چرا پس از دو سال کار تماموقت در حوزه ارزهای دیجیتال از آن خارج شدم؟
حوزه ارزهای دیجیتال مانند هر حوزه دیگر، دارای نکات مثبت و البته منفی است. با این حال، ما ناخودآگاه مایلیم که آیندهای درخشان برای فناوری بلاک چین و ارزهای دیجیتال متصور شویم؛ آیندهای که هیچ ایراد و نقصانی در آن نیست. حساب کاربری وانالی (Vanalli) در مدیوم که یکی از نویسندگان مطرح در حوزه ارزهای دیجیتال محسوب میشود، سعی کرده است با انتشار مقالهای جنبههای منفی این حوزه را به ما نشان دهد. ترجمه این مقاله را در ادامه میخوانید.
سخنی با خوانندگان ارزدیجیتال: تمام مطالب زیر نظر شخصی نویسنده است و ارزدیجیتال محتوای این مقاله را رد یا تأیید نمیکند.
آن زمان که کار تماموقت در صنعت ارزهای دیجیتال را تازه آغاز کرده بودم، تصور میکردم چیزی بهتر و فوقالعادهتر از آن وجود ندارد. حس خوبی داشتم از اینکه من هم جزئی از برنامهای هستم که قرار است در نهایت به فروپاشی دنیای امور مالی سنتی بینجامد. زنده باد بیت کوین! مرده باد بانکدارها!
اما پس از چند سال کارکردن در این فضا، فقط دلم میخواست از آن خارج شوم و البته این کار را هم کردم.
حوزه ارزهای دیجیتال آشفته و درهمبرهم است و باید واقعیت آن را بررسی کرد. چه چیزی به من حق میدهد که کل این فضا را به چالش بکشم و از آن انتقاد کنم؟ نمیدانم، فقط میدانم که حقیقت باید گفته شود. در آن زمان برای شرکتی به نام لیکویید (Liquid) کار میکردم که در حوزه ارزهای دیجیتال فعالیت داشت. همان موقع باورهای شخصیام شکل گرفتند؛ البته در این مطلب قصد ندارم زیاد درباره این شرکت صحبت کنم، بیشتر میخواهم درباره کلیت حوزه کریپتو بحث کنم و اگر دوست داشتید میتوانید دیدگاههایتان را در این مورد مطرح کنید.
تقریباً تمام پروژههای ارز دیجیتال مزخرف هستند و شکست خواهند خورد
آن اوایل اگر کسی میگفت بیشتر پروژههای حوزه ارز دیجیتال شکست خواهند خورد، باور نمیکردم. ولی در اشتباه بودم.
راستش را بخواهید تعداد پروژههایی که شکستشان را به چشمم دیدهام از دستم در رفته است. برخی از آنها کاملاً بیسروصدا به کارشان پایان دادند، در حالی که تیمهایشان امیدوار بودند هیچکس متوجه نشود. یکی از پروژههایی که از نزدیک کارش را دنبال میکردم، بلاککس (Blockex) بود. بلاککس یک صرافی دارایی دیجیتال بود که روی عرضههای اولیه سکه (ICO) تمرکز داشت. یک توکن با نشانِ داکست (DAXT) امکان دسترسی به این عرضههای اولیه را فراهم میکرد، حال آنکه در خود پلتفرم، معاملات عادی جفتارزها انجام میشد.
زمانی در سال ۲۰۱۸، بلاککس محصولی فوقالعاده به شمار میرفت و بازار آن حسابی داغ بود. اینفلوئنسرهای فعال در حوزه کریپتو، بهشدت برای این پروژه بازارگرمی کردند. بلاککس ۲۴ میلیون دلار در عرضه اولیه خودش سرمایه جذب کرد؛ هرچند در پایان، پس از اینکه یک سرمایهگذار پولش را پرداخت نکرد، فقط در حدود ۵.۵ میلیون پوند استرلینگ (معادل ۷ میلیون دلار) به دستشان رسید. این پروژه بهسختی توانست قسر در برود و آخرین چیزی که از آن شنیدیم این بود که بیسروصدا به کار خود پایان داد. ارزش توکن آنها هم که در عرضه اولیه به قیمت یک یورو فروخته میشد، تقریباً به صفر رسید. آخرین قیمتی که در کوینمارکتکپ برای این توکن به ثبت رسیده، ۰.۰۰۰۶۹ دلار است.
پروژه دیگری که در ابتدای کارش توجه مرا جلب کرد، آترشیپ (Authorship) بود. پروژهای بهظاهر سودمند که آن را با هدف حمایت از نویسندگان ایجاد کرده بودند. این پروژه در نهایت ۴ میلیون دلار برای ایجاد یک پلتفرم نشر دیجیتال غیرمتمرکز جذب کرد و بعد از آن به کارش پایان داد. بنیانگذاران آن، نولان وارفلد (Nolan Warfield) و پیتر کومان (Petre Coman)، بهناگاه متوجه شدند که اشتباهی وحشتناک مرتکب شدهاند و پروژه را رها کردند. چیزی که آنها راهاندازی کرده بودند چیزی بیشتر از یک فروشگاه کتاب الکترونیکی معمولی نبود. سپس آن را به یک سرمایهگذار چینی فروختند که او هم نتوانست با آن کاری انجام دهد و طبیعتاً ارزش این توکن هم به صفر رسید.
اجازه دهید یک نمونه دیگر را هم معرفی کنم؛ پروژهای بود به نام آیپی چین (IP Chain) که من کار بازاریابی آن را انجام دادم. این پروژه بعدها با نام تجاری والتیتیود (Vaultitude) به کارش ادامه داد. این بار یک تاجر اتریشی به نام دومینیک ثور (Dominik Thor) آن را اداره میکرد که البته مدیرعامل یک شرکت محصولات آرایشی بهداشتی به نام تومارولبز (tomorrowlabs) هم هست. آن زمان که دومینیک را بهشکل آنلاین ملاقات کردم، در تلاش بود تا قبل از عرضه اولیه، برای پروژهاش یک تیم درست کند. در آن زمان در سال ۲۰۱۷، کافی بود یک سیبزمینی را در بلاک چین ثبت کنید، یک عرضه اولیه راه بیندازید و میلیونها دلار سرمایه جذب کنید. البته من بابت دستمزدم توکن والتیتیود را دریافت میکردم که پول نامشروعی هم به حساب نمیآمد.
قرار بود تیم این پروژه یک پلتفرم ایجاد کنند که با استفاده از بلاک چین، به افراد کمک کند از مالکیت معنوی خودشان محافظت کنند. البته این کاربرد بسیار خوبی بود (یا من در آن زمان اینطور فکر میکردم) و دومینیک هم با افراد و شرکتهای مهم از جمله دنمیر (Dennemeyer) و حتی سازمان جهانی مالکیت معنوی روابطی داشت.
ابتدا یک پیشفروش انجام دادیم و مبلغ نسبتاً کمی را جمع کردیم. سپس دومینیک به نقاط مختلف جهان سفر کرد و در رویدادها و کنفرانسهای مختلفی سخنرانی کرد. سرانجام مشخص شد که پول دومینیک تمام شده است و ازآنجاکه کسی هم علاقه چندانی به عرضه اولیه او نداشت، نمیتوانستیم از پس پروژه برآییم. خودِ من بابت ساعتها کاری که انجام دادم، هیچ پولی دریافت نکردم و در آخر دومینیک همه چیز را رها کرد، وبسایت پروژه را حذف کرد و هرگونه ردّپا را از کانالهای اجتماعی، حساب کاربری توییتر و پروفایل لینکدینش از بین برد. حوزه ارزهای دیجیتال پر از چنین نمونههایی است.
انتظارات در مقابل واقعیتها
پروژههای زیادی هستند که وایتپیپر (مقاله معرفی) خوبی دارند (حداقل بیمعنی نیستند) و حتی عرضه اولیه موفقیتآمیزی داشتهاند، اما ایدههایشان اصلا چنگی به دل نمیزند. تیمهای این پروژهها واقعاً سخت کار میکنند، اما اغلب آب در هاون میکوبند.
بهعنوان مثال، لید کوین (Leadcoin) را در نظر بگیرید. این پروژه ۵۰ میلیون دلار جذب کرد تا پلتفرمی را ایجاد کند که در آن بازاریابها بتوانند لید (سرنخ یا مشتریان احتمالی) خریداری کنند. در آن زمان کسی نبود بپرسد که این تیم واقعاً این همه پول را برای چه میخواهد. دو سال بعد تقریباً همه اعضای تیم، پروژه را ترک کردند (البته کارمندانش هنوز در لینکدین حضور دارند). فقط یک کارمند باقی ماند که مدیر ارشد بازاریابی آن است و نامش ایال روزل (Eyal Rosel) است. روزل گروه تلگرام پروژه را اداره میکند و هر سه ماه یکبار بهروزرسانیهای بیاهمیتی را ارائه میکند تا همچنان این پروژه توهمی را زنده نگاه دارد.
پس از اینکه توکن این پروژه از فهرست تمامی صرافیها بهجز بنکُر حذف شد، ۹۹٪ از ارزش خود را از دست داد. بنکر فقط تعدادی پروژه بیفایده از جمله آترشیپ را در فهرست خود دارد.
بسیاری از پروژههایی که خیلی جذابتر از لید کوین بودند، با شکست به کار خود پایان دادند. شاید به این دلیل که کلاً کلاهبرداری بودند، شاید هم بهخاطر اینکه تیمهای بیکفایتی آنها را اداره میکردند. این احتمال هم هست که بدشانسی آورده باشند. نمیدانم؛ ممکن است ترکیبی از همه این عوامل باعث شکست آنها شده باشد. همیشه وقتی نام پروژهای بیدلیل بر سر زبانها میافتد، مردم جوگیر میشوند و همین باعث میشود جذابیت آن پروژه بالا برود. بیت کانکت را یادتان میآید؟ وقتی معلوم شد که یک طرح پانزی عظیم است، بسیاری از افراد میلیونها دلار ضرر کردند و نسل جدید میمهای اینترنتی متولد شدند. اینها فقط بخشی از پیامدهای وحشتناک اعتماد به چنین پروژههایی است.
شاپین (Shopin) یکی دیگر از این پروژهها بود. بنیانگذار آن که اران ایال (Eran Eyal) نام داشت، پس از جمعآوری ۴۰ میلیون دلار، قبل از آنکه کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC) اتهامات جدیدی را به او وارد کند، به اتهام کلاهبرداری دستگیر شد و به این ترتیب دیگر نتوانست افراد بیشتری را با پروژه مصیبتبارش بدبخت کند و کارش به پایان رسید.
میبینید که بیشتر پروژههای اینچنینی در حوزه رمزنگاری با شکست مواجه میشوند. البته این فقط منحصر به حوزه ارزهای دیجیتال نیست. بهطورکلی این امر درباره بیشتر استارتاپها صدق میکند. با این حال، به نظرم این حوزه بیشترین تعداد استارتاپهای شکستخورده را نسبت به متوسط تعداد استارتاپها در حوزههای دیگر دارد. بیشتر پروژههای ارز دیجیتال واقعاً مزخرف و بیارزش هستند.
جهنمی که استارتاپها راه انداختند
پروژههای ارز دیجیتال بهدلایل مختلفی شکست میخورند؛ اما مهمترین دلیل آن این است که بیشتر آنها در ابتدا اصلاً وجود ندارند و صرفاً ایده و اغلب بیمعنی هستند. حتی اگر نتوانیم مستقیماً آنها را کلاهبرداری بنامیم، بازهم معمولاً دنبال قاپیدن پول نقد هستند. آنها تقریباً در هر گوشهکناری حضور دارند و هر کاربردی را ببینند، برایش پروژه درست میکنند؛ از توکنهایی برای کازپلیرها (افرادی که خودشان را شبیه کاراکترهای فیلم یا انیمیشن درست میکنند) و طرفداران دو آتشه موضوعات مختلف گرفته تا گربههای کلکسیونی، بازیهای بیپایان با تاس، بازیهای بلاک چینی مسخره و بسیاری موارد دیگر.
هر حوزهای که پروژههایش روی بلاک چین ایجاد شده، برای ادامه کار مشکل پیدا کرده است. منابع انسانی، بازاریابی، تولید موادغذایی، بهاشتراکگذاری محتوا، قمار و شرطبندی، وبلاگنویسی، رتبهدهی، روزنامهنگاری، نشر، وامدهی، رسانههای اجتماعی، مراقبت از حیوانات خانگی، خرید و تجارت فقط برخی از این حوزهها هستند.
میتوان گفت تقریباً همیشه تلاش برای بیرونکشیدن میلیونها دلار از جیب سرمایهگذاران و فروختن یک توکن کاربردپذیر به آنها تلاشی مذبوحانه است. بسیاری از این توکنهای کاربردپذیر بههیچوجه برای کاربردهای بیشماری که در وایتپیپرشان ذکر شده است قابل استفاده نیستند. علاوه بر آن، این توکنها داراییهای بسیار بیثباتی هستند. بیشتر آنها تا حد زیادی ارزش خودشان را از دست خواهند داد. حالا هزاران پروژه با هزاران توکن مختلف وجود دارد و جالب اینجاست که فقط تعداد کمی از آنها هستند که دقیقاً دارند روی ایجاد محصولاتی کار میکنند که مردم واقعاً به آنها نیاز دارند و از آنها استفاده میکنند.
ما به همه این پروژهها نیاز نداریم. کاربردهایی که دیدهایم در بهترین حالت بسیار ضعیف هستند. پس از آنکه وجوه جمعآوری میشوند، چند حالت برای تیمها اتفاق میافتد:
- یا نقدینگیشان تمام میشود.
- یا سود میکنند.
- یا اینکه با مدیریت نادرست پول را هدر میدهند و پروژه را به پایان میرسانند.
فکر نمیکنم بتوانید در میان ۱,۰۰۰ ارز دیجیتال برتر، بیشتر از نیمدوجین کاربرد مفید و واقعی برای بلاک چین پیدا کنید. این فریبکاری است. عرضههای اولیه سکه همان موقع کلاهبرداری بودند و هنوز هم هستند.
حالا تعداد بسیار زیادی پلتفرم بلاک چینی مختلف و اکوسیستمهای متنوع داریم و تعداد زیادی توکن که سوخت موردنیاز آن اکوسیستمها را تأمین میکنند. در حالی که در واقعیت، نیازی به این همه توکن نبود و همه این پلتفرمها بدون یک توکن جدید هم میتوانستند بهخوبی کار کنند.
درد فقط پول است
عرضههای اولیه سکه برای بهچنگآوردن پول برگزار میشوند و تجربه کاربر در نهایت هیچ اهمیتی ندارد. واقعاً به چند پلتفرم ویدیو و محتوا با توکنهایی برای «دسترسی به محتوای ویژه» نیاز داریم؟ اصلاً به چند پلتفرم کریپتویی نیاز داریم؟
به بلاکتیوی (BlockTV) که یک کانال تلویزیونی آنلاین موفق است توجه کنید. بنیانگذار آن قبلاً هم با عرضه اولیهٔ توکنهای یک پلتفرم بلاک چینی با عنوان استوکس (Stox) و یک استارتاپ با عنوان سیرین لبز (Sirin Labs) تلاش کرده بود سرمایهای جذب کند، اما موفق نشده بود و توکنهایش ۹۹٪ از ارزش خود را از دست دادند. با این حال باز هم تا قبل از اینکه اعلام کنند در یک عرضه اولیه حدود ۲ میلیون دلار جذب کردهاند، واقعاً داشتند خوب کار میکردند.
اغلب این پروژهها توجه نمیکنند که چنین توکنها و اپلیکیشنهای بلاک چینی، تجربه کاربر را خراب میکنند. پروژهها انتظار دارند کاربران فقط برای اینکه به پلتفرم آنها دسترسی داشته باشند و از آن استفاده کنند، باید از هر روشی که میتوانند وارد شوند.
چیزی که پروژهها دقیقاً از یک کاربر جدید انتظار دارند این است که:
- درباره نحوه خرید بیت کوین تحقیق کند.
- برای دستیابی به بیت کوین یک برنامه کاربردی پیدا کند.
- بیت کوینهای تازه خریداریشده را به یک صرافی ارز دیجیتال منتقل کند.
- بیت کوین را با یک توکن کاربردپذیر مبادله کند.
- در پلتفرم آن توکن کاربردپذیر ثبتنام کند.
- آن توکن کاربردپذیر را به پلتفرم منتقل کند یا نحوه کار با کیف پول متامسک یا سایر خدمات را یاد بگیرد.
- نحوه کار با خود پلتفرم را یاد بگیرد.
برای یک کاربر تازهوارد، انجام تمام این کارها سنگین است. به همین دلیل، گاهی اوقات وقتی تیم پروژه متوجه این مشکل میشود، به کاربران اجازه میدهد که بدون گذراندن این مراحل، برای استفاده از خدمات و قابلیتهای پروژه موردنظر مستقیماً از توکن آن برای پرداخت استفاده کنند. بهنظر شما بیمعنی نیست؟
آیا این پروژهها واقعاً انتظار دارند که کاربران آنها برای بهدستآوردن توکنهایشان چنین مسیر پرپیچوخمی را پشتسر بگذارند و پس از بهدستآوردن توکنها، یاد بگیرند که چطور از آنها در پلتفرم استفاده کنند؟ نه، چنین انتظاری را ندارند؛ زیرا خودشان هم میدانند که این کار بیفایده است. آنها فقط پول میخواهند و نه تنها به این کارشان ادامه میدهند، بلکه این توهم را در افراد ایجاد میکنند که دارند خدمتی ارزشمند به آنها ارائه میدهند.
برخی از تیمهای این پروژهها ممکن است اهداف خوبی داشته باشند، این را انکار نمیکنم. ممکن است آنها واقعاً بر این باور باشند که یک اپلیکیشن بلاک چینی منحصربهفرد یافتهاند که قرار است در حوزه مربوط به آنها خوب کار کند، اما واقعیت آن است که این تیمها صلاحیت آن را ندارند که محصولی تأثیرگذار ایجاد کنند. در نتیجه، برای مشکلاتی که اصلاً وجود ندارد، راهحلهایی ارائه میدهند و ازآنجاکه این راهحلها به درد نمیخورند، به کارشان پایان میدهند. در پایان فقط کاربران میمانند و مشکلاتی که شاید از همان اول اصلاً وجود نداشتند.
اگر ارزهای دیجیتال را بهعنوان پول دیجیتال بپذیریم، میتوان گفت این یک کاربرد واقعی و ارزشمند است. اما آیا واقعاً لازم است که صدها شکل مختلف از پول دیجیتال داشته باشیم؟ آیا از فروشندگان انتظار داریم همه این پولهای مختلف را بپذیرند؟ بهنظر شما این آشفتگی بیشتری را به وجود نمیآورد؟
جوامع کریپتو چاههای فاضلاب هستند
بیشتر پروژههای ارز دیجیتال چیزی بیشتر از یک پروژه مزخرف و بیمعنی نیستند؛ حتی اگر میلیاردها دلار در عرضههای اولیهشان سرمایه جذب کرده باشند. با این حال، نمیشود درباره پروژهها صحبت کنیم اما ستونفقرات آنها را که همان «جامعه» آنهاست نادیده بگیریم. رابطه بین پروژههای این حوزه و جامعه آنها، رابطهای کاملاً تصنعی است. افراد باورهای خود را درباره حوزه ارزهای دیجیتال شکل میدهند، اما فقط در راستای همان توکنهایی که روی آنها سرمایهگذاری کردهاند. به همین دلیل، این باورها بهسرعت به نوعی تعصب تبدیل میشوند. شاید در ظاهر چیز بدی به نظر نرسد، اما این افراد تقریباً بهطور کامل با انتظار سود (بدون توجه به باورهایشان) در این توکنها سرمایهگذاری میکنند. اما چرا؟
دلیلش این است که فکر میکنند ارزش این توکنها بهشکل نمایی افزایش خواهد یافت و مانند بیت کوین، اتریوم و چند مورد از دیگر ارزهای دیجیتال موفق، ارزشمند میشوند. با توجه به اینکه بازارهای ارز دیجیتال نابالغ هستند و دستکاریهایی در آنها انجام میشود، مشخص است که حرکات قیمت در آن از هیچ منطقی پیروی نمیکند. گاهی اوقات یک پروژه با یک برندسازی مجدد، میتواند کاری کند که قیمت توکنش بهشدت افزایش یابد. بنابراین افراد به امید رسیدن به سودهای کلان، در پروژهها سرمایهگذاری میکنند. بیشتر اوقات ارزش سرمایهگذاری آنها پایین میآید، اما آنها همچنان به نگهداشتن آن توکن ادامه میدهند. این زمانی است که افراد به «جامعه» یعنی پایینترین بخش زنجیره ملحق میشوند.
در بالای این زنجیره چه کسانی حضور دارند؟ شیلها (همدستان بنیانگذاران یا بازارگرمکنها)، اینفلوئنسرها، سرمایهگذاران اولیه و سرمایهگذاران خطرپذیر. این افراد از جوّسازی و تأثیرگذاری در حرکات قیمت سود میبرند. آنها سخت کار میکنند تا سرمایهگذاران خردهپا را به گمراهی کشانده و آنها را متقاعد کنند که توکن آنها برای سرمایهگذاری فوقالعاده است. اما در بالاترین قسمت زنجیره، این بنیانگذاران و اعضای تیم هستند که خوشحال میشوند روی این امواج سواری بگیرند و پول پارو کنند. اینها جوّی کاملاً مسموم ایجاد میکنند.
تیمهای پروژه و سخنگویان آنها تمام تلاش خود را میکنند تا دیگران را به «سرمایهگذاری» در توکن پروژه ترغیب کنند. چرا سرمایهگذاری را در گیومه آوردم؟ چون شما در واقع در حال خرید چیزی مثل سهام یک شرکت نیستید. آنچه در ازای پولتان دریافت میکنید، یک توکن با کاربرد ساختگی است که هرگز از آن برای این کاربرد استفاده نخواهید کرد.
پروژهها برای ساخت یک جامعه از انواع تاکتیکها استفاده میکنند، حتی بدون اینکه محصولی وجود داشته باشد. برخی افراد بهخاطر اینکه به خودِ پروژه علاقهمند هستند، به جامعه آن ملحق میشوند؛ اما سایر اعضای آن جامعه که بیشترین درصد آن را تشکیل میدهند، به اینفلوئنسرها، یوتیوبرها، مطبوعات، ویدیوهای یوتیوب و سایر روشهای فریبندهای که آن پروژه به کار برده است جذب میشوند.
تیمها تا جایی که میتوانند پول خرج میکنند تا کاربران را به گروههای تلگرامی خودشان بکشانند و آنها را با جوایز، پرسشوپاسخها و نیز با رقابتهای مد روز اغوا میکنند. کاربران هیجانزده هستند و مشتاقانه منتظرند تا توکنها به فروش بروند و سپس در فهرست یک صرافی ارز دیجیتال قرار بگیرند. تصورشان این است که بهزودی همگی ثروتمند میشوند.
اما در برخی مواقع رابطه بین پروژه و جامعه آن از هم میپاشد. این امر ممکن است قبل از عرضه اولیه اتفاق بیفتد، شاید هم یک ماه، یک سال یا دو سال بعد از آن اتفاق بیفتد. با این حال گریزی از آن نیست. این اتفاق بد دیر یا زود برای هر پروژه ارز دیجیتال و جامعه آن رخ خواهد داد. چرا؟ چون هیچ ارتباط حقیقی بین جامعه و پروژه وجود ندارد.
در برخی از تالارهای گفتگو در حوزه ارزهای دیجیتال و فضای آنلاین، مشکلاتی از قبیل تبعیض جنسیتی، نژادپرستی، زنستیزی و تعصب هم شایع است. جالب اینجاست که در حوزه کریپتو تعداد مردها بیشتر از زنهاست. به همین دلیل گاهی زنان در فضای آنلاین مورد آزار و اذیت واقع شدهاند. بهطور کلی تعداد پیشگامان زن در این حوزه کم است. بیشتر کنفرانسهای ارز دیجیتال با هیئتمدیره مردانه برگزار میشود. یکی از مصداقهای بارز آن همین عکسی است که میبینید: همه مردها روی سِن کنار هم نشستهاند و جای نفسکشیدن ندارند؛ انگار مجبور بودند همه بروند و آن بالا کنار هم بنشینند!
با همه این اوصاف، تعدادی خانم واقعاً تحسینبرانگیز در حوزه ارزهای دیجیتال حضور دارند و فعالیت میکنند.
همیشه جوامع به آخر خط میرسند
بیشتر پروژههای کریپتو قبل از فروش عمومی، توکنهایشان را با تخفیفهای زیاد به سرمایهگذاران خصوصی پیشنهاد میدهند. سپس اعضای جامعه توکنها را با قیمت بالاتری میخرند و بلافاصله ضرر میکنند. حقیقت این است که تیم پروژه، جامعه را فقط برای جمعآوری سرمایه میخواهد. بعد از اینکه پول موردنظر خود را به دست آوردند، پروژه بیارزششان را ارائه میکنند و در نهایت مجبور میشوند با ارائه بهروزرسانیهای بیاهمیت، ظاهر قضیه را حفظ کنند.
هدف تیم این است که روحیه افراد را بالا نگه دارد تا کسی متوجه نشود که ارائه بهروزرسانیهای اصلی را که در نقشه راه موجود است، متوقف کردهاند.
همیشه وضع به همین منوال است. بهتدریج نارضایتی و ناراحتی جامعه از روند پیشرفت پروژه بروز میکند، کمکم به عصبانیت تبدیل میشود و ناآرامیهایی در تلگرام یا ردیت به وجود میآید. در این مرحله، یک سری افراد جلوی ضرر و زیان بیشتر را میگیرند و خارج میشوند و یک سری دیگر، تصمیم میگیرند تا زمانی که ارزش توکنهایشان به صفر برسد، آنها را نگه دارند.
تنها چیزی که جامعه به آن علاقهمند است، قیمت توکن است. بیخیالِ فناوری! آنها فقط میخواهند توکنهایشان را بفروشند و سود کنند. اما تیم هیچ مسئولیتی در قبال این جامعه ندارد. بنابراین نه نقشه راه را به آنها ارائه میکند نه پروژه را فعال نگه میدارد. معمولاً هم کسی نمیتواند شکایتی بکند. تعداد کل شکایتهای گروهی و دادخواهی جمعی که کمیسیون بورس آمریکا ثبت کرده است، بسیار کم است.
گاهی اوقات تیمها تمام تلاششان را برای قرارگرفتن در فهرست صرافیهای بزرگ (با هزینه گزاف)، کار با بازارسازها، برای راهانداختن هیاهوی تبلیغاتی و حتی برای اطمینان از افزایش ارزش توکن انجام میدهند تا خریداران اولیه بتوانند بهموقع خارج شوند و ضرر نکنند. اما با ماهیت نوسانی ارزهای دیجیتال، همیشه افرادی هستند که نمیفروشند، افرادی هستند که در اوج قیمت میخرند و کسانی هم هستند که وقتی باید بفروشند صبر میکنند. روند امیدواری جامعه به این شکل است: ابتدا امیدوارند روزی بتوانند توکنهایشان را بفروشند و به سود سرشاری دست یابند، بعد به جایی میرسند که فقط کمی سود هم برایشان کافی است، بعد از آن میگویند حداقل به نقطه سربهسر برسیم، در نهایت هم به جایی میرسند که به همین که زیان هنگفتی متحمل نشوند راضی میشوند. در این مرحله، افراد از نظر عاطفی به جوامعی که مدتها عضو آن بودهاند دلبسته شدهاند. این چرخه ناامیدی ممکن است سالها طول بکشد.
با این حال، برخی از اعضای جامعه سرانجام پی خواهند برد که این دلبستگی از اساس اشتباه است و حوزه ارزهای دیجیتال اغلب جایی برای کسب درآمد معاملهگران است. یعنی چه؟ یعنی باید تعصبات را نسبت به پروژه کنار بگذارید و فقط معامله کنید. مهم نیست کدام توکن را میخرید، فقط کافی است این توکن یک دوره صعودی کوتاهمدت داشته باشد. پس از اینکه سودتان را دریافت کردید بهسراغ توکنی دیگر بروید. بدترین کاری که در این فضا میتوانید انجام دهید این است که یک توکن را ماهها بدون هیچ دلیلی نگه دارید، صرفاً به این خاطر که حس میکنید ممکن است در نهایت ارزشش افزایش یابد.
در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ پروژههای زیادی به وجود آمدند و جوامع زیادی حول خود تشکیل دادند. خود من در دو سالی که در این حوزه فعالیت داشتم، به بیش از صدها گروه تلگرامی ملحق شدم که بیشتر برای کار بود و فقط گاهی سرمایهگذاری شخصی انجام میدادم. حالا وقتی که به عقب برمیگردم و وضعیت آن پروژهها را بررسی میکنم، میبینم که خوشبینی بیاساسِ اعضا از بین رفته است و مدام میپرسند که چرا بهروزرسانیها انجام نمیشود. اعضا نمیدانند که تیم گیر کرده است و نمیداند چطور اعلام کند پولشان تمام شده است. واقعاً چطور میتوان شرکتی را اداره کرد که هیچ درآمدی ندارد؟
الکتریفای ایژیا (Electrify Asia)، اپکس (Apex)، آکتوس (Auctus)، زَپ (Zap)، سوما (Soma)، اُسیان (OCN)، سیانان (CNN)، جِمز (Gems)، اینترنکست (Internxt)، هیرو (Hero) و بسیاری دیگر فقط تعدادی از صدها پروژهای بودند که در طی این سالها سروصدای زیادی به راه انداختند. افراد میلیونها دلار در این پروژهها سرمایهگذاری کردند، اما دستآخر ارزش همه این توکنها تقریباً به صفر رسید.
به فرقه ما بپیوندید
جوامع ارزهای دیجیتال (مخصوصاً جوامع بزرگتر) غیرمنطقی هستند و رفتارشان فرقهمانند است. همه آنها برای خودشان قلمرو ایجاد میکنند و از توکنهایشان در برابر انتقادها و تهمتها دفاع میکنند. اگر به آنها هشدار بدهی، نادیده میگیرند و همان حرفهای پوچی را که رهبرانشان به خوردشان دادهاند تکرار میکنند.
فقط تعداد کمی از افراد هستند که سرِ عقل میآیند و به این فکر میکنند که آیا ماندن در کنار این جوامع مختلف که بهظاهر با هم رقیب هستند ارزش دارد یا نه.
فقط سرمایهگذاران نیستند که نسبت به توکنهایشان دلبسته میشوند و نسبت به مخالفان رفتار تهاجمی دارند. بنیانگذاران، مدیرعاملها و رهبران این جوامع هم بعد از مدت کوتاهی احساسی خداگونه پیدا میکنند. جاستین سان (بنیانگذار ترون)، چانگ پنگ ژائو (بنیانگذار صرافی بزرگ بایننس)، چارلی لی (خالق لایت کوین) و همتایان آنها حالا دیگر به اندازه سلبریتیها مشهور شدهاند.
این افراد ثروتمند و مشهور در این حوزه، بهخوبی میدانند چطور باید نامشان را بهعنوان «افراد مفید و خوب» در اذهان مردم دنیا حک کنند. شعارشان این است که در حال خدمتکردن به مردم هستند و در ایجاد فردایی بهتر سهم دارند؛ حال آنکه بیشتر آنها فقط روغن مار یا چیزی بدتر از آن میفروشند. هرچه جامعه بزرگتر باشد، سخاوتمندتر است. جایی که حرف منافع عمومی باشد، هیچ رسواییای آنقدر بزرگ نیست که نتوان از آن چشمپوشی کرد.
هنر اتلاف وقت
کسانی که در کار تولید محتوای ارزهای دیجیتال هستند به سه دسته تقسیم میشوند:
- کسانی که واقعاً میدانند درباره چه چیزی صحبت میکنند و به دانش مخاطبان اضافه میکنند.
- کسانی که از طریق ارزهای دیجیتال ثروتمند شدهاند و تصمیم گرفتهاند با اتلاف وقت دیگران، امرار معاش کنند.
- کسانی که آرزو میکنند از طریق ارزهای دیجیتال به ثروت برسند و تصمیم گرفتهاند اتلاف وقت دیگران را بهعنوان یک شغل انتخاب کنند.
من با دسته اول هیچ مشکلی ندارم. بعضی از تولیدکنندگان محتوا دانش واقعی دارند و به مخاطبان خودشان چیزی ارزشمند ارائه میکنند. اما تعداد این افراد واقعاً کم است. مشکل من با کسانی است که دارند با اتلاف وقت دیگران امرار معاش میکنند و تعدادشان هم کم نیست.
اینفلوئنسرهای این حوزه را در نظر بگیرید. آنها میخواهند از هر طریقی درآمد کسب کنند. برخی از آنها توکنی را که در آن سرمایهگذاری کردهاند به شما هدیه میدهند و با لینکهایی که در اختیارتان میگذارند ترغیبتان میکنند که در پلتفرمهای «معامله با اهرم» ثبتنام کنید. برخی دیگر، دنبالکنندگان خود را تشویق میکنند تا توکنی را که در جدیدترین عرضه اولیه ارائه شده است خریداری کنند. آنهایی که واقعاً حقهباز هستند، ویدیوهایی جذاب تهیه کرده و در آن، عرضههای اولیه و سرمایهگذاریهای احتمالی را رتبهبندی میکنند و در اختیارتان قرار میدهند. یک سلب مسئولیت هم برای آن قرار میدهند که «این یک مشاوره مالی نیست». آنها فقط تلاش میکنند شما را ترغیب کنند که چیزی بخرید. تأثیرگذارترینِ این افراد، آنهایی هستند که به پیشفروشها و فروشهای خصوصی دسترسی دارند، بنابراین همیشه یک قدم از مخاطبان جلوتر هستند.
در دورههای بازار نزولی (خرسی)، اینفلوئنسرها که دیگر نمیتوانند کسی را به خریدن ترغیب کنند، مجبورند روشهای دیگری را برای رسیدن به سود پیدا کنند، دستاوردهای قبلی را یادآوری کنند و با آنها سرگرم شوند تا دوره صعودی آغاز شود. برخی از آنها استارتاپهایی را تشکیل میدهند که به نظر میرسد در زمینه ارائه خدمات بازاریابی فعالیت میکنند، اما واقعیت این است که باز هم چیزی را به شما میفروشند. اما چه چیزهایی؟
برای مثال، میتوانید از بین دهها هزار پادکست در زمینه ارزهای دیجیتال، یکی را بخرید یا به یک اینفلوئنسر برای تبلیغات در توییتر یا یوتیوب پول پرداخت کنید. اگر پول خوبی دارید، اینفلوئنسری با یک کانال درستحسابی یوتیوب گیرتان میآید. اگر نه، یکی از پروژههای ارز دیجیتال رو به شکست را با پرداخت به یک اینفلوئنسر سطح پایین انتخاب میکنید.
متبحرترین اینفلوئنسرها حتی رویدادهایی را ترتیب میدهند و از شرکتهای بزرگتر حمایت مالی دریافت میکنند تا بتوانند هزینههای تعطیلاتشان را تأمین کنند. این افراد استارتاپهای سادهلوح در حوزه ارزهای دیجیتال را که به حمایت نیاز دارند هدف قرار میدهند.
آنها بهطور مداوم در توییتر به شما یادآوری میکنند که هنوز روی اشتیاق شدیدی که نسبت به استارتاپ شما دارند تمرکز کردهاند. اشتیاقی که این روزها معنایش عوض شده و چیزی بیشتر از نگاههای بیحوصله روی سِن کنفرانس، راهاندازی برندهای سبک زندگی یا طراحی وبلاگهای شخصی سفر نیست. به هر حال، آنها نقششان را در معرفی استارتاپ شما با راهاندازی آخرین خبرنامهها، پرتالهای آموزشی، پادکست، شرکت سرمایهگذاری، سایت خبری یا رسانه پژوهشی ایفا میکنند.
اما با همه تلاشهایی که اینفلوئنسرها میکنند، پذیرش گسترده ارزهای دیجیتال هرگز با آموزش شیوههای مدیریت کلیدهای خصوصی به افراد و مطالب اینچنینی حاصل نخواهد شد. فقط زمانی به این پذیرش گسترده خواهیم رسید که محصولات و خدماتی داشته باشیم که همه مردم بتوانند از آنها استفاده کنند و زندگی عادی روزانه برایشان راحتتر شود، بدون اینکه نیاز باشد دانشی عمیق درباره ارزهای دیجیتال داشته باشند یا اصلاً بدانند بلاک چین چیست. درست مانند استفاده از خدمات بانکی که برای استفاده از آن، نیازی نیست دانش خاصی درباره بانکداری یا امور مالی داشته باشید.
ما هنوز به آن مرحله نزدیک نیستیم و موانع زیادی برای رسیدن به این هدف وجود دارد. بنابراین داشتن کانال یوتیوب یا پادکست برای آموزش افراد درباره مبانی ارزهای دیجیتال، صرفاً امتیازی برای یک اینفلوئنسر است تا با آن احساس کند که در این حوزه مشارکت دارد. به همین ترتیب، بیشتر رسانهها فقط بهدنبال پرکردن رادیو و تلویزیون هستند به امید اینکه پولی به جیب بزنند؛ همین.
فضای نابالغ، افراد نابالغ
صنعت ارز دیجیتال پر از بزرگسالانی است که شبیه بچههای لوس رفتار میکنند. رهبران این فضا اصلاً نمیدانند چطور بدون اینکه رفتار ناشایستی از خودشان نشان دهند با یکدیگر تعامل برقرار کنند. از مدیرعاملها و بنیانگذاران گرفته تا مبلغان و توسعهدهندگان، دنیای ارزهای دیجیتال قانون ندارد. بیشتر افراد در این فضا زمان زیادی را صرف بحثوجدل، دعوا و توهین به یکدیگر میکنند. کوچکترین اختلافنظر سادهای که پیش میآید، آن را در بوق و کرنا میکنند تا همه از آن مطلع شوند.
از جنجالهای گاهوبیگاه راجر ور گرفته تا سرشاخشدن کریگ رایت با هر کسی که سرِ راهش قرار میگیرد، هر جا اظهارات نیشدار یا رفتارهای تحقیرکننده وجود دارد، شک نکنید پای یکی از چهرههای آشنای حوزه ارزهای دیجیتال وسط است. بدتر از آن اینکه، بیشتر آنها اشتهای سیریناپذیری برای این کار دارند.
برگزارکنندگان کنفرانسهای این حوزه تمام تلاششان را میکنند تا پرحاشیهترین سخنرانان را روی سن حاضر کنند. اگر در جایی از جهان، «هفته بلاک چین» برگزار شود، مطمئناً کریگ رایت، راجر ور، تون ویز، نوریل روبینی (که از ارزهای دیجیتال متنفر است)، بروک پیرس، سامسون مو و سایر چهرهها آشنا در انظار عموم با هم بحثوجدل خواهند کرد.
وضعیت اسفبار رسانههای حوزه ارزهای دیجیتال
کریپتو یکی از حوزههایی است که ضعیفترین پوشش رسانهای را دارد. استاندارد روزنامهنگاری در حوزه ارزهای دیجیتال آنقدر وحشتناک است که حتی نمیتوان آن را روزنامهنگاری نامید. گزارش رسانههای عمومی درباره بیت کوین و ارز دیجیتال، یا کاملاً روی جوانب منفی این صنعت تمرکز دارد و یا اینکه داستانهایی بیدروپیکر درباره افرادی میگوید که ثروتمند شدهاند. البته حوزه ارزهای دیجیتال موضوعی تازه است و هنوز علاقه عموم را در سطح گستردهای جذب نکرده است. به همین دلیل شاید بتوان از گناهشان گذشت.
با این حال، فساد واقعی در درون آن نهفته است. تعداد زیادی سایت و وبلاگ مربوط به این حوزه وجود دارد که پر از مقالات با محتوای ضعیف هستند.
البته سایتهای خبری خوب را هم داریم که میتوان گفت واقعاً از اصول روزنامهنگاری پیروی میکنند؛ هرچند باید بیشتر روی کیفیت کارشان تمرکز کنند. رسانههایی مانند دِ بلاک، دیکریپت و بریکرمگ هم هستند که به مخاطبان محتوایی ارزشمند ارائه میکنند. اما همین سایتهای معتبر هم کارمندانی دارند که بارها مطالب نادرست یا توییتهای پاکشده را ارسال کردهاند یا درست مانند بچهها با دیگران درگیر شدهاند.
روزنامهنگاری در حوزه ارزهای دیجیتال اشکالات زیادی دارد. اغلب اوقات، مطالب به تصحیح یا ویرایش نیاز دارند. اظهارات و ادعاهای افراد بدون هیچ نظارتی در این فضا نقل میشود. البته بحثهای سالمی هم داریم، اما بهطور کلی استانداردهایی که باید در روزنامهنگاری رعایت کنیم، در این حوزه اِعمال نمیشود. گزارشگران میتوانند تقریباً هر چیزی که دلشان میخواهد بنویسند و هیچکس به تضاد منافع (conflict of interest) اهمیتی نمیدهد.
برنامه تلویزیونی ران نونر سیانبیسی (Ran Neuners CNBC)، یکی از محبوبترین و پربینندهترین برنامهها درباره ارزهای دیجیتال است. با وجود اینکه نونر مشاور و سرمایهگذار چندین استارتاپ و پروژه است، میتواند این برنامه را میزبانی کند. او سود قابلتوجهی در حوزه ارز دیجیتال و حتی در صرافیهای ارز دیجیتال دارد، اما این مانع از آن نمیشود که برنامهای را به پروژههایی که در آنها سرمایهگذاری کرده است اختصاص ندهد.
درست است که استاندارد روزنامهنگاری در حوزه ارزهای دیجیتال مطلوب نیست، اما اگر بخواهد بهتر هم شود، فشار چهرههای ثروتمند و قدرتمند در این فضا اجازه نمیدهد. یکی از نمونههای بارز آن هم چانگپنگ ژائو، بنیانگذار میلیاردر بایننس و جاستین سان، بنیانگذار ترون هستند که پس از آنکه «د بلاک» گزارشی را درباره بایننس منتشر کرد که به مذاق آنها خوش نیامد، از یک ترول اینترنتی کمک گرفتند و او با تحریک اوباش توییتر، مدتزمان زیادی را صرف اذیت و آزار روزنامهنگاران و تحلیلگران د بلاک کرد.
ماجرا از این قرار بود که د بلاک در گزارشش نوشته بود که پلیس به دفتر بایننس در شانگهای یورش برده و این دفتر را بسته است؛ درحالیکه ظاهراً حملهای در کار نبود و این گزارش فقط باید اصلاح میشد. اما مگر ارتش ترولهایی که دنبال قلدری هستند و به هر کسی که با آنها همعقیده نباشد حمله میکنند، به اصلاحات اهمیت میدهند؟
کنفرانسها و رویدادهایی که روزهای متمادی ادامه دارند
حتی یک هفته نیست که جایی رویداد، نشست یا جلسهای با مضمون ارز دیجیتال برگزار نشود. دورهمیهای بیپایانی که هیچ خدمات خاصی ارائه نمیدهند و هدفشان صرفاً دائمیکردن این بحثهاست. ثروتمندان حوزه ارزهای دیجیتال وقتشان را با سفر به سرتاسر جهان میگذرانند، با همدیگر در شهرهای مختلف ملاقات میکنند و سلفی میگیرند. فقط همین.
تا کِی باید این کنفرانسها را [که بیشتر آنها با همکاری اینفلوئنسرها برگزار میشود] تحمل کنیم تا مردم واقعاً درک کنند که وقتشان را تلف میکنند؟ از مصاحبههای ضعیف با بنیانگذاران شت کوینها گرفته تا وبلاگهای شخصی بیشماری که فقط افرادی را نشان میدهند که از درهای تالار کنفرانس عبور میکنند، همهاش وقت تلف کردن است.
افراد جدیدی در این کنفرانسها شرکت نمیکنند. تا حدودی شبیه برنامههای نتورک است، ولی بهتر است خودمان را گول نزنیم: درست مثل این است که این افراد تعطیلاتشان میگذرانند. ذاتاً مشکلی ندارد، اما نباید روی آن نقاب محرک شمول مالی (financial inclusion) بکشیم. شغل این افراد هیچ معنایی ندارد، صرفاً سازماندهی و شرکت در رویدادهاست.
مشکلی که با جاستین سان داریم
کمی هم درباره جاستین سان، بنیانگذار ترون، بگویم. اگر بخواهیم منصفانه رفتار کنیم، نمیتوانیم بگوییم جاستین سان مقصر تمام چیزهای بدی است که در فضای ارزهای دیجیتال وجود دارد. راستش فکر نمیکنم او اصلاً آدم بدی باشد، اما میتوان او را نماینده بسیاری از بدترین مواردی که در فضای ارزهای دیجیتال وجود دارد دانست. ماجرا از وایتپیپر غیرقابلدرکی آغاز شد که جاستین سان در سال ۲۰۱۷ ارائه کرد و تا حدی سرقت علمی از سایر وایتپیپرها بود. از آن زمان به بعد، ترون بهدلیل قیمت پایین توکن و نوسانیبودن آن، محبوبیت بسیار زیادی پیدا کرد. بهطوریکه با یک جهش بزرگ توانست بسیاری از افراد را ثروتمند کند.
جاستین سان هر از گاهی با اعلام مشارکتهای جدید با استارتاپهای مختلف از جمله گیفتو (Gifto)، گیم دات کام (Game.com) و اُسیان (OCN) جوسازی میکرد. اما همه این استارتآپها را دوستان خودش اداره میکردند! گاهی حتی اسم شرکتهای عجیبی مانند تولیدکنندگان توالت یا شرکتهای فضایی (چیزی که خودش گفت، اسپیس ایکسِ چین (China’s SpaceX) است) را میبرد و میگفت با آنها همکاری کرده است.
یک بار سعی کرد همه را قانع کند که با شرکت چندملیتی بزرگ بائوفنگ (Baofeng) که در واقع نتفلیکسِ چین محسوب میشود همکاری میکند. بعدها مشخص شد که او فقط یک توافقنامه با بائوفنگ بیافسی که بخشی از این شرکت بزرگ است، امضا کرده است. آنها بهموجب این توافقنامه میخواستند نودهای کامل را اجرا کنند (که نکردند) تا هر وقت بلاک چین ترون راهاندازی شد از آن پشتیبانی به عمل آورند. خلاصه اینکه این مورد چیز خاص و مهمی نبود. یک بار حتی گفت که با باشگاه لیورپول در حال مشارکت است، در حالی که تنها چیزی که در اختیار داشت، فقط یک نامه از بخش بازاریابی لیورپول درباره حمایت مالی بود.
هیچ رویداد یا پیشامد خاصی وجود ندارد که جاستین سان از آن برای جلب توجه دیگران به خودش و ترون استفاده نکند. یک بار مبلغ ۱ میلیون دلار به گرتا تونبرگ (فعال محیط زیست ۱۷ ساله سوئدی) پرداخت و متعهد شد که بهشکل مداوم این کار را انجام دهد که اصلاً معلوم نیست به آن عمل کرده است یا نه. حتی یک بار مأموریت ترون را با «جنبش حقوق مدنی» مقایسه کرد. خلاصه اینکه هر جا چیزی برای جلبتوجه وجود داشته باشد، جاستین همان جاست.
جاستین توانسته است از همه این کارهای بیمعنیاش جان سالم به در ببرد، چیزی که اگر در هر صنعت دیگری بود مسلماً گیر میافتاد. بدتر از آن اینکه، این قدرت را با کمک شیلها، روزنامهنگاران، وبلاگنویسان، مدیرعاملان صرافیهای ارز دیجیتال و بسیاری دیگر در این فضا به دست آورده است.
جاستین سان همه چیز را طوری ساخته است که یادآور خودش باشند. عکسش را در همه پوسترها، بیلبوردها، تبلیغات و سایر ابزار بازاریابی قرار داده است. نام کوچکترین واحد ارز ترون را سان گذاشته است. شبکه ترون هم که سان نتورک نام دارد، از اسم خود سان گرفته شده است.
سان بهپشتوانهٔ درآمدش و منابع عظیمی که به آنها دسترسی دارد، باورش شده است که میتواند هر کاری بکند، بدون اینکه پیامدی برایش داشته باشد. او میداند که حتی اگر اشتباه کند، جامعه حریص ترون و بهترین شیلها از او دفاع خواهند کرد، کسانی که حتی توجه نمیکنند که ترون اصلاً غیرمتمرکز نیست و بیشتر شبکه را خود جاستین (حداقل ۶ مورد از ۲۷ نود ارشد ترون متعلق به خود اوست) یا دوستش چانگپنگ ژائو و بایننس (با دارا بودن ۵۴.۳۰% قدرت رأی) کنترل میکنند که این کاملاً برخلاف هدفی است که صنعت ارز دیجیتال در اصل بر پایه آن بنا شده است. جاستین بهشکل کاملا خصمانه، استیمیت را تصاحب کرد و باعث شد یکسری افراد عالیرتبه از استیم جدا شوند.
جاستین سان نماینده بدترین چیزهایی است که در فضای ارزهای دیجیتال میبینیم.
من مجبور شدم از این فضا خارج شوم
حوزه ارز دیجیتال درسهایش را به من آموخت و برخی از آنها را به بهای گزافی یاد گرفتم. پشیمان نیستم، اما خوشحالم که بیرون آمدم. فقط امیدوارم این فضا بالغ شود و واقعاً بتواند دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کند. افرادی وجود دارند که در این فضا فکرهای بزرگی دارند و قصد دارند برخی از مشکلات مهم روزگار ما از جمله حریم خصوصی، دسترسی به خدمات مالی و شمول مالی را حل کنند. اما یک سری انگل در حال آلودهکردنِ این محیط هستند.
اینها فقط تجربیات و افکار من بودند. اطمینان دارم که بسیاری از شما با من مخالف خواهید بود، اما حقیقت این است که باید این حرفها را میگفتم. اینها تجربیاتی هستند که حتی قبل از استخدامشدن در شرکت لیکویید پیدا کرده بودم. شاید حتی روزی بتوانم درباره آنها کتابی بنویسم.
ولی به نظر من مثلا ۵۰ میلیون بزاری روزانه خرید بزنی بفروشی راحت ۵۰۰ درمیاری خب کجا میخوای کار کنی این مول رو دربیاری .ولله با مدرک فوق دارم ۵میگیرم