چگونه از زمستان ارزهای دیجیتال نجات پیدا کنیم – بخش اول
این مطلب، اولین بخش از مجموعه دنبالهدار «جان سالم بهدربردن از زمستان ارزهای دیجیتال» است که دنیل جفریس نگاشته است. در این مجموعه، دنیل جفریس با همکاری کارلی ای. هوارد (Carly E. Howard) شرکتها و پروژههایی را معرفی میکنند که از طوفان میگذرند و هنگامیکه بهار فرا برسد دوباره رشد میکنند. این مجموعه را با معرفی پروژه متریوم (mattereum) آغاز خواهیم کرد.
زمستان ارزهای دیجیتال نمیآید، همینجاست. (اشاره به سریال بازی تاج و تخت (Game of thrones)
جوّسازیها از واقعیت پیشی گرفتند. بسیاری از پروژهها افت کردند، قیمتها با کاهش شدید روبهرو شدند.
اگر عاشق دنیای کریپتو هستید، احتمالا با خودتان فکر کردید: «این بار فرق دارد. این فناوری واقعا میتواند دنیا را تغییر دهد!»
حقیقت این است که هم حق با شماست و هم اشتباه میکنید.
این فناوری واقعا میتواند جهان را تغییر دهد و این کار را انجام خواهد داد؛ اما هر فناوری نوظهوری چرخه معروف هایپ گارتنر را طی میکند، که در آن انتظاراتِ دیوانهوار باعث میشوند قیمتها به اوج برسند و وعدههای بلندپروازانه بهشکل وسوسهانگیزی در دسترس بهنظر میرسند.
فکر میکنید چند سال طول کشید تا اینترنت وعدههایی که داده بود مانند ارتباط از راه دور، رسانههای اجتماعی و خرید آنلاین را عملی کند؟ ۲۵ سال! ۲۵ سال اشتباه تایپی نیست، واقعا حقیقت دارد.
چندین سال پیش، مقاله مشهوری با عنوان «اینترنت نیروانا نیست» از کلیفورد استول (Clifford Stoll) افراد خوشبینی را که رویای پایگاههای دانش آنلاین مانند ویکیپدیا و خرید کتاب از آمازون را در سر میپروراندند مسخره کرد و ۲۰ سال تمام همه با نظرات او موافق بودند. فقط ۵ سال بعد، همه مقاله او را احمقانه میدانستند و هر روزی که میگذشت احمقانهتر به نظر میرسید.
اما حتی جانسختترین طرفداران واقعی هم در مواجهه با این واقعیت که چقدر طول میکشد تا یک فناوری جدید با موفقیت به مرحله بهرهوری برسد، امیدشان را از دست میدهند.
آیا میدانید هوش مصنوعی قدرتمندی که در تلفن شماست، به همه پرسشهای شما پاسخ میدهد و به شما در مکانیابی در یک شهر بزرگ کمک میکند، برای اینکه به واقعیت تبدیل شود چند بار شکست خورد و دوباره شروع کرد؟
بهمدت ۵۰ سال، هوش مصنوعی برای عملیکردن تقریبا همه وعدههایش شکست خورد و کل این صنعت چندین زمستان را پشت سر گذاشت. بودجه آنها بهشدت کاهش پیدا کرد و حتی شخصیتهای برجسته این حوزه، همان پیشگامانی که حالا تعدادشان به چند میلیون نفر رسیده است، به تدریس این علم در تعدادی از دانشگاهها پرداختند تا این شعله خاموش نشود.
هنگامیکه هشت سال پیش از نرمافزار متن باز ردهت (Red Hat) استفاده کردم، همه به من گفتند که با لینوکس وقتم را تلف میکنم. اما ازآنجاییکه آن را راهحل بهتری میدانم، دو دستی به آن چسبیدم. مدل متن باز یا همان اوپن سورس پیشرفت بهتری نسبت به متن بسته بود. همان موقع میدانستم که زمان همه چیز را روشن خواهد کرد؛ حتی قبل از اینکه هیچ شرکت خصوصی بتواند بهاندازه کافی توسعهدهنده استخدام کند تا با هزاران شرکت دیگر در این حوزه به رقابت بپردازد.
در آن زمان سیستم عامل سولاریس بدجور گُل کرده بود. یک استعدادیاب به من گفت روی آن تمرکز کنم، اما من به او گفتم که سولاریس در عرض ده سال دیگر وجود نخواهد داشت. او طوری به من نگاه کرد که انگار حرف خیلی عجیبی زده بودم!
ده سال گذشته، سولاریس کاملا مرده است و لینوکس دنیای سرورها را مدیریت میکند، بااینحال هر مرحله از این مسیر مانند نوعی مبارزه بود. گاهی وضعیت لینوکس چنان وخیم بهنظر میرسید که حتی طرفداران واقعی (از جمله خودِ من) هم دچار تردید میشدند.
حقیقت این است که هیچ فناوری هرگز بهطور کامل به انتظاراتش دست نیافته است و این بسیار خوب است. برای نمونه، درست است که ما رباتهای هیومنوید هوشمند مانند C3P0 (ربات معروف جنگ ستارگان) را که به همه نیازهای ما پاسخ دهد در زندگی واقعی نداریم، اما میتوانیم به کشوری دیگر سفر کنیم، نقشه گوگل را بیرون بکشیم و در یک کشور غریب به هر جایی که نیاز داریم برویم و بهراحتی مسیرمان را پیدا کنیم. ما همیشه نمیتوانیم به چیزی که انتظار داریم برسیم اما گاهی اوقات چیزی که به آن میرسیم خیلی بهتر است.
ارزهای دیجیتال هم از این قاعده مستثنی نیستند.
ما از کوهی از انتظارات غیرواقعی گذشتیم و حالا در شیب سرخوردگیِ چرخه هایپ گارتنر (در عکس بالا قابل مشاهده است) سقوط کردهایم.
این خبر بدی است.
اما خبر خوب چیست؟
سراشیبی روشنگری (در عکس بالا) درست به بالای افق رسیده است و میتوانیم آن را ببینیم.
پس از آن همه ناامیدی و پریشانی، حالا دیگر بازندگان، متقلبان و شرکتهایی که در جایگاه ضعیفی بودند، از بازی خارج شدهاند و به راه خودشان رفتهاند. ۴۵% از شرکتهای اولیه اینترنتی شکست خوردند و بسیاری از آنها زمانیکه نزدک-۱۰۰ (شاخص بازار سهام متشکل از ۱۰۰ شرکت بزرگ غیرمالی نزدک) تقریبا ۸۰% از اوج خود سقوط کرد، شاهد انحطاط زیادی بودند.
یک سرمایهگذار خطرپذیر به نام فرد ویلسون (Fred Wilson) نوشت:
هیچ چیز مهمی تا کنون بدون اغراق غیرمنطقی ایجاد نشده است.
این علاقه غیرمنطقی چیزی است که هزینهها، اکتشافات و اشتیاق اولیه را ایجاد میکند. هنگامیکه شکست میخورد، فاز بعدی چرخه شروع میشود.
حالا زمان ایجاد است.
از خاکستر رقابتها، ققنوس برمیخیزد.
هنگامیکه زمستان فرا میرسد، پروژههای خوب با آن دستوپنجه نرم میکنند و بعد دست به کار میشوند تا فناوری حقیقی را که در دنیای واقعی کار میکند، ایجاد کنند.
و این همان چیزی است که سبب شده این مجموعه مقالات را تهیه کنیم:
چه کسی از زمستان ارزهای دیجیتال جان سالم به در خواهد برد؟
میخواهیم با یک بررسی دقیق، شرکتهایی را که بهترین شرایط برای زندهماندن از این زمستان را دارند معرفی کنیم. شرکتهایی که مانند اینترنت چیزی را به ما ارائه خواهند کرد که در آینده حتی زندگی بدون آنها برایمان قابل تصور نیست.
بازگشت به آغاز
معمولا هنگامی که تب چیزی از بین میرود، به ناچار باید به مبانی کار برگردیم.
این مبانی چه هستند؟
- تیم قوی
- ایده عالی
- عملی بودن ایده
- بودجه
- قابلیت اجرا
اینها اصولی هستند که هرگز تغییر نمیکنند و برای رشد هر شرکت یا پروژه ضروری هستند. عجیب است که ما همیشه آنها را فراموش میکنیم.
در این مجموعه، شاید بعضی از شرکتها یا پروژههایی که معرفی میکنیم همه این اصول اولیه را نداشته باشند. بعضیها ممکن است در یکی از موارد بهتر عمل کنند. مثلا یک پروژه ممکن است ایده عالی یا تیم قوی داشته باشد، اما باید در بخشهای دیگر مانند بخش اجرایی یا تأمین بودجه بیشتر کار کند.
ما میخواهیم جنبههای خوب، بد، زشت هر پروژه را نشان دهیم. میخواهیم ببینیم چه چیزهایی برای بهبود یک پروژه لازم است تا از زمستان ارزهای دیجیتال جان سالم به در ببرد.
اما بهطورکلی، هر شرکتی که روی آن دست گذاشتهایم شرایطی دارد که اگر خوب خودش را مجهز کند از طوفان خواهد گذشت.
انتقال مشکلات به بلاک چین با متریوم
این مجموعه را با متریوم آغاز میکنیم.
پروژه متریوم در حال ایجاد یک دفتر کل دارایی غیرمتمرکز است که به مردم اجازه میدهد داراییهای دنیای واقعی مانند اتومبیل یا خانه را در آن ثبت کنند. آنها دارند این موضوع را روی یک ویولن قیمتیِ فوقالعاده استرادیواریوس به ارزش ۹ میلیون دلار آزمایش میکنند.
این ایدهای است که زمان آن فرا رسیده است.
بتینا واربرگ (Bettina Warburg) در سخنرانی مشهورش در blockchain at Ted در سال ۲۰۱۶، درباره سفر به دور دنیا و کارکردن با برخی از کشورهای فقیر صحبت کرد. او از بیشتر مردم ستمدیده دنیا که در مناطق دورافتاده زندگی میکنند، پرسید بزرگترین خواستهشان چیست. شاید باورتان نشود پاسخشان چه بود.
یک دفتر کل دارایی (دفتر حساب و کتاب – لجر).
آنها به کمک مالی، پول یا پروژههای زیرساختی کوتاهمدت نیاز نداشتند، آنها میخواستند جایی را داشته باشند که بتوانند داراییهایشان را در آن ثبت و پیگیری کنند.
چرا؟
اگر در کشوری زندگی میکنید که حکومتی قدرتمند و پایدار دارد، احتمالا هرگز به فکرتان خطور نمیکند چیزی مانند اتومبیل یا خانه که برای خریدن آن بهسختی کار کردهاید ناگهان ناپدید شود! هیچکسی جز بانک نمیتواند آن را از شما بگیرد، آن هم فقط در صورتی که بدهیتان را پرداخت نکرده باشید یا پول چیزی را که خریدهاید نداده باشید.
اما در کشورهایی که حکومتی ضعیف دارند و بهراحتی یک دیکتاتور جدید ممکن است روی کار بیاید، یا کشوری که پول ملیاش آنقدر تحت تورم شدید است که ممکن است قیمت یک قرص نان حتی از حقوق ماهیانه یک کارگر بیشتر باشد، یک دفتر کل دارایی مشخصا از هر چیزی ارزشمندتر است.
تصور کنید در دوران انقلاب کمونیستی در چین زندگی میکنید. خانواده شما ممکن است صدها سال مالک زمینشان بوده باشند و این زمین نسل به نسل به شما رسیده باشد. سپس مائو به قدرت میرسد، مردان مسلحی به خانه شما میآیند و میگویند تمام اسناد داراییهای شما به اندازه دستمال توالت ارزش ندارد؛ زیرا اکنون حکومت مالک همه زمینهای شماست.
از سوی دیگر اگر دفتر کل دارایی به شکل دولتی یا فدرال اجرا شود، همه حق و حقوق شما ممکن است در یک لحظه پاک شود. شما هم هیچ کاری برای آن نمیتوانید انجام دهید. این یک ثبت رسمی بود و حالا پاک شده است. تنها راه اثبات دیگری که دارید تکه کاغذی است که در کمد خانهتان هست.
اما اگر شما یک دفتر توزیعشده غیرمتمرکز داشته باشید که در کل جهان گسترده باشد و هیچ کودتا، دیکتاتور یا کشوری نتواند آن را از بین ببرد، شانس این را دارید که روزی املاک خانوادگیتان را اگر مشکلی پیش بیاید برگردانید.
یک دفتر کل دارایی جهانی، همه انواع امکانات را در آینده برایتان فراهم میکند. امروزه ما فقط میتوانیم داراییهای بزرگ مانند خانه و اتومبیل را ثبت کنیم و انتقال دهیم، آن هم به خاطر قانون نه اینکه خواسته خودِ ما باشد.
اما چه چیزهای دیگری در منزل شما هست که ارزش محافظت دارد؟
یک کامپیوتر گرانقیمت؟ سینمای خانگی؟ جواهرات؟ لباسهای باارزش؟ یک مجموعه کامل از هدفونهای عالی؟
درحالحاضر تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که از هر چیزی که دارید عکس بگیرید، قیمتی را که برایشان پرداختهاید بنویسید و آنها را بیمه کنید. اگر چیزی را از دست بدهید ممکن است شرکت بیمه مبلغی را بابت آنها به شما بدهد. اما اگر این شرکت باور نکند که آنها واقعا مال شما هستند (مثلا فراموش کنید از آنها عکس بگیرید یا عکسها در آتشسوزی سوخته باشند) به سادگی نمیتوانید از بیمه پولی دریافت کنید.
اما با یک دفتر کل دیجیتال که بهشکل ایمن در سراسر جهان توزیع شده است، میتوانید آن را اثبات کنید.
هر چه داراییهای بیشتری روی زنجیره قرار گیرد، ممکن است شاهد ظهور سامانههای همتا به همتای وامدهی و اجاره بیشتری باشیم. ترکیبی از میکروپرداختها و سهامهای توکنیشده که روی هر چیزی از ویولنهای استرادیواریوس گرفته تا ساختمانها قرار میگیرند. در یک دهه یا بیشتر، ممکن است شاهد صدها تن از مردمی باشیم که فقط مالک بخشی از یک آپارتمان توکنیشده هستند و در عوض تعداد میلیونرهایی که مالک یک دارایی کامل هستند کاهش پیدا کند.
آنها احتمالا پلتفرمهای جدید معاملاتی را ایجاد خواهند کرد که در آن مردم هر چیزی از سهم جزئیشان از ساختمانها گرفته تا تکهای از نقاشی مشهورشان را مبادله میکنند. تا کنون شاهد آثار هنری اندی وارهول (هنرمند آمریکایی) بودهایم که به تعدادی خریدار بهصورت مزایده فروخته شده است و هریک مالک بخشی از این آثار هستند. با گذشت زمان شاهد داراییهای توکنی بیشتری خواهیم بود.
بااینحال، ما به گسترش شبکههای نسل بعدیِ میکروپرداختهای خودکار، تورم شدید یا دیکتاتوری کمونیست نیازی نداریم تا ارزش یک دفتر کل تغییرناپذیر دیجیتال را نشان دهیم.
رفتن به دپارتمان وسایل نقلیه موتوری (DMV) به تنهایی برای قبولاندن این مطلب به هر کسی کافی است.
تا حالا به این دپارتمان رفتهاید؟
فقط کافی است بدانید رفتن به این دپارتمان مانند این است که به دندانپزشکی بروید و ریشه دندانتان را بدون بیحسی عصبکشی کنید!
اما چرا اینطور است؟
دلیلش این است که مدیریت داراییها در سطح دولتی کاملا پیچیده و ناکارامد است. هر ایالت در امریکا سامانه خودش را ایجاد و مدیریت میکند. شهرها و شهرستانها سامانههای مالیاتی خودشان را پوشش میدهند و پیگیری میکنند. واقعا هیچ قابلیت همکاری داخلی بین سازمانها وجود ندارد. کارکنان هیچ انگیزهای ندارند که خدمات خوبی را به شما ارائه کنند، زیرا برای خودشان امتیاز انحصاری دارند.
از طرفی شما نمیتوانید بهراحتی از یک ایالت به ایالتی دیگر داراییهایتان را جابهجا کنید.
مثلا اگر بخواهید از نیویورک به کالیفرنیا اثاثکشی کنید، باید دوباره اتومبیلتان را در دپارتمان وسایل نقلیه موتوری محلی ثبت کنید، مالیاتهای جدید را پرداخت کنید و مجوز جدید دریافت کنید (در حالیکه این کار را بهراحتی میشود فقط با یک مدرک که مستقیما بین ایالتها در جریان باشد انجام داد). علاوهبر اینها، وقتی به کالیفرنیا رسیدید باید بهعنوان راننده جدید دوباره گواهینامه بگیرید!
پایگاههای داده دیجیتال، همان سیستم آنالوگ کاغذی و پر کردن قفسهها هستند با این تفاوت که گسترش داده شدهاند. در گذشته وقتی به اداره دپارتمان وسایل نقلیه موتوری میرفتید، برگهای را به آنها میدادید و آنها در کشوهایی نگهداریاش میکردند. اگر روزی یک کپی از آن را میخواستید، یک نفر باید قفسهها را زیرورو میکرد و فایل را بیرون میکشید، سپس برگهای از آن را کپی میکرد و به شما میداد. حداقل چیزی که میتوان درباره این فرایند گفت این است که بسیار آهسته انجام میشد.
اما چه میشد اگر میتوانستید به آسانی داراییهایتان را از یک ایالت به ایالت دیگر یا از کشوری به کشور دیگر انتقال دهید؟
با یک دفتر کل جهانی امکانپذیر است. وقتی فرایند انتقال داراییها استانداردسازی شود و هر شرکت، کشور، ایالت و شهرستان بتوانند بهشکل لایهای روی این پایگاه داده توزیعشده کارشان را انجام دهند، این مشکل حل خواهد شد. روش تعامل با این «پایگاه داده» باز به خوبی تعریف شده است.
این بدان معناست که شاید دیگر گذرتان به دپارتمان وسایل نقلیه موتوری نیفتد. میتوانید بهصورت الکترونیکی از تلفن هوشمندتان یا از طریق عینک واقعیت افزوده با آنها تعامل برقرار کنید.
در اینترنت قراردادها، قراردادها واقعی میشوند
دومین ایده مهم متریوم، ترکیب قراردادهای هوشمند با قراردادهای حقوقی واقعی است.
متریوم میخواهد اینترنت قراردادها را ایجاد کند، چارچوبی گسترده از قراردادهای مربوط به املاک و داراییها که بهشکل خودکار و یکپارچه اجرا شود. برای انجام این کار، میخواهند شبکهای از قراردادهای هوشمند را ایجاد کنند.
در اینجا بهتر است دست نگه داریم و ابتدا تفاوت بین قراردادهای هوشمند و قراردادهای حقوقی واقعی را درک کنیم. بابت این موضوع، سوءتفاهمهای زیادی در جامعه فناوری وجود دارد. خودِ من هم با آن مشکل داشتم.
بههمیندلیل از کارلی هوارد که کارشناس حقوق امانی و انطباق قانونی برای صندوقهای سرمایهگذاری توکنی است، خواستم در نوشتن این متن کمکم کند. او بسیاری از ابهامات موجود در چشمانداز حقوقی مربوط به آینده را برایم رفع کرد. واقعیت این است که ارتباط دادن قراردادهای هوشمند به قراردادهای واقعی برایم قابلدرک نبود.
اصطلاح قرارداد هوشمند، اساسا یک اسم بیمسما است.
در واقع اصلا قرارداد نیست. حداقل از نظر مفهوم سنتی قرارداد حقوقی، نمیتوان به آن قرارداد گفت. قراردادهای هوشمند زاییده افکار یک فعال رمزنگاری به نام نیک سابو است که بیشتر به یک اسکریپت پیشرفته یا یک تابع انشعابی بهشکل کد کامپیوتری شباهت دارد.
برای این دلیلش را درک کنید، بیایید کمی درباره تاریخچه قوانین قراردادها بدانیم.
روشی که قانون به کار میبرد، نحوه ایجاد قوانین و اجرای آنها، تاریخچهای غنی دارد که به سالها قبل (تا حداقل ۱۷۵۴ قبل از میلاد) برمیگردد و با کد حمورابی آغاز شده است. کد حمورابی اولین کد قانونی مکتوب بود.
اما یک مرد قدرتمند بهراحتی میتوانست آن سنگنبشته ظاهرا بیارزش را دور اندازد و با شمشیر و خونریزی راهش را باز کند. در نهایت با وجود قانون جنگل که بهمدت میلیونها سال در جهان اجرا میشد، یک مفهوم عجیب اختراع شد تا بر جهان حکومت کند:
قوانینی مشترک که همه از مرد و زن آن را بپذیرند و هیچکس از آن بالاتر نباشد.
قانون اعتماد را به وجود آورد، اکوسیستمهای گسترده تجاری را ایجاد کرد و هزاران کشتی بازرگانی مملو از کالا از جاهای دور و نزدیک به تجارت پرداختند. با گذشت زمان، حکومتها و مردم ماهیت واقعی قانون مشترک را به رسمیت شناختند.
شاید بهنظر عجیب برسد که بگوییم قانون فقط یک واقعیتِ پذیرفته شده است و وجود حقیقی ندارد، اما درست است. همانطور که یووال نوح هراری در کتاب بینظیرش به نام «انسان خردمند» اشاره کرد، قوانین بهطورکامل ساخته دست بشر هستند. چیزی که در ما حس حقیقی ایجاد میکند، پیامدهای قانون در هنگام صدور حکم است نه خود قانون.
قانون چنان ایده قدرتمندی بود که بهسرعت همهگیر شد و طی قرنها توانست جای همه مردان قدرتمند در هر جایی را بگیرد. امروزه قانون قویترین نیروی جهان نو است. قانون با زبانی که پر از اصطلاحات عجیبوغریب و نامفهوم است حتی نوع ازدواج ما و حتی نحوه راهاندازی کسبوکارمان را کنترل میکند.
قراردادهای واقعی ممکن است برای افرادی که از حقوق و قانون چیزی سردرنمیآورند خستهکننده باشد، اما آنها خیلی جالب هستند. آنها به انعطافپذیری ذهن انسان هستند.
یک قرارداد در اصل به پیشنهاد، پذیرش و مبادله چیزی باارزش نیاز دارد. تا زمانیکه قرارداد بر این اساس نوشته میشود، میتوانیم اصطلاحات پیچیدهتری در آن ایجاد کنیم. بهعنوان مثال میتوانیم بنا به صلاحدیدمان این طور بنویسیم:
این فرد فقط به شرطی از پدر و مادرش چیزی به ارث میبرد که عضوی مفید در جامعه باشد (مانند یک پزشک). اگر یکی از آن هنرمندان همیشه قحطیزده باشد که وبلاگ مینویسند، چیزی به ارث نخواهد برد.
اما در قراردادهای هوشمند نمیتوانیم چنین چیزی را داشته باشیم. لزومی ندارد آنها حتما «قرارداد» باشند. اصلا نیازی نیست چیزی ارزشمند برای مبادله وجود داشته باشد. حتی نیاز نیست این قرارداد بین دو طرف نوشته شود؛ شما میتوانید یک قرارداد هوشمند با خودتان داشته باشید که در فواصل معین ارزهای دیجیتال خودتان را به شما واریز کند.
قراردادهای هوشمند قوانین سخت و ثابتی دارند که به ما میگوید چه چیزی را ما میتوانیم در توافقنامه بهشکل خودکار انجام دهیم. هیچ راهی برای دانستن یا اثبات مفاد محرمانهشان وجود ندارد.
قراردادهای هوشمند از نظر انعطافپذیری حقوقی و امکان گنجاندن جزئیات محدودیتهای متعددی دارند.
این بدان معناست که اگر بخواهیم از قراردادهای هوشمند در دنیای واقعی استفاده کنیم، به چیزی بیشتر نیاز خواهیم داشت. نوعی قرارداد ترکیبی که قراردادهای حقوقی پیشنویس شده توسط حقوقدانها را با هم ارتباط دهد و با قراردادهای هوشمند که در آنها جاسازی شده است بتوانیم برخی عملکردهای معین آن قرارداد را بهشکل خودکار اجرا کنیم.
اینجا جایی است که یان گریگ (دانشمند پژوهشگر ارشد متریوم) وارد میشود. من از گریگ در مقالهام در سال ۲۰۱۷ با عنوان «چرا هر کسی مهمترین اختراع پانصد سال گذشته را از دست داد» صحبت کرده بودم. ساتوشی ناکاموتو در وایت پیپر اصلی بیت کوین او را بهعنوان یکی از منبع الهامات خودش (یا خودشان) معرفی کرده بود. گریگ یکی از مغزهای بزرگ در حوزه کریپتو است. او در اواخر دهه ۹۰ میلادی، راهی برای ثبت قراردادهای حقوقی مکتوب با چیزی که قرارداد ریکاردین (Ricardian contract) نامیده میشود ایجاد کرد.
قرارداد ریکاردین را بهراحتی میتوان با قرارداد هوشمند ترکیب کرد اما این دو یکی نیستند.
قرارداد ریکاردین، مدیریت یک قرارداد استاندارد مکتوب را برای ماشین سادهتر میکند. این قرارداد ویژگیهای کلیدی متعددی دارد که از آن جمله میتوان به یک هش برای شناسایی آن و زبان نشانهگذاری که تجزیه آن را برای ماشین راحتتر میکند اشاره کرد. همچنین در متن آن از زبان طبیعی استفاده میشود که برای انسان خواناتر باشد.
پیدایش بلاک چینها امکان ترکیب قرارداد هوشمند و قرارداد ریکاردین را فراهم کرد. در واقع با هدایت هر نوع تغییر در محتوای قرارداد به دفاتر کل دیجیتال که تغییرات آنها به همراه زمان آن ثبت میشود، میتوان قوام بیشتری به این قراردادها بخشید.
برخی علاقهمندان به حوزه ارزهای دیجیتال رویای جایگزینشدن ساختارهای حقوقی فعلی با بلاک چینها و قراردادهای هوشمند را در سر میپرورانند؛ اما این رویا چیزی جز توهم نیست. قراردادهای هوشمند باید در دنیای واقعی با قوانین کار کنند و این دقیقا همان کاری است که متریوم میخواهد انجام دهد.
بههمیندلیل است که این کار عملی بهنظر میرسد.
آنها جایگزین هیچ سیستم قانونی نمیشوند، فقط میخواهند فرایندهای ازمدافتاده و قدیمی را خارج کنند؛ زیرا این فرایندها سبب کُند شدن روند تجارت و کارهای قضایی میشوند.
اگر متریوم سعی میکرد جایگزینی برای کل نظام حقوقی در سراسر جهان ایجاد کند با بیچارگی شکست میخورد.
همانطور که وینای گوپتا یکی از بنیانگذاران متریوم میگوید:
مگر میشود در جایی، فروشگاهی را با قوانین خودتان راهاندازی کنید و انتظار داشته باشید صاحبان آن منطقه بنشینند و شما را تماشا کنند؟
بلاک چینها آینده هستند، اما آیندهای که باید از نظر جغرافیایی با زمان حال در اشتراک باشد. شما نمیتوانید درست وسط قلمرو حکومتهایی که زمان حال را در اختیار دارند بایستید و بدون گفتگو با آنها آینده را برپا کنید.
موانع سرِراه
اگر متریوم امیدوار است بهعنوان یک دفتر کل دارایی برتر در سراسر جهان منتشر شود و قابلاعتماد باشد، باید موانع زیادی را از سر راه بردارد.
برای شروع، این شرکت مسلما جنگی تمامعیار با دولت و حکومتهای محلی خواهد داشت. بسیاری از آنها میدانند سامانههایشان کهنه و منسوخ شده است، اما باز هم کار خودشان را انجام میدهند و سامانههای اختصاصی خودشان را ایجاد میکنند. متأسفانه این طبیعت آنهاست.
بسیاری از کارهای زیادی که متریوم میخواهد انجام دهد، اگر در سطح دولتی یا فدرال باشد بهراحتی با یک پایگاه داده متمرکز خوب و با یک رابط کاربری عالی امکانپذیر است. بسیاری از مردم با خوشحالی از چنین سامانهای استفاده میکنند و هرگز چیزی نمیپرسند! مخصوصا اگر در کشوری خوشبخت و موفق در جهان اول زندگی کنند. یک کشور جهان سومی که مستعد تورم شدید و دارای دولتی است که هر ۵ سال یک بار قوانینش را تغییر میدهد، ممکن است به این سیستم بدگمان باشد؛ اما شهروندان استرالیا، انگلستان، آلمان و ایالات متحده هرگز دوباره به یک سامانه دیجیتال مرکزی فکر نمیکنند؛ مگر اینکه این سامانه به آنها جایگزینی بهتر ارائه کند.
بااینحال، یک دفتر کل توزیعشده ممکن است مزایای متعددی روی پایگاه داده با مدیریت مرکزی و زیر نظر دولت داشته باشد.
بلاک چینها وعده میدهند که در آینده خیلی بیشتر از آنچه میتوانیم با سامانههای متمرکز و ابری کنونی انجام دهیم رشد خواهند کرد. البته با توجه به صحبتهایی که پیرامون دلایل شکست بیت کوین و اتریوم برای رسیدن به مقیاس تراکنشهای ویزا وجود دارد، این وعده ممکن است عجیب بهنظر برسد.
اما این یک مشکل کوتاهمدت است و حل خواهد شد. مهندسان در هر جایی از دنیا در حال تلاش برای رفع این مشکل هستند و ما قبلا پروژههایی مانند رادیکس را دیدهایم که قول دادهاند مرزهای ویزا را در هم بشکنند و از آن عبور کنند.
فقط زمان باید بگذرد تا مهندسان کد مقیاسپذیری را بشکنند و دفاتر کل غیرمتمرکز به میلیاردها تراکنش رسیدگی کنند. فراموش نکنید در روزهای اولیه اینترنت افرادی مانند رابرت متکالف که اترنت را اختراع کرد، پیشبینی کرد که اینترنت بهزودی بهشکل خارقالعادهای خواهد درخشید و در سال ۱۹۹۶ بهشکل فاجعهباری سقوط خواهد کرد.
در اواخر سال ۲۰۰۷، وینسنت داریو (رئیس وقت Google TV) گفت:
اینترنت مقیاسگذاری نخواهد شد و بنابراین نمیتواند خدمات بهتری ارائه دهد.
ارائهدهندگان بیگ کیبل در رقابت با نتفلیکس، حالا ممکن است تعجب کنند که داریو واقعا چه فکر میکرد.
هنگامیکه این اتفاق رخ دهد، سیستمهای غیرمتمرکز در سراسر جهان توزیع خواهند شد و به پلتفرمهای جهانی تبدیل میشوند که مردم در هر کشوری از آن استفاده میکنند و این بدان معناست که سامانه پایدارتری خواهیم داشت. یک سامانه مرکزی میتواند فقط تا حد بهخصوصی مقیاسگذاری شود و تنها مزیت آن امنیت زیاد آن است.
هکرها دقیقا میدانند که دادههای متمرکز کجا هستند و این واقعا وسوسهانگیز است. حتی یک شرکت بزرگ یا سازمان دولتی روی کره زمین وجود ندارد که بهلطف هکرها آسیب ندیده باشد. اگر همه دادهها را در یک جا نگه دارید، مسلما کار هکرها را راحت میکنید. آنها میدانند دادهها دقیقا کجا هستند و اگر به اندازه کافی سمج باشند راه دسترسی به آن را خواهند یافت.
چرا سارقان بانک به بانک دستبرد میزنند؟ زیرا بانک پولهایش را در بانک نگه میدارد.
چرا هکرها به شرکت سهامی عام اکوئیفاکس (Equifax) حمله کردند؟ زیرا آنجا جایی بود که اطلاعات شخصی مشتریان را نگه میداشتند.
تنها راهحل این است که اطلاعات مهم را در یک مکان مرکزی نگهداری نکنیم. هیچ نهاد مرکزی نمیتواند آن را ایمن نگه دارد.
ما باید تا حد امکان کنترل را از روی آن برداریم.
این نوید واقعی راهحلهای بلاک چین و بعد از بلاک چین است. یک دفتر کل بهعنوان یک پایگاه وسیع، فعال و توزیعشده عمل میکند که از مردم جهان محافظت میکند و هر کسی را به سمت بالاترین سطح امنیت سوق میدهد.
بهتر است به سامانهای اعتماد کنیم که در سراسر صدها محدوده قضایی و دهها میلیون گره کپی میشود.
هر چه دادهها بیشتر کپی و توزیع میشوند، انعطافپذیرتر میشوند.
بههمیندلیل است که دیانای شما در هر سلول از بدن شما وجود دارد. زیرا حتی اگر میلیونها سلول از بین بروند، بقیه سلولهای شما هنوز کدی را که برای قوی بودن به آن نیاز دارند در خودشان دارند.
این برای متریوم بسیار مهم است، زیرا هدف آن ایجاد پایگاه دادهای از داراییها در سراسر جهان است که به هیچ نهاد واحدی برای ایمنماندن با استفاده از تجهیزات امنیتی و زیرساختهای فناوری اطلاعات گرانقیمت نیاز نداشته باشد.
کلیدهای من کجاست؟
مهم نیست که متریوم چه تعداد ایده عالی دارد، ایجاد پلتفرم آن به سادگی نخواهد بود. چالشهای فناوری فراوانی با این پروژه همراه است. ما تا کنون درباره مقیاسگذاری صحبت کردهایم اما این تازه اول ماجراست.
اگر هر چیزی که مال شماست روی یک زنجیره قرار بگیرد، پس تکلیف کلیدهای خصوصی چه میشود؟
اگر به فرض دوچرخهتان را روی بلاک چین اتریوم قرار دهید و سپس کلیدتان را گم کنید، چه اتفاقی میافتد؟
مدیریت کلیدهای خصوصی واقعا سخت است، حتی برای افرادی که در زمینه فناوری مهارتهایی دارند. کلیدها بهراحتی گم میشوند؛ مخصوصا برای افرادی که گذرواژهای آسان را که راحت هک میشود برای ورود به سایتها انتخاب میکنند و حتی همان گذرواژه آسان را هم فراموش میکنند.
معمولا وقتی گذرواژهتان را فراموش میکنید، یا با بخش پشتیبانی تماس میگیرید یا اعلام میکنید که آن را فراموش کردهاید و وبسایت با استفاده از ایمیلتان آن را بازیابی میکند. اما با سامانههای کریپتویی نه شماره پشتیبانی وجود دارد و نه هرگز میتوانید رمزتان را عوض کنید. اگر کلید خصوصی را از دست بدهید دیگر برای همیشه از دست رفته است.
بیایید روشن صحبت کنیم، مدیریت کلیدهای خصوصی و ایمن نگه داشتن آنها وقتی که نیمی از افراد نمیتوانند گذرواژهای را که همین ده ثانیه پیش برای ورود به یک وبسایت استفاده کردند به یاد بیاورند اصلا کارامد نخواهد بود.
دفاتر کل توزیعشده غیرمتمرکز باید مفیدتر باشند. ما باید این مشکلات را قبل از اینکه هر کسی داراییاش را به دنیای جدید و ناشناخته ارزهای دیجیتال بسپارد حل کنیم و فرقی نمیکند از چه روشی این کار را انجام میدهیم. خواه از طریق طراحی رابطهای کاربری باشد یا ایجاد روشی برای ذخیره ایمن و بازیابی کلیدهای پشتیبان یا حتی روند تنظیم مجدد خودکار روی خود بلاک چین، کاربران باید راهی برای مدیریت کلیدهایشان داشته باشند.
مشکل بزرگ دیگر هویت است. هنوز هیچکس مشکل هویت روی بلاک چین را حل نکرده است، هر چند بسیاری از تیمهای بزرگ بهسختی دارند روی آن کار میکنند.
مدیریت بهتر کلیدها همراه با یک سامانه ID قوی و غیرمتمرکز یا نیمه غیرمتمرکز که همه به آن اعتماد داشته باشند و از آن بهشکل گستردهای استفاده کنند، بهراحتی مشکل را حل خواهد کرد. در نهایت، ما بهشکل ایمن تمام داراییهایمان را به آیدی خودمان مرتبط خواهیم کرد و اگر کلیدهایمان را گم کردیم، از همان آیدی میتوانیم برای برگرداندن آنها استفاده کنیم.
البته متریوم روی هیچ یک از این مشکلات فنی اساسی کار نمیکند. آنها نه بهدنبال حل مقیاسپذیری هستند، نه میخواهند مشکل مدیریت کلیدهای خصوصی یا هویت را حل کنند. آنها امیدوارند دیگران این کارها را انجام دهند.
شاید از این منظر بتوان از این پروژه انتقاد کرد، اما معنای این کار آنها کاملا قابلدرک است. همه این مشکلات، به مهارتهای مهندسی عظیمی نیاز دارند. تقریبا شانسی وجود ندارد که یک تیم بتواند تمام مشکلات مربوط به مدیریت مالکیت توزیعشده، انطباق قانون با قراردادهای هوشمند، هویت و بازیابی کلید را حل کند. مشکلات مربوط به پیشرفت آینده غیرمتمرکز میتواند و باید حل شود، اما برای این منظور چند تیم باید با هم کار کنند. متریوم رویکرد مناسبی را دنبال میکند. تلاش برای حل همه این مشکلات بازی احمقانهای است.
اگر تمرکززدایی هدف آینده است، باید قبول کنیم که این هدف به مجموعه غیرمتمرکزی از راهحلها و پروژهها نیاز خواهد داشت که به ما نسل بعدی وب را ارائه خواهند داد.
بنابراین متریوم باید اجازه بدهد دیگران مشکلات عمیقتر پروتکلهای زیرساختی را حل کنند.
اگر میخواهید چیزی را خوب انجام دهید، فقط روی همان چیز تمرکز کنید.
تسلیمشدن دربرابر محدودیتها
هدف بعدی متریوم، ساده کردن نحوه اجرای قراردادهاست.
درحالحاضر، اگر اختلافی بر سرِ یک قرارداد وجود داشته باشد، کار به دادگاه میکشد و از آنجاییکه هیچکس زبان خاص وکلا و حقوقدانها را نمیفهمد، خودشان باید اختلاف را حل کنند و میدانید که دستمزدهای بسیار بالایی هم دریافت میکنند. آنها ساعتهای طولانی وقت صرف میکنند تا نشان دهند مثلا یک ویرگول در یک جمله معنی خاصی میدهد، بعد تصمیم میگیرند، درخواست تجدید نظر میکنند، دوباره بازبینی میکنند و همینطور ادامه دارد.
ماهها و سالها میگذرد و شما همچنان درگیر پرونده حقوقیتان هستید.
بسیاری از قراردادها عمدا طوری نوشته میشوند که اگر چیزی اشتباه پیش رفت، فقط در حضور قاضی حل شود. اما رفتن به دادگاه علاوهبر اینکه گران تمام میشود، مدت زیادی طول میکشد و خستهتان میکند. از سوی دیگر شبیه تاس انداختن است، زیرا هرگز نمیدانید برنده خواهید شد یا نه و مهم نیست که وکیلتان چه نظری دارد.
تازه اگر برنده شوید، وکیلتان مبلغ هنگفتی از شما میگیرد!
بههمیندلیل در سالهای اخیر نوعی اجبار به میانجیگری و داوری وجود داشته است. در میانجیگری، طرفین در حضور یک کارشناس مذاکرهکننده، مشاور یا وکیل با هم قرارداد میبندند و در صورت اختلاف دیگر نیازی به هزینه یا حضور در دادگاه نیست.
در داوری، طرفین به فرد سومی که منتخب هر دو طرف است، قدرت تصمیمگیری میدهند تا شواهد را بشنود و درباره پرونده تصمیم بگیرد. معمولا این داوران تجربه زیادی در زمینه آن صنعت یا قوانین مربوطه دارند، بنابراین سریعتر تصمیمگیری میکنند و قضاوت آنها حتی دقیقتر از قاضیهای عمومی است که تجربه و دانش کافی درباره آن موضوع خاص ندارند و اغلب با فشارهای سیاسی یا منافع شخصی تحت فشار هستند. از سوی دیگر، دستمزد این داوران بسیار کمتر از وکلا است.
متریوم میخواهد برای حل اختلاف سریعتر و سادهتر، نمونه قراردادهای هر حوزهای را با زبان قابلفهمتر ایجاد کند و آنها را در دسترس هر کاربری از پلتفرم قرار دهد. هنگامیکه بین کاربران مخالفت ایجاد شد، سامانه مشکل را در چارچوب جدیدی قرار میدهد و قوانین سخت و ثابتی روی آن میگذارد. همچنین هرگونه تردید و سؤال درباره اجرا را به داوریِ الزامی ارجاع میدهد و در برخی موارد به سامانه قضاوت محلی میفرستد.
متریوم میخواهد چارچوب عادلانه و کارامدتری برای حل اختلاف ایجاد کند و داوران مجرب و مستقل از حوزههای قضایی محلی را در سرتاسر جهان روی کار بیاورد. درحالیکه دنبالکردن روند کلی داوری که توسط متریوم تنظیم شده است آسان و روشن است، قوانین خاصی که در حوزههای قضایی محلی وجود دارد مسلما متفاوت خواهند بود و بنابراین استخدام داوران باید به صورت محلی انجام شود.
این بسیار شبیه روش وبسایت ایربیانبی (Airbnb) است که برای فهرست کردن داراییها از سیستم فرممانند استفاده میکند و به قوانین مالیاتی محلی متکی است.
تفاوت آنها در این است که متریوم احتمالا بهمراتب بیطرفتر و غیرمتمرکزتر از ایربیانبی خواهد بود؛ زیرا با تکیه بر یک پلتفرم باز در اتریوم ساخته میشود.
البته، داوری تا حدودی بحثبرانگیز است، زیرا این داوران قاضی نیستند که قسم بخورند در خدمت مردم باشند. تصمیمگیری آنها نهایی است و معمولا درخواست تجدیدنظر وجود ندارد.
برخی از مدافعان حقوق کارگران فکر میکنند کارگران یا افرادی که تحصیلات کمتری دارند، بدون اینکه مفاهیم «قراردادهای شامل داوری الزامی» را درک کنند وارد آن میشوند و چیزی را امضا میکنند که ممکن است به ضررشان باشد.
از طرفی اینکه آیا همه تمایل داشته باشند تمام داراییشان را به داوری الزامی بگذارند یا نه هنوز روشن نیست.
اما با همه اینها، بهنظر ما این بهترین ایدهای است که تا کنون برای کاهش بار زیاد و آشفتگی در سامانههای دادگاه در سراسر جهان مطرح شده است.
اگر متریوم نتواند، دیگری این کار را انجام خواهد داد
نکته اساسی درباره فرایند داوری الزامی متریوم این است که:
متریوم یک پلتفرم است، نه یک محصول.
خوب این چه معنایی دارد؟
گمان میکنم این را بیل گیتس گفته باشد:
سایتی مانند فیسبوک یک پلتفرم نیست. زمانی میتواند پلتفرم باشد که ارزش اقتصادی هر کسی که از آن استفاده میکند از ارزش شرکت ایجادکننده آن بیشتر شود.
طراحان اینترنت به آن بهعنوان جایی برای خرید چیزهای مختلف فکر نمیکردند. سر تیم برنرز لی (Sir Tim Berners Lee) و پدران دیگر اینترنت هرگز آینده تجارت الکترونیک را نمیدیدند. آنها فقط میخواستند از اینترنت برای برقراری ارتباط و ارسال اطلاعات بین دانشگاهها و دولتها استفاده کنند.
همین اشتباه آنها، خلائی را ایجاد کرد که به شرکتها اجازه داد به درون آن رخنه کنند و پلتفرم بسته و اختصاصی خودشان را روی وبِ باز ایجاد کنند. آنها از آن پلتفرم برای سرمایهگذاری روی هر چیزی (از کارهایی که انجام میدهیم تا هر چیزی که میخواهیم بخریم) استفاده کردند و از محل آن صدها میلیارد دلار به دست آوردند.
علاوهبر آن چارچوب قانونی را هم کنترل میکنند.
چند بار شرایط و ضوابط یک وبسایت را بدون اینکه حتی بخوانید پذیرفتهاید و روی دکمه «میپذیرم» کلیک کردهاید؟
شرایط و ضوابط وبسایتها برای مونوپولیهای (شرکتهای انحصاری) بزرگ مانند گوگل، ایبی، آمازون و اپل به نوعی کد حقوقی زیرلایهای تبدیل شدهاند. مردم حتی تشخیص نمیدهند این قوانین با فونت ریز نوشتهشده را که با سرعت پیمایش میکنند تا به انتها برسند و «میپذیرم» را کلیک کنند، به نوعی دارند ثبتنام میکنند تا چیزهایی را که در سبد خرید مجازیشان ریختهاند دریافت کنند.
ما اساسا تواناییهای فوقالعادهای را به مقامات قانونی این شرکتها دادهایم تا از طریق تلفنها و دستگاههای الکترونیکیمان درباره ما جاسوسی کنند.
ما شایسته بهتر از این هستیم. این بار ما به یک پلتفرم هدفمند غیرمتمرکز و توزیعشده نیاز داریم که قدرت را به مردم برگرداند و از دست برخی از غولهای فناوری رها کند.
اگر متریوم این کار نکند دیگری این کار را خواهد کرد.
در نهایت کسی خواهد توانست یک پلتفرم مبتنی بر بلاک چین ایجاد کند تا تمام داراییهای ما را ردیابی کند. همه ما سامانهای بیطرف و غیرمتمرکز میخواهیم که همه از آن سود ببرند.
کسبوکارها در اطراف این پلتفرمها رشد خواهند کرد و پول زیادی ایجاد خواهد شد. هیچچیز بدی در این سامانه وجود ندارد بهشرطی که هیچ شرکتی نتواند همه اینها را کنترل کند.
متریوم این را درک میکند. آنها بهدنبال ایجاد پلتفرم خوبی هستند که هزینههای معامله را پایین نگه دارد و تنها مقدار قابلقبولی از درآمد موردنیاز برای حمایت و رشد پلتفرم را بردارد. پتانسیل این پلتفرم ایجاد پول واقعی برای پشتیبانی از کسبوکارهای مرتبط است که در اطراف آن رشد میکنند.
حتی داوری، کسبوکاری مجزا روی اینترنت قراردادها خواهد بود. داوران، کارگزاران امانی، تهیهکنندگان پیشنویس قرارداد و هر چه که به این حوزه مربوط است کسبوکارهای مستقلی را تشکیل خواهند داد که در سامانهای که برای اعتماد و حل اختلاف ایجاد شده است رشد میکنند.
برنامههای کاربردی اقتصادی همتا به همتا، مانند ایربیانبی و اوبر پیامدهای اقتصادی بزرگی داشتند که هیچکس آنها را ندید. آن نرمافزار کوچسرفینگ کوچک، کل هتلهای زنجیرهای را از کار بیکار کرد.
پلتفرم متریوم هم میتواند همین کار را با آن شرکتها انجام دهد؛ چرا که مردم برای خرید، اجاره یا فروش داراییهای شخصیشان بهشکل مستقیم با هم ارتباط برقرار میکنند. ما نمیتوانیم همه پیامدهای مالی، اجتماعی، سیاسی و شخصی یک سامانه را که به هر جنبه از تجارت جهانی دسترسی دارد درک کنیم. اما یک چیز را میدانیم.
اگر قرار نیست این یک پلتفرم باز با قدرت توزیعشده در سراسر زنجیره باشد، بهتر است بگوییم فیسبوک برای صرفهجویی در زمان همین حالا آن را ایجاد کند؛ زیرا با این حساب دوباره به نقطه شروع برخواهیم گشت که در آن تعداد کمی از شرکتهای عظیم کل دنیا را کنترل میکنند.
وقتی درباره قراردادها صحبت میکنیم، باید درباره جزء لاینفک آنها هم صحبت کنیم.
حقوقدانها.
حقوقدانها خودشان چالشی بزرگ هستند
یکی از بزرگترین چالشهای متریوم وکلا و حقوقدانها هستند.
البته منظورم این نیست که شکسپیر وقتی گفت «اولین کاری که میکنیم این است که بیایید همه حقوقدانها را بکشیم» حق داشت.
کاملا برعکس، این پروژه به حقوقدانها نیاز دارد.
پروژهای مانند متریوم فقط به حل مشکلات فنی اختصاص ندارد، باید مشکلات حقوقی و قانونی را هم حل کند.
تیم اصلی متریوم از تعداد زیادی مغز متفکر حوزه رمزنگاری و افرادی که رویای رمزنگاری را دارند مانند وینای گوپتا (Vinay Gupta)، یان گریگ و راب نایت تشکیل شده است. در بین آنها، فقط یک وکیل حقوقی به نام کریس رِی (Chris Wray) حضور دارد. با آدمهای خفنی مانند رئیس ارشد متریوم و بنیانگذاران فنی آن و اینکه فقط یک حقوقدان بین آنهاست، متریوم واقعا نیاز خواهد داشت که به مشاوره بیرون از پروژه برای انجام کارش تکیه کند. این واقعا اشتباه است زیرا این کار بسیار هزینهبر است.
بهترین حقوقدانها در لندن که متریوم در آنجا راهاندازی شده است بیش از ۱۰۰۰ پوند در ساعت دستمزد میگیرند که چیزی حدود ساعتی ۱۵۰۰ دلار است.
آنها به حقوقدانهای خوب در سراسر جهان نیاز دارند. حتی اگر متریوم سعی در جایگزینی سامانههای حقوقی نداشته باشد، باز هم باید فرایند داوری الزامی را با دادگاههای محلی در هر شهر و ایالت هماهنگ کند. در غیر اینصورت، همه چیز میتواند بهسرعت مشکلساز شود.
دو وایت پیپر اولیه متریوم بیان میکنند که این پروژه قصد دارد طیف وسیعی از شرکتهای قانونی و حقوقی را به کار بگیرد تا نه فقط قراردادهایی را که روی پلتفرم استفاده میشود بنویسند، بلکه با ارائهدهندگان خدمات فنی هم قرارداد ببندند. این بدان معناست که هزینههای حقوقی هنگفتی پس از بالاآمدن و اجرای پلتفرم به آن تحمیل خواهد شد.
پروژههای حقوقی زیادی در مقیاس جهانی قبلا انجام شدهاند و متریوم به خوبی میداند اول باید با کدام کشورها کار کند. اما اگر آنها میخواهند پلتفرمی ایجاد کنند که با چارچوبهای پیچیدهای که با قانون همپوشانی دارند در سراسر جهان کار کند، به تیمی از افراد با مهارتهای حقوقی داخلی و خارجی نیاز خواهند داشت که شبانهروز در این زمینه کار کنند تا هیچ فرصتی را از دست ندهند.
قوانین ایالتی و محلی به اندازه کافی گسترده و پیچیده هستند. حتی یک نفر در دنیا وجود ندارد که بتواند آنها را بهطورکامل درک کند. بههمیندلیل کار وکلا تخصصی به شمار میرود. بههمین دلیل کتابخانههایی حقوقی داریم که پر از کتابهای قطور هستند و در آنها قوانین و مقررات و سیاستهای همیشه بیثبات نوشته شده است که مدام دارند تغییر میکنند. بههمیندلیل است که ما میبینیم تیم بزرگی از وکلا فقط روی یک پرونده پیچیده کار میکنند.
قانون بینالمللی حتی از این هم پیچیدهتر است و پر از مشکلات و دامهای پنهان است. کشورها پر از قوانین متناقض، سیاستهای استرداد، توافقنامههای مشترک بینالمللی و فساد هستند. گذر از همه این مناطق خطر آسان نخواهد بود و اگر متریوم میخواهد پلتفرمی را ایجاد کند که در سراسر حوزههای قضایی پخش شود باید از افراد مناسب در هر حوزه استفاده کند تا دریابد که چگونه بلاک چین را از این مارپیچ قانونی گیجکننده عبور دهد.
بهطور خلاصه، آنها به وکلا و پول زیاد برای پرداخت دستمزد به آنها نیاز خواهند داشت.
هرگز تکخوری نکنید !
متریوم با مشکل دیگری هم روبهروست که مستقیما در وایت پیپر آنها ذکر نشده است، اما در هر جنبهای از این مفهوم وجود دارد و آن سیاست است.
اینطور نیست که قانون همیشه با نوآوریهای جدید مهربان باشد و فناوریهایی منتج از رمزنگاری مانند دفاتر کل توزیعشده از هر چیز جدیدی جدیدتر است.
هنگامیکه درباره فناوریهای جدید اختلافاتی بروز میکند، همه چیز پیچیده میشود و دادگاهها باید تصمیم بگیرند چه چیزی درست یا نادرست است (برای فناوری که هرگز قبلا ندیدهاند، فناوری که نسل جدید از آن استفاده میکنند و آنها فقط در روزنامهها دربارهاش خواندهاند). در این موارد دادگاهها بهدلیل مواجهه با چیزی جدید و ناشناخته آنقدر در تردید باقی میمانند تا زمانیکه کارایی خوب آن را در مشکلات دنیای واقعی ببینند.
با فناوری امروز نمیتوانید بدون توجه به قانون پیش بروید؛ زیرا مردمی که پولشان را از دست میدهند، ممکن است آسیب ببینند، به زندان بیفتند و حتی ممکن است این موضوع به مرگشان منجر شود. اگر قراردادی نقض شود یا دفاتر کل دیجیتال که خانهها و اتومبیلهای ما را مدیریت میکنند شکست بخورند یا هک شوند، پیامدهای زیادی در دنیای واقعی (و نه مجازی) گریبانگیر مردم خواهد شد.
و این بدان معناست که متریوم فقط به مغزمتفکرهای فنی و حقوقدانهای ماهر نیاز ندارد، آنها به مشارکتهای راهبردی و لابیگران هم نیاز دارند، افرادی که میدانند چطور باید از قدرت استفاده کنند.
متریوم درحالحاضر خوب شروع کرده است و برای تحقق اهدافش علاوهبر افراد هوشمند با شرکتهای درجه یک مانند اوشن پروتکل (Ocean Protocol) و کانسنسیس (Consensys) نیز همکاری میکند. اما هیچیک از اینها آسان یا ساده نیست.
این کار به زمان، پول و صبر نیاز دارد.
ترس سرمایهگذاران از سرمایهگذاری
حالا بیایید درباره پول صحبت کنیم.
افراد فنی معمولا بخش مالی کسبوکار را نادیده میگیرند، اما برای ایجاد محصول عالی باید به اندازه کافی پول داشته باشید.
درحالحاضر سرمایهگذاران دو دستی به کیفپولشان چسبیدهاند، زیرا بازار ارزهای دیجیتال در حال زوال است و همه سرمایهگذاریهای اولیه آنها در معرض خطر است.
ما در زمستان ارزهای دیجیتال بهسر میبریم که در آن سرمایهگذاران، معاملهگران و پروژهها به یک اندازه در خطر زوال هستند.
بسیاری از پروژههای ارز دیجیتال را میشناسم که محصولات خوبی دارند و مشتریانی که به آنها پول پرداخت میکنند، اما هنوز در تلاش برای جمعآوری پول هستند. یک سال قبل سرمایهگذاران و ثروتمندان تازهوارد به دنیای کریپتو، در هر پروژهای که وبسایتی جذاب و وایت پیپری پر از اشتباهات تایپی داشت سکههای دیجیتالشان سرمایهگذاری میکردند. اما امروز پولهایشان را در کیفپول سختافزاریشان نگه میدارند.
بهعبارت دیگر، حالا زمان خوبی برای جذب سرمایه نیست و متریوم ممکن است خیلی جلوتر از زمان خودش باشد. بههمیندلیل سرمایهگذاران وحشتزده شاید به همین سادگی نتوانند درک کنند که متریوم چیزی بیشتر از پول نقد دیجیتال است. آنها باید بدانند این پروژه چه زمانی به اوج میرسد تا از آن پشتیبانی کنند.
متریوم تیمی قوی از افراد حرفهای و باتجربه را در رأس خودش دارد، افرادی مانند وینای گوپتا، یان گریگ و راب نایت که رویاهای بزرگی دارند. اما آنها در سراسر جهان بهدنبال سرمایهگذاران خوب هستند که بتوانند عمق آینده را ببینند و درک کنند آنها به چه چیزی میخواهند برسند.
فقط زمان به ما خواهد گفت که اینترنت قراردادهای متریوم، مانند نیوتنِ اپل خواهد بود یا آیپدِ آن.
سفر اکتشافی و رازهای جهان
متریوم ویژگیهای مثبت زیادی دارد، مخصوصا یک تیم اولیه قوی و ایدهای که زمان عملیشدنش فرا رسیده است.
اما این پروژه را آسان یا ساده نمیکند.
متریوم با فرصتها و ماجراهای زیادی روبهروست و مخاطرات مهارنشده زیادی هم سر راه آن است. آنها در برفهای زمستان ارزهای دیجیتال سفر میکنند و طوفانها بر آنها میتازند. آنها با سماجت به راهشان ادامه میدهند و مسیر جدیدی را ترسیم میکنند که نقشهای برای نسلهای آینده خواهد بود.
چالشها بسیار زیاد و متنوع هستند. در سطح شرکتی، آنها به نقدینگی زیاد و تیمی از افراد ماجراجو نیاز دارند که سرمایه سفرشان به ناشناختهها باشد.
اما در مقیاس صنعت، آنها باید همه چالشهای بزرگی را که پیش از این درباره آنها صحبت کرده بودیم حل کنند. آنها باید داراییهای جهان واقعی را با بلاک چین ارتباط دهند و به افرادی دست یابند که از پلتفرم استفاده کنند و بهطورکامل به آن اعتماد کنند. در کنار اینها، امیدوارند که تیمهای دیگر بر مشکلات مقیاسپذیری، هویت و مدیریت کلید غلبه کنند. آنها باید تمام این کارها را در حالی انجام دهند که از مارپیچ پر از خار قانون و سیاست میگذرند.
بااینحال امید ما این است که سرمایهگذاران بیش از این از احتکار پولشان بهمنظور محافظت از آن اصرار نداشته باشند و از شرکتهایی مانند متریوم حمایت کنند. اگر متریوم نتواند این مشکل را مدیریت کند، مطمئن باشید یکی از شرکتهای غولپیکر خواهد توانست.
اما این را هم بدانید که آن شرکت غولپیکر بیرحم، اخلاقیات جامعه ارزهای دیجیتال را نخواهد داشت. آن شرکت مسلما حاضر نیست قدرتش را غیرمتمرکز کند و با دیگران به اشتراک بگذارد. آنها بهطور مرکزی بلاک چین را کنترل خواهند کرد و این یعنی برای همیشه در اختیار آنها قرار خواهیم گرفت.
این ما را دقیقا به نقطه شروع برمیگرداند. به جایی که تمرکزگرایی آنقدر زیاد است که هرگز نمیتوانیم از آن فرار کنیم. در نتیجه با هشتپای اینترنتی (octopoly) دیگری مواجه خواهیم شد که بازوهای آن به هر جنبه از زندگی ما دسترسی خواهد داشت. منافع یک نسل را از بین خواهد برد.
در جستجوی پروژههایی که از این زمستان عبور میکنند، معمولا به دنبال دیوانهوارترین آنها میگردم. کسانی که جرأت دارند رویاهای بزرگی داشته باشند.
متریوم جاهطلب و جسور است و سعی میکند مشکل بزرگی از دنیای واقعی را با روش جدید حل کند.
چه کسانی فکر میکنند که میتوانند این کار را با وجود مشکلات زیاد انجام دهند و به پایان برسانند؟
شاید پاسخ این سؤال را بتوان در اپیزود اول سریال The Outer Limits پیدا کرد:
کارول ماکسول: «چی باعث میشه فکر کنی میتونی همه چی رو کشف کنی؟ تو کی هستی؟»
آلن ماکسول: «یه آدم بیاهمیت. اما اسرار جهان اهمیت نمیدن. اونا خودشون رو به آدمهای بیاهمیتی که هیچی براشون مهم نیست نشون میدن.»
افرادی که بزرگترین مشکلات ما را حل میکنند، کسانی هستند که به اندازه کافی دیوانه باشند که فکر کنند میتوانند این مشکلات را حل کنند.
واسه اونایی که حال ندارن مقاله رو بخوان ، Just HODL