوانده میشود منجر شده است.
اما این مسئله علاوه بر اینکه یک بیماری است، درمان خودش هم هست! نبودِ یک نهاد واحد برای هدایت بیت کوین، سبب جذابیت آن میشود. بیت کوین مجموعهای از مقررات است که امکان نقلوانتقال پول را فراهم میکند و درعینحال، دخالت در این مسیر بسیار دشوار است. سایر شبکههای متن باز بلاک چین از یک دیکتاتور دلسوز برخوردارند. البته فکر میکنم در جاهایی که توسعهدهندگان امکان تعیین نحوه تخصیص منابع در جامعه را داشته باشند، دشوارکردن نحوه دستکاریِ پروتکل اقدامی عاقلانه است. با اینکه توسعه شبکه همیشه در جریان است، برخی جنبههای خاص تقریبا ثابت است و امکان تغییر آن وجود ندارد.
بهخاطر نبودِ نهادی یکتا برای حفظ عنوان تجاری بیت کوین، جامعه کاربران بیت کوین باید وارد عمل شوند. کاربران، صرافیها، ماینرها و توسعهدهندگانی که به نوعی با بیت کوین در ارتباط هستند باید در فرآیندهای مختلف اجتماعی مشارکت کرده و در دوراهیهای ایجاد شده، طرف یکی را بگیرند.
فکر میکنم این مباحثه در نهایت به یکی از سه دیدگاه متفاوت فلسفی برسد که البته هر کدام پیامدهای خاص خود را دارند:
نخست به دوراهی «طرفداران اصالت جوهر» (essentialists) در برابر «طرفداران مادهباوری» (materialist) میرسیم. طرفداران اصالت جوهر (که خودم هم جزوشان هستم) بر این باورند که فقط همان کد اولیه و اصلی بیت کوین، نشانگر اساسیترین ارزشهای آن است. درصورتیکه یک تصمیم به پیامدهایی منفی بیانجامد، طرفداران اصالت جوهر از تجدیدنظر در آن و بازگشت به حالت قبلی موافق استقبال خواهند کرد. بر اساس نظر طرفداران اصالت جوهر، کد اصل نیست و آنچه مهم است، نتایج آن است.
مخالفان اصالت جوهر (یعنی مادهباوران) با چنین دیدگاهی مخالفت خواهند کرد. آنها بر این باورند که کد اصل است و واقعیت و اساس سیستم در همین کدها خلاصه میشود. مادهباوران دوست دارند بر این نکته تأکید کنند که «بیت کوین کور، همان بیت کوین اصلی است». آنها بر این باورند که پدیدآورندگان بیت کوین کر، کنترل بیت کوین را به شکلی کلی در دست دارند.
البته این طور نیست که همه طرفداران اصالت جوهر، از یک نظر واحد برخوردار باشند. این افراد نیز تفسیرهای متفاوتی از آنچه از ساتوشی باقی مانده است دارند. البته این هم چیز عجیبی نیست و برای نمونه در میان قضات دیوان عالی ایالات متحده میبینیم که برخی از آنها بر این باورند که فقط هر آنچه در متن آن آمده باید اصل قرار گیرد و برخی دیگر سختگیری کمتری دارند و بر این باورند که قانون اساسی یک سند زنده است و باید بر اساس شرایط روز مورد تفسیر قرار گیرد. عین همین مسئله در مورد بیت کوین صادق است.
طرفداران اصالت جوهر در بیت کوین به دو دسته «طرفداران اصالت نیت» (intentionalists) و «مخالفان اصالت نیت» (anti-intentionalists) نسبت به وایت پیپر بیت کوین تقسیم میشوند. طرفداران اصالت نیت بر این باورند که چشمانداز ساتوشی بر مقیاسپذیری لایه بنیادین شبکه بیت کوین استوار بود، حال آنکه مخالفان اصالت نیت میگویند چشمانداز اصلی ساتوشی اکنون اهمیتی ندارد و آنچه مهم است، سیستمی است که او در اختیارمان قرار داده است. دقت داشته باشید که مخالفان اصالت نیت همچنان جزو طرفداران اصالت جوهر هستند و بر این باورند که بیت کوین باید بتواند ضمن پایبندی به اصول خودش، با وضعیت کنونی انطباق یابد. بااینحال، از نظر مخالفان اصالت نیت، اصول اساسی بیت کوین قرار نیست از عین متن وایت پیپر بیت کوین استخراج شود.
برچسبگذاری و دستهبندیهای مختلف گاهی میتواند خطرناک باشد و زیادهروی در این کار اصلا سودمند نیست. اما این سه دسته (طرفداران مادهباوری، طرفداران اصالت جوهر با رویکرد اصالت نیت و نیز طرفداران اصالت جوهر با رویکرد مخالفت با نیت)، گروهبندیهایی هستند که متوجه آنها شدهام.
سال گذشته، اختلاف نظر شدیدی بین نظریات مختلف درباره بیت کوین وجود نداشت. بااینحال، این اختلافات همچنان ادامه مییابد. این اختلافات بخشی از ماهیت این سیستم است و اجتناب ناپذیر است.
عالی بود.
متشکرم.