داستان زندگی هال فینی، اولین پذیرنده بیت کوین، از زبان خود او
هال فینی (Hal Finney)، دانشمند علوم کامپیوتر و یکی از اولین پذیرندگان بیت کوین بود. او در سال ۲۰۰۸ مستقیماً پیام دعوت ساتوشی ناکاموتو، خالق ناشناس بیت کوین را دریافت کرد. او همچنین شخص دوم بعد از ناکاموتو محسوب میشود که از نرمافزار بیت کوین استفاده کرد. او همینطور اولین کسی بود که اولین تراکنش تاریخ بیت کوین (۱۰ واحد بیت کوین) را از ساتوشی ناکاموتو دریافت کرد. حتی برخی از کارشناسان حوزه بیت کوین معتقدند او میتواند خود ساتوشی باشد، چراکه ویژگیهای مشابهی در او دیده شده است. طبق گزارش نشریه فوربز، خانه او فقط چند ساختمان با «دوریان پرینتیس ساتوشی ناکاموتو» (یکی دیگر از گزینههای موجود در مورد هویت ساتوشی) فاصله داشته است و این شک را ایجاد میکند که هال فینی از اسم همسایه خود برای ساخت یک هویت جعلی استفاده کرده باشد. فینی سال ۲۰۰۹ به یک بیماری نادر مبتلا شد و در سال ۲۰۱۴ در سن ۵۸ سالگی درگذشت.
از هال فینی در جامعه بیت کوین و ارزهای دیجیتال همیشه با احترام یاد میشود. او برای برخی بیت کوینرها همانقدر محبوب است که اولین پذیرندگان ادیان الهی برای پیروان این ادیان محبوب هستند. از او همچنین یک توییت مشهور از سال ۲۰۰۹ به جا مانده است که در آن از «راهاندازی بیت کوین» خبر میدهد.
هال فینی حدود یک سال قبل از مرگ خود، در انجمن بیت کوین تاک (انجمن اینترنتی فعالان بیت کوین) با انتشار پستی خلاصهای از زندگی خود و چگونگی آشنایی با بیت کوین را تشریح کرد. ترجمه کامل این پست را در ادامه میخوانید. جالب است بدانید بدن هال فینی طبق خواسته خود او بهوسیله نیتروژن فریز شده است، با امید اینکه در آینده با پیشرفت علم دوباره بتواند به زندگی بازگردد.
داستان زندگی هال فینی از زبان خود او:
به ذهنم خطور کرد که در مورد چهار سال گذشته بنویسم؛ چهار سالی که برای من و بیت کوین سرشار از اتفاق بود.
برای کسانی که مرا نمیشناسند، من هال فینی هستم. فعالیتم را در حوزه رمزنگاری (کریپتو) با کار روی نسخه اولیه PGP آغاز کردم که در آن همکاری نزدیکی با فیل زیمرمن (Phil Zimmermann) داشتم. وقتی فیل تصمیم گرفت که شرکت PGP را تأسیس کند، یکی از اولین نفراتی بودم که در این شرکت استخدام شدم. من تا دوران بازنشستگیام روی PGP کار میکردم. در همان زمان با سایفرپانکها نیز آشنا شدم. ساخت اولین بازفرستنده ایمیل بهصورت ناشناس که مبتنی بر رمزنگاری بود، از دیگر فعالیتهای من به حساب میآید.
خیلی سریع به سراغ اواخر سال ۲۰۰۸ و معرفی بیت کوین میروم. متوجه شدم که پیرمردان حوزه رمزنگاری (من در میانه دهه پنجم زندگیام بودم) میخواهند ساختارشکنی کنند. خیلی ایدئالگرا بودم و همواره به رمزنگاری، رمز و رازهای آن و تناقضاتی که در خود دارد عشق میورزیدم.
وقتی ساتوشی بیت کوین را در فهرست ایمیل حوزه رمزنگاری (نوعی انجمن تخصصی فعالان رمزنگاری) معرفی کرد، در بهترین حالت با او برخوردی شکاکانه شد. رمزنگاران طرحهای بزرگ بسیاری را دیده بودند که از سوی افراد تازهکار و بیخرد معرفی میشدند. به همین دلیل، آنها از سر عادت به این طرح جدید بدون فکر واکنش نشان دادند.
من نگاه مثبتتری داشتم. مدتها بود که به طرحهای پرداخت مبتنی بر رمزنگاری علاقهمند شده بودم. علاوه بر این بهاندازه کافی خوششانس بودم که وی دای (Wei Dai) و نیک زابو (Nick Szabo) را ملاقات کنم و بهطور گستردهای با آنها مکاتبه داشته باشم. بهطور کلی ایدهای که در سر داشتند، با وجود بیت کوین به حقیقت میپیوست. من قبلاً تلاش کرده بودم تا یک ارز مبتنی بر اثبات کار (استخراج) که نامش RPOW بود را به سرانجام برسانم. بنابراین ایده بیت کوین برای من وسوسهکننده بود.
وقتی ساتوشی اولین نسخه نرمافزار را منتشر کرد، آن را روی هوا قاپیدم. فکر میکنم اولین نفری بودم که همراه با ساتوشی، بیت کوین را اجرا کردم. من بلاک ۷۰ و خردهای را استخراج کردم و دریافتکننده اولین تراکنش بیت کوین بودم. ساتوشی ۱۰ بیت کوین بهصورت آزمایشی برای من ارسال کرد. طی روزهای بعد گفتگویی ایمیلی با ساتوشی داشتم که در اغلب این گفتگوها باگها و اشکالات بیت کوین را گزارش میکردم و او آنها را رفع میکرد.
امروزه هویت ساتوشی به یک معما تبدیل شده است. اما در آن زمان فکر میکردم با یک مرد جوان ژاپنی مواجه هستم که بسیار باهوش و بیریاست. من آدم خوشاقبالی بودهام که در طول زندگیام با افراد ارزشمند بسیاری آشنا شدهام و نشانههای آن را بهخوبی درک میکنم.
پس از گذشت چند روز، بیت کوین بهصورت کاملاً پایدار در حال اجرا بود. در نتیجه مدتی آن را کنار گذاشتم. ایامی بود که بهسختی بیت کوین یک اولویت به شمار میرفت و شما میتوانستید با سیپییو (CPU) و نه حتی کارت گرافیک (GPU) بلاکها را پیدا کنید. در روزهای بعد چندین بلاک را استخراج کردم. اما این کار را کنار گذاشتم چون باعث داغشدن کامپیوتر میشد و صدای فن مرا اذیت میکرد. حال که به گذشته مینگرم، با خود میگویم ای کاش بیشتر این کار را ادامه میدادم. اما از سوی دیگر من خیلی خوششانس بودم که در آغاز این ماجرا حضور داشتم. این همان دیدن نیمه پر لیوان است.
دفعه بعدی که از بیت کوین خبری شنیدم، اواخر سال ۲۰۱۰ بود. زمانی که فهمیدم نهتنها بیت کوین همچنان راه خود را ادامه داده است، بلکه واقعاً ارزش پولی نیز پیدا کرده است. کیف پول قدیمیام را غبارروبی کردم و از اینکه فهمیدم بیت کوینها همچنان سرجایشان هستند، خیالم راحت شد. با بالا رفتن قیمت بیت کوین، سکههایم را به یک کیف پول آفلاین منتقل کردم و امیدوارم که این سکهها برای وارثانم به چیزهای باارزشی تبدیل شوند.
به این دلیل در اینجا از ارث و میراث صحبت کردم که در سال ۲۰۰۹ در کمال تعجب متوجه شدم که به یک بیماری مهلک مبتلا شدهام. در ابتدای آن سال در بهترین شکل از دوران زندگیام بودم. وزن زیادی کم کرده بودم و به تمرین دوی استقامت مشغول بودم. من چندین بار نیمه ماراتن را دویده و تمریناتم را برای دوی ماراتن کامل شروع کرده بودم. آن زمان تا ۲۰ مایل را میدویدم و احساس میکردم همهچیز سر جای خودش است. درست همان موقع بود که ناگهان همهچیز به هم ریخت.
بدنم شروع به تحلیل رفتن کرد. لکنت زبان پیدا کردم، دستانم قدرتشان را از دست دادند و پاهایم نیز دچار مشکل شدند. در ماه اوت ۲۰۰۹ بیماری من تشخیص داده شد. به بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک یا ALS مبتلا شده بودم. یکی از بازیکنان معروف بیسبال نیز به همین بیماری مبتلا شده بود.
ALS بیماری است که نورونهای حرکتی را از بین میبرد. این نورونها وظیفه دارند که سیگنالهایی از مغز به عضلات منتقل کنند. این بیماری ابتدا باعث ضعف و سپس بهتدریج باعث فلج کامل میشود. مبتلایان به این بیماری معمولاً پس از ۲ تا ۵ سال جان خود را از دست میدهند. علائم من در ابتدا خفیف بود و به کار خود ادامه میدادم، اما خستگی و مشکلی که برای صحبت کردنم به وجود آمده بود، در نهایت من را مجبور کرد که در اوایل سال ۲۰۱۱ بازنشسته شوم. از همان زمان این بیماری به روند غیرقابلتحمل خود ادامه داده است.
اکنون کاملاً فلج شدهام. تغذیهام از طریق یک لوله صورت میگیرد و از لوله دیگری برای تنفس استفاده میکنم. با استفاده از یک سیستم ردیابی چشم، میتوانم با کامپیوتر کار کنم. این سیستم همچنین یک تبدیلکننده متن به گفتار دارد که اکنون صدای من بهحساب میآید. من تمام روز را بر روی ویلچر برقیام میگذرانم و از طریق یک رابطه کاربری که از آردوینو (arduino) استفاده میکند، میتوانم با چشمانم موقعیت ویلچرم را تنظیم کنم.
این شرایطی است که من خود را با آن وفق دادهام، اما زندگیام آنقدرها هم بد نیست. هنوز میتوانم بخوانم، موسیقی گوش کنم و تلویزیون و فیلم تماشا کنم. اخیراً کشف کردهام که هنوز میتوانم کد بنویسم. اما بسیار کند هستم و احتمالاً ۵۰ برابر کندتر از گذشته این کار را انجام میدهم. اما هنوز عاشق برنامهنویسی هستم و به من هدف میدهد. در حال حاضر روی طرحی که مایک هیرن (Mike Hearn) پیشنهاد داده است، کار میکنم. این طرح با استفاده از ویژگیهای امنیتی پردازندههای مدرن که بهمنظور پشتیبانی از «رایانش قابل اعتماد» (Trusted Computing) طراحی شدهاند، به امنیت کیف پولهای بیت کوین کمک خواهد کرد. تقریباً آماده انتشار است. صرفاً باید مستندسازی آن را انجام دهم.
البته نوسانات قیمت بیت کوین هم برایم سرگرمکننده است. مثل این است که سهام شرکتی را که در آن کار میکنم [بهدلیل اینکه میدانم قرار است رشد کند] خریده باشم. اما بیت کوینهایم از طریق شانس و اندک اعتباری که داشتم به من رسیده است. سقوط سال ۲۰۱۱ را تجربه کردهام. پس آن روی دیگر سکه را هم دیدهام. آنچه آسان به دست آمده باشد، آسان هم از دست میرود.
این داستان زندگی من بود. در کل خیلی خوششانس هستم. حتی با وجود بیماری ALS شرایط زندگیام بسیار رضایتبخش است. اما امید به زندگیام محدود است. آن بحثهایی که در مورد به ارث رسیدن بیت کوینها مطرح کردم، بیش از یک علاقه علمی است. بیت کوینهایم در صندوق امانات امن خودمان نگهداری میشود و پسرم و دخترم آشنا به فناوری هستند [تا کار با آنها را بلد باشند]. فکر میکنم بهاندازه کافی جایشان امن باشد. با میراثم راحت هستم.
ساتوشی و هال و... چراغ های آفرینش هستند. شاید فناوری این افراد برای همه روشن نشده ولی بدون وجود این افراد زندگی دیگران مندرس بود.