تولید ناخالص داخلی (GDP) چیست؟ + ویدیو
تولید ناخالص داخلی (Gross Domestic Product) یا به اختصار GDP، مجموع ارزش پولی یا مجموع ارزش بازار تمام کالاها و خدمات نهایی است که در داخل مرزهای یک کشور و در یک بازه زمانی مشخص تولید و ارائه شده است. ازآنجاکه این معیار مجموع میزان تولید را محاسبه میکند، ابزاری مناسب و جامع برای تعیین سطح سلامت یک اقتصاد تلقی میشود. در این مقاله با کمک مطلبی از اینوستوپدیا توضیح میدهیم که تولید ناخالص داخلی چیست، چگونه محاسبه میشود و نشاندهنده چه چیزی است.
تولید ناخالص داخلی (GDP) چیست؟
تولید ناخالص داخلی معمولاً بهصورت سالیانه یا در برخی از کشورها مثل آمریکا، بهشکل فصلی محاسبه میشود. مقدار GDP یک کشور شامل خرجکرد خصوصی و دولتی، هزینههای دولتی، سرمایهگذاری، موجودی انبارها، تراز تجاری و هزینههای پرداختی برای ساختوساز است.
منظور از تراز تجاری اختلاف ارزش واردات به صادرات است. تراز تجاری را میتوان مهمترین عامل در محاسبه تولید ناخالص داخلی دانست. هنگامیکه مجموع ارزش کالا و خدماتی که در داخل کشور تولید و در خارج از آن به فروش میرسد، بیشتر از مجموع کالا و خدماتی باشد که مصرفکنندگان در داخل کشور از آنها بهره میبرند، تولید ناخالص داخلی نیز افزایش خواهد یافت.
شرایطی که صادرات بیشتر از واردات باشد مازاد تجاری نام دارد. از سوی دیگر، اگر مجموع ارزش کالا و خدماتی که در داخل کشور تولید و در خارج از آن به فروش میرسد، کمتر از مجموع کالا و خدماتی باشد که مصرفکنندگان در داخل کشور از آنها بهره میبرند، کشور دارای کسری است. در چنین شرایطی تولید ناخالص داخلی نیز کاهش خواهد یافت.
انواع تولید ناخالص داخلی
تولید ناخالص داخلی اسمی (Nominal GDP): تولید ناخالص داخلی اسمی با استفاده از قیمتهای فعلی در بازار محاسبه میشود.
تولید ناخالص داخلی حقیقی (Real GDP): در تولید ناخالص داخلی حقیقی تورم هم نقش دارد و با میزان تورم بالا و پایین میشود. در Real GDP ارزش و تعداد کالاها و خدمات یک اقتصاد در یک سال هم محاسبه میشود.
نرخ رشد تولید ناخالص داخلی: نرخ رشد GDP، با مقایسه یکچهارم تولید ناخالص داخلی کشور با یکچهارم قبلی محاسبه میشود. این کار سرعت رشد اقتصادی کشور را در یک سال نشان میدهد.
سرانه تولید ناخالص داخلی: سرانه تولید ناخالص داخلی، GDP را بر مبنای هر فرد در جمعیت یک کشور مشخص میکند. از این سرانه برای مقایسه تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف استفاده میشود.
ازآنجاکه GDP بر اساس ارزش پولی کالا و خدمات تعیین میشود، از میزان تورم نیز تأثیر میگیرد. افزایش قیمتها، باعث افزایش تولید ناخالص داخلی میشود، اما لزوماً ارتباطی با تغییرات کیفی یا کمّی کالای تولیدشده یا خدمات ارائهشده ندارد. بههمیندلیل، نمیتوان تنها با نگاهکردن به تولید ناخالص داخلی یک کشور، تعیین کرد که افزایش این رقم بهواسطه بیشترشدن قیمتها اتفاق افتاده است، یا تولید در آنجا رونق گرفته است.
اقتصاددانان برای به دست آوردن تولید ناخالص داخلی حقیقی (Real GDP)، نرخ تورم را هم در نظر میگیرند. با درنظرگرفتن قیمت کالاها در هر سال با سالی که سال معیار یا سال مرجع نام دارد، میتوان تأثیرات تورم را لحاظ کرد. با این شیوه، میتوان تولید ناخالص داخلی یکسال را با سال قبل مقایسه کرد تا تعیین شود که آیا اقتصاد با رشد واقعی همراه بوده است یا نه.
تولید ناخالص داخلیِ حقیقی با استفاده از شاخص ضمنی تولید ناخالص داخلی (DGP Deflator) محاسبه میشود. این شاخص، اختلاف میان قیمتها در سال جاری و سال معیار است. مثلاً اگر قیمتها با افزایش ۵ درصدی بهنسبت سال معیار همراه باشد، شاخص ضمنی، عدد ۱.۰۵ را نشان خواهد داد. حاصل تقسیم تولید ناخالص اسمی از شاخص ضمنی، تولید ناخالص داخلی حقیقی را نشان میدهد.
تولید ناخالص اسمی معمولاً از تولید ناخالص داخلی حقیقی بیشتر است، چراکه بیشتر اوقات نرخ تورم عددی مثبت است. تولید ناخالص حقیقی، نمایانگر تغییرات در ارزش بازار است و اختلاف میان ارقام بهدستآمده در بازههای سالیانه را کاهش میدهد. اگر اختلاف میان تولید ناخالص حقیقی و تولید ناخالص اسمی زیاد باشد، میتوان این طور نتیجه گرفت که تورم یا تورم منفی در اقتصاد بیش از حد معمول است.
تولید ناخالص داخلی اسمی زمانی مورداستفاده قرار میگیرد که فصلهای (بازههای سه ماهه) مختلفی در یک سال با یکدیگر مقایسه شوند. وقتیکه بخواهیم تولید ناخالص داخلی را در چند سال مختلف مقایسه کنیم، از تولید ناخالص حقیقی استفاده میشود، زیرا در عمل، حذف نرخ تورم یا نرخ تورمزدایی باعث خواهد شد تا مقایسه سالهای مختلف تنها بر اساس حجم صورت گیرد.
بهعبارت دیگر، تولید ناخالص حقیقی روش بهتری برای بیان عملکرد یک اقتصاد در طولانیمدت است. بهعنوان مثال، فرض کنید که GDP یک کشور در سال ۲۰۰۹، ۱۰۰میلیارد دلار بوده است. در سال ۲۰۱۹، تولید ناخالص اسمی این کشور به ۱۵۰ میلیارد دلار افزایش یافته است. طی بازهای مشابه، قیمتها نیز ۱۰۰٪ افزایش داشته است. در این مثال، اگر تنها به رقم تولید ناخالص اسمی نگاه کنیم، عملکرد اقتصادی این کشور قابلقبول بوده است. این در حالی است که GDP حقیقی تنها ۷۵میلیارد دلار است. این یعنی، در واقعیت و در طول این سالها، کشور مذکور عملکرد اقتصادی ضعیفی داشته است.
تاریخچه تولید ناخالص داخلی
اولین بار سایمون کوزنتس (Simon Kuznets)، از اقتصاددانهای اداره ملی تحقیقات اقتصادی، در سال ۱۹۳۷ این شاخص را بهعنوان پاسخ کنگره آمریکا برای رکود بزرگ ارائه کرد. در آن زمان، سیستم اصلی اندازهگیری بر پایه تولید ناخالص ملی بود. پس از کنفرانس برتون وودز در سال ۱۹۴۴، GDP بهعنوان شاخص استاندارد برای برآورد وضعیت اقتصاد در کشورهای مختلف پذیرفته شد. نکته جالب اینجاست که ایالات متحده تا سال ۱۹۹۱ برای تعیین میزان رفاه اقتصادی از تولید ناخالص ملی استفاده میکرد و پس از آن بود که بهسمت GDP رفت.
انواع شیوههای محاسبه تولید ناخالص داخلی
تولید ناخالص داخلی را با استفاده از سه شیوه اصلی محاسبه میکنند. در صورت محاسبات درست، نتایج بهدستآمده با هر سه شیوه میبایست یکسان باشد. این شیوهها عبارتاند از:
- رویکرد هزینهای
- رویکرد نتیجهای
- رویکرد درآمدی
رویکرد هزینهای
رویکرد هزینهای که با عنوان «رویکرد خرجکرد» نیز شناخته میشود، میزان خرجکرد و هزینهای را که هر گروه در یک اقتصاد انجام میدهند محاسبه میکند. بهعنوان مثال، تولید ناخالص داخلی ایالات متحده عمدتاً از همین طریق محاسبه میشود. رویکرد هزینهای با استفاده از فرمول زیر به دست میآید:
تولید ناخالص داخلی = مصرف (C) + هزینههای دولت (G) + سرمایهگذاری (I) + خالص صادرات (NX)
مصرف، بهمیزان خرجکرد شخصی هر فرد گفته میشود. نام دیگر این مصرف، هزینه مصرفکننده است. بهعبارت دیگر، یک مصرفکننده برای بهرهمندی از کالا یا خدماتی مثل کوتاهکردن موهایش یا خرید از سوپرمارکت، مبلغی پرداخت میکند که به آن خرجکرد شخصی میگویند. مبلغی که مصرفکننده در یک اقتصاد برای استفاده از کالا و خدمات پرداخت میکند، یکی از اصلیترین شاخصهها در محاسبه میزان تولید ناخالص داخلی است. بهعنوان مثال، در اقتصاد آمریکا بیش از دوسوم تولید ناخالص داخلی، میزان خرجکردهای شخصی است. میزان اطمینان مصرفکننده نیز نقشی بسزایی در رشد اقتصادی یک کشور ایفا میکند. اگر اطمینان مصرفکننده بالا باشد، او میل بیشتری به صرف هزینه برای دریافت کالا و خدمات دارد. در طرف مقابل، اگر اطمینان بالا نباشد، یعنی آینده اقتصادی کشور بلاتکلیف است و افراد قصد چندانی برای خرجکردن درآمد خود ندارند.
مخارج دولت نیز به میزان سرمایهگذاریهای داخلی و مخارج دولت باز میگردد. دولتها برای تجهیزات، زیرساختها و پرداخت حقوق و مزایا، پول صرف میکنند. زمانیکه میزان سرمایهگذاری کسبوکارها و خرجکرد مصرفکنندگان با کاهشی شدید همراه شود، این احتمال وجود دارد که اهمیت مخارج دولتی بیشازپیش شود. رکودهای اقتصادی ازجمله رخدادهایی هستند که میتوانند باعث بروز چنین شرایطی شوند.
سرمایهگذاری از سوی دیگر، به سرمایهگذاریهای شخصیِ داخلی یا هزینههای سرمایهگذاری باز میگردد. کسبوکارها برای تأمین سرمایه فعالیتهای خود، پول صرف میکنند. مثلاً، یک کسبوکار ممکن است برای خرید تجهیزات جدید هزینه صرف کند. ازآنجاکه این گونه سرمایهگذاریهای تجاری، ظرفیت تولید یک اقتصاد را بالاتر میبرند و باعث کاهش نرخ بیکاری میشوند، از اهمیت بالایی در بحث تولید ناخالص داخلی برخوردارند.
خالص صادرات ازطریق تفریق میزان صادرات از میزان واردات بهدست میآید؛ برای فرمول محاسبه صادرات خالص میتوان نوشت:
صادرات خالص = صادرات – واردات
صادرات شامل تمام کالاها و خدماتی میشود که در یک اقتصاد تولید و به خارج از کشور عرضه میشوند. تمام مخارجی که شرکتهای مختلف (حتی آن شرکتهایی که دارای تابعیت خارجی هستند) در کشور موردنظر صرف کردهاند، باید در این محاسبات در نظر گرفته شود.
رویکرد نتیجهای
از رویکرد نتیجهای با نام رویکرد تولیدی نیز یاد میشود و درست برعکس رویکرد هزینهای است. در این روش، بهجای آنکه میزان مخارج را در یک اقتصاد اندازهگیری کنند، ابتدا ارزش کل تولید در یک اقتصاد را محاسبه کرده و سپس هزینه کالاهای واسطه را از آن کسر میکنند. کالا و خدمات واسطهای کالاها و خدماتی است که در فرایند تولید قرار میگیرند و تبدیل به کالا و خدمات نهایی میشوند. چوب، میخ و رنگی که یک نجار برای تولید میز و صندلی استفاده میکند، از کالاهای واسطهای هستند. در رویکرد هزینهای، روال کار از هزینه آغاز میشود، اما در رویکرد تولیدی با فعالیت تکمیلشده اقتصادی نگاه میکنیم و به نوعی میتوان گفت که باید نگاهی رو به عقب به آن داشته باشیم.
رویکرد درآمدی
رویکرد درآمدی را میتوان نقطهای در میان دو رویکرد قبلی به حساب آورد. در رویکرد درآمدی، درآمد بهدستآمده از تمام عوامل تولید در یک اقتصاد محاسبه میشود. حقوق و مزایای پرداختشده به کارگران، اجاره پرداختی به صاحب ملک، بازگشت سرمایه بهشکل سود و سودهای تجاری از جمله این درآمدها هستند.
رویکرد درآمدی برای برخی آیتمهایی که بهعنوان خرجکرد تولید در نظر گرفته نمیشوند، اصلاحاتی را لحاظ میکند. مالیات فروش و مالیات مستغلات ازجمله این آیتمها هستند که بهعنوان مالیات غیرمستقیم شناخته میشوند. استهلاک و میزان ذخیره مالی که یک کسبوکار برای جایگزینی و تعمیر تجهیزات کنار میگذارد نیز جزو درآمد داخلی به حساب میآیند. تمام این موارد در محاسبه درآمد داخلی یک کشور دخیل هستند.
مقایسه تولید ناخالص داخلی (GDP)، تولید ناخالص ملی (GNP) و درآمد ناخالص ملی (GNI)
با اینکه تولید ناخالص داخلی، یکی از شاخصههای اساسی در تعیین رشد اقتصادی یک کشور است، اما راههای دیگر نیز برای تعیین این رشد وجود دارد. درواقع، تولید ناخالص داخلی، فعالیتهای اقتصادی در داخل مرزهای یک کشور را (چه توسط یک شرکت داخلی و چه توسط یک شرکت با ملیت خارجی) محاسبه میکند. اما تولید ناخالص ملی یک کشور مجموع ارزش تولیدات شرکتها و اشخاصی است که حتماً شهروند آن کشور هستند.
بهعنوان مثال، شخصی (چه حقیقی و چه حقوقی)، دارای تابعیتی ایرانی است، حال اگر این شخص در کشوری مانند روسیه، فعالیت مالی داشته باشد و محصولاتی را در آن کشور تولید کند، تولیدات وی در تولید ناخالص ملی روسیه محاسبه نمیشود. بهعبارت دیگر، GNP، تولیدات اشخاص خارجی در یک کشور را در نظر نمیگیرد.
درآمد ناخالص ملی، معیاری دیگر برای اندازهگیری رشد اقتصادی است. درآمد ناخالص ملی، مجموع تمام درآمدهایی است که از شهروندان یا اتباع یک کشور به دست آمده است. در تعیین این معیار، اهمیتی ندارد که فعالیت مذکور در داخل مرزهای یک کشور باشد یا در خارج از آن. ارتباط میان تولید ناخالص ملی و درآمد ناخالص ملی، مانند ارتباط میان رویکرد تولیدی و رویکرد درآمدی در محاسبه تولید ناخالص داخلی است. تولید ناخالص ملی، از رویکرد تولیدی استفاده میکند، این در حالی است که برای محاسبه تولید ناخالص داخلی از رویکرد درآمدی استفاده میشود. در ارتباط با درآمد ناخالص ملی، درآمد یک کشور بهعنوان درآمد داخلی، بهعلاوه مالیاتهای غیرمستقیم و هزینه استهلاک (و عامل درآمد خارجی) محاسبه میشود. عامل درآمد خارجی نیز با محاسبه تمام پرداختیها به شرکتها و اشخاص خارجی و پرداختیها به کسبوکارهای داخلی به دست میآید.
در یک اقتصاد روبهرشد، درآمد ناخالص ملی معیار بهتری برای برآورد سلامت یک اقتصاد، نسبت به استفاده از تولید ناخالص داخلی است؛ چراکه در کشورهایی خاص، بخش عمدهای از درآمد را شرکتهای و اشخاص خارجی برداشت میکنند. در نتیجه، رقم تولید ناخالص داخلی بسیار بالاتر از رقم درآمد داخلی خواهد بود.
مثلاً در سال ۲۰۱۸، تولید ناخالص داخلی لوکزامبورگ ۷۰.۹میلیارد دلار بود، اما درآمد ناخالص ملی این کشور ۴۵.۱میلیارد دلار محاسبه شد. این اختلاف بهدلیل پرداختیهای هنگفت به دیگر کشورهای دنیا بود که ازطریق شرکتهای خارجی که در این کشور فعالیت میکردند. قوانین مالیاتی ساده و پراز تسهیلات لوکزامبورگ باعث جذب این شرکتهای خارجی میشود. از سوی دیگر، درآمد ناخالص ملی و تولید ناخالص داخلی در آمریکا فرق چندانی با یکدیگر ندارند. در سال ۲۰۱۸، تولید ناخالص داخلی و درآمد ناخالص داخلی آمریکا به ترتیب ۲۰.۶ و ۲۰.۸ تریلیون دلار بود.
تولید ناخالص داخلی و سطح رفاه جامعه
حقیقت این است که GDP یک کشور به اقتصاددانها اطلاعاتی از ابعاد اقتصاد یک کشور ارائه میکند، اما نمیتوان از آن برای تعیین استانداردهای زندگی در آن کشور استفاده کرد. یکی از دلایل این مسئله آن است که جمعیت و هزینه زندگی در دنیا ثابت نیست و مدام تغییر میکند. مثلاً، با مقایسه تولید ناخالص اسمی چین و ایرلند نمیتوان اطلاعات چندانی از واقعیتهای زندگی در این دو کشور بهدست آورد، چراکه جمعیت چین در مقایسه با ایرلند ۳۰۰ برابر بیشتر است.
متخصصین علوم آماری، برای حل این مشکل سرانه تولید ناخالص داخلی در کشورهای مختلف را با یکدیگر مقایسه میکنند. این عدد با تقسیم تولید ناخالص داخلی بر جمعیت یک کشور بهدست میآید. با استفاده از این سرانه میتوان استانداردهای زندگی را در یک کشور محاسبه کرد. باید به یاد داشت که این عدد نیز بدون اشکال نیست. فرض کنید سرانه تولید ناخالص داخلی چین ۱,۵۰۰ دلار است و این میزان درمورد کشور ایرلند ۱۵,۰۰۰ دلار محاسبه شده است. این اختلاف لزوماً به این معنا نیست که زندگی یک فرد معمولی ایرلندی، ۱۰ برابر بهتر از زندگی یک فرد معمولی چینی است. سرانه تولید ناخالص داخلی، نشاندهنده میزان [گرانی] هزینهها در یک کشور نیست. ممکن است درآمد یک فرد ایرلندی ۱۰ برابر بیشتر از درآمد از یک فرد چینی باشد، اما هزینه زندگی او هم ۱۰ برابر بیشتر از آن فرد چینی باشد.
همترازی قدرت خرید (PPP) برای حل همین مشکل ایجاد شده است. همترازی قدرت خرید از طریق مقایسه اینکه با چه نرخی میتوان چه میزان از کالا و خدمات را در کشورهای مختلف خریداری کرد این مشکل را حل میکند. پیش از محاسبه همترازی قدرت خرید، باید نرخ ارز را در دو کشور تعدیل و سپس قیمت یک کالا یا سبدی از کالاها را در دو کشور مورد نظر مقایسه کرد.
سرانه واقعی GDP نیز با استفاده از همین همترازی محاسبه میشود و از همین رو، در تعیین درآمد واقعی در یک کشور مورد استفاده قرار میگیرد. فراموش نکنید که تعیین درآمد واقعی یکی از اصلیترین شاخصههای آماری در محاسبه مسائل مربوط به اقتصاد یک کشور است. بهعنوال مثال، شخصی در ژاپن ممکن است ۱۰۰,۰۰۰ دلار در سال درآمد داشته باشد و این درآمد برای یک فرد سوئدی ۵۰,۰۰۰ دلار محاسبه شود. از نظر عددی، فردی که در ژاپن کار میکند درآمد بیشتری نسبت به فرد سوئدی دارد. اما باید در نظر داشت که هزینه یک سال پوشاک، غذا و دیگر کالاها در ژاپن، سه برابر سوئد است؛ از همین رو، درآمد حقیقی فرد سوئدی بیشتر از فردی است که در ژاپن مشغول به کار است.
استفاده از دادههای GDP
بیشتر کشورهای دنیا دادههای تولید ناخالص داخلی خود را در بازههای یک ماهه یا بهصورت فصلی منتشر میکنند. بهعنوان نمونه، در آمریکا، اداره ملی تحقیقات اقتصادی (BEA) نسخهای با جزئیات بیشتر از تولید ناخالص داخلی را در فاصله چهار هفته پس از پایان هر فصل منتشر میکند. نسخه نهایی این گزارش نیز سه ماه پس از اتمام هرفصل در اختیار عموم قرار میگیرد. گزارشی که این اداره منتشر میکند بسیار جامع بوده و طیف گستردهای از اطلاعات را دربرمیگیرد. ارائه چنین اطلاعاتی به اقتصاددانها و سرمایهگذاران امکان میدهد تا تحلیل درستی از جنبههای مختلف اقتصاد داشته باشند.
بهطور کلی، تأثیرات تولید ناخالص داخلی بر بازار محدود است چراکه این شاخص عواملی را که در گذشته اتفاق افتادهاند در نظر میگیرد. از سوی دیگر، در هنگام انتشار دادههای مرتبط با تولید ناخالص ملی، زمان نسبتاً زیادی از پایان سه ماهه موردنظر گذشته است. بااینحال، اگر اختلاف فاحشی میان تولید ناخالص داخلی بهدستآمده و میزان مورد انتظار وجود داشته باشد، این رقم میتواند بر اقتصاد یک کشور تأثیر بگذارد. مثلاً شاخص S&P500 (بورس آمریکا) در تاریخ ۷ نوامبر ۲۰۱۳ (آبان ۹۲)، بزرگترین سقوط خود را در دو ماه پیش از آن ثبت کرد. این در حالی بود که تولید ناخالص داخلی آمریکا در سه ماهه سوم همان سال نرخ سالانه ۲.۸٪ داشت. از سوی دیگر، اقتصاددانان تخمین زده بودند که این رقم ۲٪ خواهد بود. انتشار این دادهها سبب شد تا بسیاری پیشبینی کنند که قدرت بیشتر اقتصادی بهمعنای کاهش برنامههای حمایتی از جانب فدرال رزرو است.
ازآنجاکه GDP یک شاخصه مستقیم در تعیین میزان سلامت و رشد یک اقتصاد است، کسبوکارها میتوانند با تکیه بر آن رویکردهای تجاری خود را پایهریزی کنند. نهادهای دولتی نظیر فدرال رزرو در آمریکا از نرخ رشد و دادههای GDP بهمنظور تعیین سیاستهای پولی و مالی و تصمیمات مربوطه استفاده میکنند. اگر نرخ رشد اقتصاد در حال افول باشد، این نهادها سیاستهایی نظیر انبساط مالی را در دستور کار خود قرار میدهند تا از این افول جلوگیری کنند. اگر نرخ رشد اقتصاد بهشدت مثبت باشد، آنها بهدنبال کاهش این سرعت خواهند بود تا نرخ تورم را کنترل کنند.
تولید ناخالص داخلی و سرمایهگذاری
ازآنجاکه GDP مانند یک چارچوب برای تصمیمگیری عمل میکند، سرمایهگذاران نیز تغییرات آن را زیر نظر میگیرند. سود شرکت سهامی و میزان موجودی انبار آنها در گزارش تولید ناخالص داخلی آورده میشود؛ در نتیجه، این گزارش میتواند ابزاری مناسب برای سرمایهگذاران بازار سهام باشد، چراکه هر دو، میزان رشد کلی یک کسبوکار در طول بازهای خاص را نشان میدهند. دادههای سود شرکت سهامی همچنین سود قبل از پرداخت مالیات، گردش وجوه جاری و جزئیات آنها را نیز در بخشهای مهم یک اقتصاد نشان میدهد. مقایسه نرخ رشد GDP در کشورهای مختلف میتواند نقشی تعیینکننده در تخصیص یا عدمتخصیص سرمایه و حمایت در یک کسبوکار خارجی ایفا کند. این مقایسه نشان میدهد که آیا سرمایهگذاری در یک اقتصاد خارجی که در حال رشد سریع است کار درستی است یا نه. با استفاده از این دادهها میتوان به این نتیجه رسید که کدام اقتصادِ در حال رشد میتواند گزینه بهتری باشد.
نسبت ارزش بازار به تولید ناخالص ملی، یکی از معیارهای مهمی است که سرمایهگذاران میتوانند برای ارزشگذاری یک بازار سهام از آن استفاده کنند. این نسبت به درصد بیان میشود. نزدیکترین معادل برای این نسبت، نسبت ارزش بازار یک شرکت به مجموع فروش (یا سود) آن است و از آن با عنوان «نسبت قیمت به فروش» یاد میشود.
درست مانند بازارهای سهام در بخشهای مختلف که با نسبت قیمت به فروش مختلفی معامله میشوند، کشورهای مختلف نیز دارای نسبت ارزش بازار به تولید ناخالص داخلی متفاوتی هستند. مثلاً، بر اساس گزارش بانک جهانی، نسبت ارزش بازار به تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال ۲۰۱۷ چیزی در حدود ۱۶۵٪ بود. این در حالی است که این نرخ برای چین ۷۱ و برای هنگ کنگ ۱۲۷۴٪ است.
باید به یاد داشت که کاربرد این نسبت در مقایسه دادهها و معیارهای تاریخی برای یک کشور خاص است. مثلاً، نسبت ارزش بازار به تولید ناخالص داخلی آمریکا در پایان سال ۲۰۰۶ معادل ۱۳۰٪ بود و در پایان سال ۲۰۰۸ به ۷۵٪ کاهش یافت. این یعنی بازارهای سهام در آمریکا در دورههایی با «کم ارزشگذاری» و «بیش ارزشگذاری» قابلتوجهی همراه بوده است.
تنها ویژگی منفی این مسئله را میتوان زمان نامناسب انتشار آن دانست چراکه سرمایهگذاران در بازههای سه ماهه از تغییرات باخبر میشوند و اصلاحات آن میتواند تا اندازهای بزرگ باشد که باعث تغییر در تولید ناخالص داخلی شود.
انتقادها از تولید ناخالص داخلی
ابتدای دهه پنجاه میلادی برخی از سیاستگذاران و اقتصاددانها انتقادهایی را درباره تولید ناخالص داخلی مطرح کردند. بهعنوان مثال، آنها اظهار کردند که این شاخص نمیتواند نمایانگر مسائلی نظیر سلامت، شادی و حقوق یکسان در یک جامعه باشد و درنظرنگرفتن این مسائل باعث میشود تا GDP نتواند بهخوبی موفقیت یا شکست قطعی یک جامعه را نشان دهد. بهعبارت دیگر، طرح این موارد سبب شد تا میان پیشرفت اقتصادی و پیشرفت مدنی تمایزاتی ایجاد شود. این در حالی بود که برخی صاحبنظران نظیر آرتور اوکان (Arthur Okun)، اقتصاددانِ عضو شورای اقتصادی در زمان ریاست جمهوری کندی، معتقد بودند که GDP یک شاخص قطعی در تعیین میزان موفقیت یک اقتصاد است. بهگفته آنها، هرمقدار افزایش در این رقم نشاندهنده کاهش نرخ بیکاری است.
علاوه بر مسائلی نظیر محاسبه و انتشار دادهها در بازههایی طولانی، موارد دیگری نیز هستند که بهعنوان انتقاد از این شاخص مطرح میشوند.
منابع غیررسمی در نظر گرفته نمیشوند
محاسبه تولید ناخالص ملی بر دادههای رسمی تکیه دارد، از همین رو، فعالیتهای غیررسمی را در یک اقتصاد شامل نمیشود. فعالیتهایی نظیر کسبوکارهایی که پشت پرده صورت میگیرند، بازارهای سیاه، کارهای داوطلبانه و تولیدات خانگی ازجمله فعالیتهایی هستند که در میزان GDP تأثیری ندارند و این در حالی است که در برخی کشورها، این گونه فعالیتها نقش پراهمیتی در اقتصاد ایفا میکنند.
محدودیتهای جغرافیایی
تولید ناخالص داخلی درآمدهای حاصل از فعالیتهای شرکتهای خارجی را در داخل کشور که دراصل به سرمایهگذار خارجی بازمیگردد در نظر نمیگیرد. این مسئله میتواند باعث اغراق در بازدهی اقتصادی یک کشور شود. مثلاً، GDP کشور ایرلند در سال ۲۰۱۲ چیزی در حدود ۱۲۰.۳میلیارد دلار و تولید ناخالص ملی آن نیز ۱۶۴.۶میلیارد دلار بوده است؛ این اختلاف ۴۵.۷میلیارد دلاری (معادل ۲۱.۷ درصد GDP) از بازگشت سود به شرکتهایی ایجاد شده است که در خارج از این کشور قرار دارند و در ایرلند فعالیت میکنند.
تأکید بر خروجی ملموس، بدون در نظر گرفتن رفاه کلی
رشد تولید ناخالص داخلی بهتنهایی نمیتواند تعیینکننده توسعه یک کشور یا میزان رفاه در آنجا باشد. مثلاً ممکن است GDP در یک کشور در حال رشد باشد، اما افزایش اختلاف درآمد و تأثیرات محیطی میتواند باعث افزایش هزینه زندگی شود.
فعالیتهای میان کسبوکارهای مختلف در نظر گرفته نمیشود
در محاسبه میزان GDP تنها تولید محصول نهایی و سرمایه جدید در نظر گرفته میشود و تعمداً مخارج واسطهها و فعلوانفعالات میان کسبوکارها از معادلات خط میخورد. از همین رو، در مقایسه با شاخصههایی که این قبیل فعالیتها را در نظر میگیرند، دقت پایینتری در تعیین فراز و نشیبهای اقتصادی دارد و از سوی دیگر، اهمیت نسبت مصرف به تولید را پررنگتر نشان میدهد.
منابع برای دادههای تولید ناخالص داخلی
بانک جهانی (World Bank) یکی از جامعترین پایگاههای داده از تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف را در اختیار دارد.
صندوق بینالمللی پول هم دادههای مربوط به GDP را از چندین منبع مختلف نظیر چشمانداز اقتصاد جهانی و سازمان جهانی آمار اقتصاد دریافت و جمعآوری میکند.
سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) نیز یکی از کاملترین منابع برای آگاهی از GDP کشورهای مختلف است. این سازمان علاوهبر دادههای تاریخی، این شاخص را در آینده نیز بررسی میکند.
بعضی از بانکهای مرکزی هم دادههای مربوط به GDP را منتشر میکنند.
در ایران، معمولاً مرکز آمار ایران اطلاعات مربوط به شاخصهای اقتصادی ازجمله تولید ناخالص داخلی را منتشر میکند.
فراموش نکنید که نمیتوان کاملاً به آمارهای رسمی اتکا کرد. اگرچه امروزه تولید ناخالص داخلی یکی از اصلیترین معیارها برای بررسی رشد اقتصادی است، مشاهدات تجربی بهتر میتوانند وضعیت یک اقتصاد را نشان دهند.
جمعبندی
پاول ساموئلسون (Paul Samuelson) و ویلیام نوردهاوس (William Nordhaus) در کتاب مشهورشان با نام «اقتصادها»، تولید ناخالص داخلی را به یک ماهواره تشبیه میکنند که از فضا به زمین نگاه میکند و میتوان با استفاده از آن وضعیت آبوهوا را در منطقهای به وسعت یک قاره پیشبینی کرد.
شاخصه GDP به سیاستگذاران و بانکهای مرکزی این امکان را میدهد که ببینند آیا اقتصاد در حال گسترش است یا نه؟ آیا باید رشد آن را کنترل کرد یا برای رشد به آن کمک کرد؟ از این شاخص میتوان برای پیشبینی رکود یا تورم نیز استفاده کرد. باید به یاد داشت که مانند بسیاری از معیارها، تولید ناخالص داخلی نیز کامل نیست. طی سالهای اخیر، دولتها با ایجاد تغییرات در نحوه محاسبه این معیار، بهدنبال آن بودند تا نتایجی دقیقتر و قابل اتکاتر به دست بیاورند. عوامل تأثیرگذار بر محاسبه آن نیز تغییر کردهاند تا پابهپای فعالیتهای صنعتی و نسلهای جدید گام بردارند.
عالی بود.بسیار فنی و روان