چگونه از زمستان ارزهای دیجیتال نجات پیدا کنیم – بخش دوم
به بخش دوم از مجموعه دنبالهدار «جان سالم بهدربردن از زمستان ارزهای دیجیتال» خوش آمدید (بخش اول را اینجا ببینید). در این مجموعه، دنیل جفریس به معرفی شرکتها و پروژههایی پرداخته است که از طوفان خواهند گذشت و هنگام بهار دوباره جوانه خواهند زد. این بار آقای جفریس میخواهد یکی از بزرگترین و بهترین شرکتهای این فضا را معرفی کند: بلاک استک.
تاریخ مانند یک آونگ است.
به جلو و عقب نوسان میکند، از بسته به باز، از پیچیده به ساده، از متمرکز به غیرمتمرکز و سپس دوباره برمیگردد و این چرخه بیپایان ادامه دارد.
هر چیز در دنیا در معرض دگرگونیهای اساسی بیپایانی قرار دارد. خواه نوسان کوانتومی بیوقفه ذرات باشد یا گستردگی سیستمهای بیولوژیکی از آمیب تکسلولی تا زندگی هوشمند، زندگی همیشه در حال حرکت است.
تنها چیزی که همیشه ثابت است و تغییر نمیکند، خودِ تغییر است.
اگر میخواهید آینده را ببینید، فقط باید نگاهی به گذشته بیندازید. مسلما نمیتوانید بفهمید که آینده چه شکلی به خود خواهد گرفت، اما میتوانید ویژگیهای انتزاعی آن را درک کنید.
برخی افراد کوتهنظر مانند نوریل روبینیِ همیشه بداخلاق (نوریل روبینی اقتصاددان ایرانیالاصل و استاد دانشگاه نیویورک است. او از معدود افرادی بود که رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ را پیشبینی کرد) فکر میکنند بلاک چینها، پلتفرمهای برنامههای کاربردی غیرمتمرکز و ارزهای دیجیتال شکست خواهند خورد. دلیلش این است که آنها چرخه ابدی را نمیبینند. این آدمهای بدبین در پاورقی تاریخ محو خواهند شد. حتی اگر تا روزی که زندهاند خشمشان را اعلام کنند، باز هم محکوم به فراموشی خواهند بود.
بسیاری از بزرگترین شرکتهای آینده از سه حوزه خواهند آمد: هوش مصنوعی، چاپ سهبعدی و پلتفرمهای حاصل از رمزنگاری. ما در اینجا فقط بر آیندة پیرامونِ رمزنگاری تمرکز خواهیم کرد که در آن برنامههای کاربردی غیرمتمرکز جایگزین نمونههای متمرکز شدهاند و به جای رایانش ابری، قرار است رایانش مه (اینترنت اشیا) داشته باشیم.
هر صنعتی زمستان را تجربه میکند. زمستانی که در آن امیدها ناامید میشود و رویای بهار مانند توهم بهنظر میرسد.
هوش مصنوعی دو زمستان را پشتسر گذاشت و ۵۰ سال طول کشید تا به محصولی مانند اتومبیلهای خودران برسد. اینترنت در ۲۰ سال اولِ پیدایش، شبیه یک شوخی بهنظر میرسید. چاپ سه بعدی پس از شکست در تحقق امیدهای اولیه برای داشتن یک چاپگر در هر خانه، هنوز هم در زمستان بهسر میبرد.
دیگر نیازی به گفتن نیست که چطور بازار ارزهای دیجیتال متحمل سقوطی چشمگیر در سال ۲۰۱۸ شد که طی آن بازارها بیشاز ۸۰% ارزششان را بهتدریج تا ناامیدی کامل از دست دادند. بادهای زمستان کریپتو همچنان به شدت میوزند و طوفان تا کنون قربانیهای زیادی داشته است.
در این مجموعه دنبالهدار، به معرفی پروژهها و شرکتهایی که بهترین فرصت را برای نجات از سرمای زمستان و شکوفهزدن در بهار دارند خواهیم پرداخت.
بلاک استک (Blockstack) یکی از آن شرکتهایی است که در حال ایجاد آینده غیرمتمرکز است و نسبت به بسیاری از پروژههای دیگر در این فضا از مزیت بیشتری برخوردار است. آنها بودجه کافی، تیمی از باهوشترین افراد و مهمتر از همه working code دارند، چیزی که بسیاری از پروژهها با میلیونها دلار بودجه ممکن است نداشته باشند.
اما چرا هر کسی به یک برنامه کاربردی غیرمتمرکز نیاز دارد؟ آیا برنامههای متمرکز به اندازه کافی خوب نیستند؟
برای درک این موضوع، فقط باید نگاهی دقیقتر به جایگاه سابق اینترنت و جایگاه امروزی آن داشته باشید.
اینترنت و بازگشت مجدد
اینترنت در ابتدا بهعنوان یک سرزمین عجایب آزاد و مملو از امکانات نامحدود شروع به کار کرد.
طرفداران اولیه شبکه، پتانسیل زیادی را در آن میدیدند. اینترنت میتوانست امکانات فراوانی مانند کارکردن از راه دور، خرید هر چیزی بهشکل آنلاین، فضای مشترک برای ارتباط آزاد و نظایر آنها را به ما ارائه کند.
نه تنها همه این امکانات فراهم شد، بلکه به چیزهای بیشتری هم رسیدیم. از توییتر و آمازون گرفته تا ارتباطات از راه دور، هر چیزی را که از شبکه میخواستیم به دست آوردیم. این بیشتر از آنچه انتظار میرفت طول کشید؛ اما طی فقط ۲۵ سال اینترنت به جایی رسید که دیگر کسی زندگی بدون آن را نمیتواند تصور کند.
امروزه، تصور اینکه سرزمینی روی کره زمین وجود داشته باشد که نتوان فورا آن را در نقشه گوگل یا تریپ ادوایزر (TripAdvisor) پیدا کرد بسیار دشوار است. فرض کنید میخواهید خیلی سریع یک رستوران پیدا کنید. از نقشه گوگل استفاده میکنید و سپس برای رفتن به آنجا احتمالا با اوبر تماس میگیرید. اگر دولت محلی آن سرزمین در سرویس اوبر دخالت نکرده باشد و تاکسیهای عهد بوقش را به زور به مردم تحمیل نکرده باشد، با اوبر خیلی راحت به مقصد خواهید رسید.
اما این بهشت خیلی زود به جهنم تبدیل شد و زمستان از راه رسید.
ما از یک شبکه جهانیِ باز با آزادی و امکانات نامحدود، به جایی رسیدیم که سایبرپانکها (طرفداران آزادی اینترنت) فضایی برای عرض اندام نداشتند و تعداد کمی از شرکتها آن را کنترل میکردند.
من همیشه عادت داشتم برای دریافت نتایج از دهها موتور جستجو، از روش فراجستجو (Meta-search) استفاده کنم. اما حالا مانند هر کس دیگری فقط از گوگل استفاده میکنم، زیرا موتورهای جستجوی دیگر در فراموشی محو شدهاند.
گوگل احتمالا کار جستجو را بهتر از بقیه انجام میدهد که توانست در این رقابت پیروز شود. اما مسئله مهم این است که درحالحاضر تقریبا تنها موتور جستجوی ما است. اگر گوگل اشتباه کند ما دیگر نمیدانیم چه کار کنیم. گوگل دیدگاه ما را نسبت به جهان تنظیم میکند.
سابقاً عادت داشتم ساعتها در شبکه بهدنبال سایتهای کوچکِ عجیبوغریب پرسه بزنم. حالا مانند هر کس دیگری زمانم را صرف دهها سایت بزرگ میکنم. تازه، به جای کامپیوتر بیشتر از تلفنم استفاده میکنم.
شرکتهای بزرگ اطلاعات ما را میمکند و با استفاده از آنها پیشبینی میکنند که ما چه میخواهیم. بنابراین میتوانند هزار چیزی را که اصلا به کارمان نمیآید به خوردمان بدهند. اطلاعات ما، همان شکل امروزیِ نفت و طلاست.
چهار تا از پنج شرکت بزرگ در دنیا شرکتهای فناوری و اینترنت هستند. اپل در صدر جدول قرار دارد و دومی گوگل است. فیسبوک پس از سقوط ۵۰ درصدی سهامش اکنون در جایگاه هفتم است. حدود ۲۷/۲ میلیارد نفر از این سایت در سال ۲۰۱۸ استفاده کردند که تقریبا یک چهارم جمعیت کل سیاره زمین (۷ میلیارد نفر) است.
البته همیشه اینطور نبود. در روزهای اولیه اینترنت، شرکتهای دات کام شرکتهای نوپای کوچک پر دل و جرأتی بودند و بیشتر شرکتهای سنتی فکر میکردند آنها فقط نوعی شوخی هستند؛ درست مانند بسیاری از مردم که درباره ارزهای دیجیتال و پلتفرمهای غیرمتمرکز همینطور فکر میکنند.
در سال ۱۹۹۹، در یک شرکت بازیسازی به نام Uproar کار میکردم. آنها یک سال رشد بسیار سریعی داشتند؛ بهطوریکه نمیتوانستیم بهسرعت کارکنانی را استخدام کنیم یا به اندازه کافی سرور بخریم که پاسخگوی تقاضای مشتریان باشد.
با رونق بیشازحد این حوزه، شرکتهای مختلف ولخرجیهای زیادی کردند. به یاد دارم که یک شرکت تبلیغاتی بزرگ، فقط برای یک جشن زمستانی در نیویورک باشگاه بزرگی را اجاره کرد. پیشخوانهای تراشیده از یخ، دکوراسیون لوکس، افرادی که لباس کوتولههای اومپا لومپا را پوشیده بودند و در دستشان شکلات و آبنبات داشتند (اومپا لومپاها کوتولههای فیلم چارلی و کارخانه شکلاتسازی بودند) و دستگاههای یخ خشک که مه را در هوا پخش میکردند فقط بخشی از هزینههایی بودند که این شرکت برای یک جشن متحمل شد.
پس از آن همه چیز تمام شد.
حباب دات کام ترکید و شرکتهای زیادی قبل از اینکه بتوانند به سرعت کارکنانشان را اخراج کنند، ورشکست شدند.
من و سایر اعضای تیم پشتیبانی فنی، ماهها در شرکت کار کردیم و هر کاری که خواستیم انجام دادیم؛ زیرا رؤسای ما رفته بودند و کسی نبود آنجا را اداره کند.
هنگامیکه چند ماه بعد همه رفتند و تصمیم بر این شد که تمام تجهیزات شرکت را بفروشیم، تمام شرکت پر از جعبههای کابل شبکه بود که تا سقف روی هم انباشته شده بود.
بعد سر و کله آدمهای منفیباف پیدا شد. آنها هم بخشی از این چرخه ابدی هستند؛ هر جا پروژهای شکست میخورد، آنها حاضر هستند تا به افرادی که جرأت رویاپردازی برای تغییر جهان را داشتهاند بخندند و آنها را مسخره کنند. آنها به اینترنت، دات کام، خرید کتابهای آنلاین و ارتباط از راه دور هم خندیدند.
اما حالا هیچکس نمیخندد.
آن شرکتهای عظیم فناوری، اقتصاد قدیمی را کنار گذاشتند و اکنون چیزی را که تمام زندگی دیجیتال ما در آن جریان دارد کنترل میکنند.
گوگل روزانه ۴۰% از ترافیک اینترنت را به خودش اختصاص میدهد. آنها میتوانند همه چیز را کنترل کنند. میتوانند چنان دسترسی ما را از شبکه قطع کنند که انگار هرگز وجود نداشتیم.
اینترنت بهعنوان یک سیستم خلاف قاعده و غیرمتمرکز طراحی شده بود، اما حالا بهطور کامل به چیز دیگری تبدیل شده است.
TCP/IP (پروتکل اصلی اینترنت) برای اتصال گرهها و شبکهها ایجاد شده بود، بهطوریکه اگر در یک گره مشکلی ایجاد شد ترافیک با مسیریابی بتواند از طریق گرههای جریان یابد.
امروزه تمام ترافیک از طریق مگاپایپها جریان پیدا میکند. دو دهه بعد از سقوط دات کام، NSA (آژانس امنیت ملی آمریکا) در بزرگترین شرکتهای آمریکایی ارائهدهنده اینترنت نفوذ پیدا کرده است و دادهها و اطلاعات را با قدرت میمکد؛ زیرا آن ارائهدهندگان بزرگ شبکه، مانند نقاط انسداد متمرکز عمل میکنند که تقریبا هر بیت روی شبکه از طریق آنها جریان مییابد.
اما برای نظارت بر اینترنت، نیازی به حکومتهای جهان نبود. همین شرکتهایی که ما با خوشحالی اطلاعاتمان را به آنها سپردیم، این کار را به جای آنها انجام دادند. فکر میکنم استالین و دیگر اساتید تبلیغات سیاسی (پروپاگاندا) در دنیای قدیم که آن همه برای رسیدن به اطلاعات مردم به آبوآتش میزدند، باید الان به این دستگاهها که مردم با رضایت اطلاعات محرمانهشان را در اختیارشان قرار میدهند حسادت کنند.
در صحنه جالبی از سریال مظنون (Person of Interest)، دانشمند نابغه کامپیوتر که برای دولت کار میکند، وقتی میبیند که نمیتواند بهراحتی به اطلاعات محرمانه افراد دسترسی پیدا کند، برنامهای شبیه فیسبوک اما ابتداییتر طراحی میکند و بهاینترتیب «هر کسی اطلاعاتش را رایگان و بدون دردسر در اختیارش میگذارد».
نیازی نبود کسی به زورِ اسلحه اطلاعاتمان را از ما بگیرد، خودمان با خوشحالی آنها را تقدیمشان کردیم.
اینترنت امروزی بهنوعی شبیه دام عسل است. همه خدمات آن رایگان هستند، اما تا حالا باید فهمیده باشیم که هیچ چیز در این دنیا رایگان نیست و بنابراین قیمتی دارد. قیمت اینترنت هم تعداد کمی از شرکتهای غولآسا هستند که همهچیز را درباره ما میدانند.
نظارت، مدل کسبوکار اینترنت است.
دگرگونی کامل شده است. وب غیرمتمرکز دیگر مرده است.
غیرمتمرکز مرده است، اما زنده باد تمرکززدایی
انتقال به تمرکزگرایی دیگر کامل شده است. آونگ به عقب برمیگردد. حالا در هر جایی نشانههایی از تغییر میبینیم.
گروهی از استارتاپهای جدید دارند دوباره روی تمرکززدایی وب کار میکنند تا دوباره ما را به روزهای اولیه آزاد شبکه و امکانات نامحدودش برگردانند.
اینکه وب بهشدت بهشکل متمرکز رشد کرده است چیز تازهای نیست، اما فقط در چند سال اخیر شاهد موج خروشانی از ثروت در پشت مفهوم تغییر وب بودهایم.
سر تیم برنرز لی یکی از پدران اینترنت، چند سال اخیر را به کارکردن روی پروژه تمرکززدایی در دانشگاه MIT به نام سالید (Solid) گذرانده است و حالا بودجه کافی را برای انتشار آن در دنیا دارد. در سال ۲۰۱۶، او اولین کنفرانس اینترنت غیرمتمرکز را با هدف «وب آزاد برای همیشه» برگزار کرد.
بلاک استک (Blockstack) یکی از آن شرکتهایی است که میخواهد وب را مجددا اصلاح کند. آنها در سال ۲۰۱۳ این شرکت را راهاندازی کردند، درست سه سال قبل از آنکه آقای لی کنفرانس وب غیرمتمرکز را برگزار کند. دکتر مونیب علی (Muneeb Ali) متخصص سامانههای توزیعشده است و این پروژه را اداره میکند. آنها سرمایه اولیه کشت ایده را از وای کامبینیتر (Y Combinator) و سپس از شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر Union Square Ventures همراه با سرمایهگذار و متفکر توییتر، آقای نوال راویکانت (Naval Ravikant) جذب کردند.
بهدنبال این محصول جدید، گوگلِ آینده خواهد آمد.
باز هم به این سوال میرسیم که چرا هر کسی به یک برنامه کاربردی غیرمتمرکز نیاز دارد؟
چرا حتی مادربزرگمان به برنامه کاربردی غیرمتمرکز نیاز دارد؟ آیا فیسبوک و گوگل به اندازه کافی خوب نیستند؟ آیا ما واقعا به اینستاگرام غیرمتمرکز نیاز داریم؟
پاسخ ممکن است شما را شگفتزده کند.
خودِ تمرکز گرایی بد نیست. اصلا چیز بدی در آن وجود ندارد. یک سیستم متعادل، باید هر دو مؤلفه متمرکز و غیرمتمرکز را با هم داشته باشد. مانند درخت بزرگی که تنه قدرتمندی دارد و شاخههای آن توزیع شدهاند. هر یک نقش جزئی از کل را دارند.
اما اینترنت ما درحالحاضر متعادل نیست، چیزی که داریم اینترنت بینهایت متمرکز است.
و تمرکزگراییِ بیشازحد بد است. تأکید ما روی بیشازحد بودن آن است.
یک ضربالمثل قدیمی چینی میگوید:
هر چیزی که به افراط تبدیل شود، در جهت مخالف رشد خواهد کرد.
زندگی در جستجوی تعادل است. تمرکزگرایی و تمرکززدایی هر یک نقاط قوت و ضعف خودشان را دارند. پادزهر یک سیستم افراطی، دوز مناسبی از مخالف آن سیستم است.
سیستمی که بیشازحد متمرکز باشد، بیمار است. این سیستم پویایی ندارد، بنابراین نوآوری و خلاقیتها را از بین میبرد. غیرقابلانعطاف است و نمیتواند به آسانی رشد یا تغییر کند. بدتر از همه، مشکلات را به گند میکشد بدون اینکه راهی برای حل آنها داشته باشد.
برای درک دلیل آن به اکوئیفاکس توجه کنید.
اکوئیفاکس یکی از سه ابرپردازنده اطلاعات شخصی محرمانه ماست. آنها نیمی از دادههای کل ایالات متحده را بر باد دادند. شماره امنیت اجتماعی، تاریختولد و شماره کارتهای اعتباری ما به دست هکرهای سراسر جهان افتاد.
اما آیا آنها بهخاطر امنیت افتضاحشان مجازات شدند؟ آیا آنها از تجارت کنار کشیدند؟ آیا با شرکتی بهتر جایگزین شدند؟
نه.
احتمالا پولی هم به دست آوردند. آنها صاحب شرکتهای نظارتکننده بر اطلاعات کارتهای اعتباری هستند و مردم پس از افشای اطلاعاتشان بابت خدمات این شرکتها به آنها پول پرداختند.
بدتر از آن، هنوز برای پردازش و ذخیرهسازی اطلاعاتمان به آنها اعتماد داریم.
آنها قدرت زیادی دارند و حتی اگر تعداد بسیاری از ما به خاطر آنها با مشکل مواجه شویم، باز هم نمیتوانیم آنها را از بین ببریم.
این تمرکزگرایی است که به حد نهایت رسیده است. ما خطاهای سیستم جاری را میبینیم اما هیچ غلطی نمیتوانیم بکنیم!
برای رفع این مشکل باید زیرساخت، مدیریت و برنامههای کاربردی را توزیع کنیم تا هیچ گره خرابی در سیستم باقی نماند؛ حتی اگر آنها همه ما را با مشکل مواجه کنند.
پیدایش ابر (کلود)
زمانی که کودک بودم، روی مراکز داده محلی سرورهای شخصیام را ایجاد کردم. امروزه ادمینهای فناوری اطلاعات برای ایجاد سرور از هاست ابری استفاده میکنند و هیچ یک از دردسرهای ایجاد سرور شخصی را ندارند.
اما ابر یا کلود چیست؟ ابر سرورهای شخصی دیگر است که شما از آنها استفاده میکنید.
ابرهای عمومی امروزی، بینهایت تمرکزگرا هستند.
ما در این فضا، سه بازیکن بزرگ داریم: آمازون، گوگل و مایکروسافت که میلیاردها گره سرور را اداره میکنند. درست است که آنها از نظر فنی شگفتانگیز هستند، اما خودشان مشکلی بزرگ برای برنامههای کاربردی شما به شمار میروند؛ زیرا در این صورت شما تحت کنترل یک شرکت قرار میگیرید.
خدمات وب آمازون تاکنون بزرگترین ارائهدهنده ابر بوده است. آنها پلتفرم فوقالعادهای را اداره میکنند که دائما در حال تکامل است. دهها هزار از بزرگترین شرکتها در جهان به آن وابسته هستند تا تمام خدماتی را که شما میشناسید و به آنها علاقه دارید (مانند نتفلیکس) اجرا کنند.
اما چه میشود اگر آنها از کار بیفتند؟
آیا فکر میکنید بزرگتر از آن هستند که شکست بخورند؟
چه میشد اگر یک بحران مالی دیگر رخ میداد؟
در سال ۲۰۰۷، بیر استیرنز (شرکت خدمات مالی آمریکایی که در بحران مالی سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ ورشکست شد و بانک جی پی مورگان چیس آن را خریداری کرد) ۳۹۵ میلیارد دلار دارایی داشت و در عرض چند ماه ورشکست شد. سال گذشته آمازون ۲۲۰ میلیارد دلار دارایی داشت. اگر آمازون مانند بیر استیرنز سقوط میکرد نه تنها حسابهای بانکی میلیونها سرمایهگذار را بر باد میداد، دهها هزار شرکت را هم که زیرساختهای آیتی آنها به مراکز داده آمازون وابسته است (و نگهداری آنها هزینه بسیار زیادی دارد) بدبخت میکرد. البته شاید این مقایسه جالبی نباشد؛ زیرا آمازون کسبوکاری پررونق دارد و با بیر استیرنز قابل مقایسه نیست. اما این دلیل نمیشود که آمازون هرگز در معرض خطر سقوط نباشد.
هیچچیز آنقدر بزرگ نیست که نتواند شکست بخورد. نه آمازون، نه گوگل و نه هیچکس دیگری.
آن مراکز داده ابری عظیم چیزی نیستند که یک شبه نظیرشان ساخته شود. اگر آنها سقوط کنند به کابوسی گرفتار خواهیم شد که بحران مالی سال ۲۰۰۸ در برابر آن بچهبازی است.
با چنین سیستمی، شکست در یکی از ابرها اثر دومینویی خواهد داشت. همه آن شرکتهای کوچک وابسته پیدرپی مانند مهرههای دومینو در حالیکه تقلا میکنند در زمانی کوتاه به جای دیگری منتقل شوند شکست خواهند خورد. آمازون همه آنها را با خود به زیر خواهد کشید.
راهحل این مشکل، توزیع قدرت در بین ابرها، اندپوینتها (نقاط انتهایی) و گرههای متعدد است.
ما باید قدرت را توزیع کنیم.
ما میتوانیم از این ابرهای موجود استفاده کنیم، اما همیشه باید با آنها مانند لایههای محاسباتی ناقص رفتار کنیم که یادمان باشد نباید به آنها اعتماد کنیم و وابستهشان شویم. ما به فرالایهای بر فراز ابرها نیاز داریم که در سرتاسر دنیا کشیده شود. فقط در این صورت است که اگر یک ابر با مشکل مواجه شود، کل فرایند ادامه مییابد و اختلالی در آن ایجاد نمیشود.
اینترنت غیرمتمرکز باید به چیزی فراتر از نقطه تکی خرابی (single points of failure) دست یابد. شنیدهاید که میگویند تمام تخممرغها را در یک سبد نگذارید؟ درست بههمیندلیل نباید تمام اینترنت را در یک ابر قرار داد.
پلتفرم بلاک استک قدرت را از کلود میگیرد و در دهها هزار گره که اطلاعات در همه آنها کپی شده است توزیع میکند.
وایت پیپر بلاک استک جزئیات فنی زیادی را درباره نحوه کارکرد آن ارائه میدهد. بااینحال، برای درک بهتر آن میتوانید گیت هاب اصلی بلاک استک را که معماری گره (نود) را توضیح میدهد مطالعه کنید.
بلاک استک از سرویس نام بلاک استک (BNS) و اطلس (سیستم مسیریابی فضای ذخیرهسازی) استفاده میکند. نودهای اصلی بلاک استک، ستون فقرات شبکه آن را تشکیل میدهند. هر نود بلاک چین بیت کوین را شاخصگذاری میکند و نسخه کاملی از همه اسمها، کلیدهای عمومی و اطلاعات مسیریابی فضای ذخیرهسازی را نگهداری میکند. بههمیندلیل شبکه بلاک استک بهطور خاص در برابر خرابکار نودها انعطافپذیر است. برنامههای کاربردی برای اجرا شدن فقط به یک نود اصلی بلاک استک نیاز دارند و نود جدید یا بازیابیشده میتواند بهسرعت تمام حالت (اطلاعات و اتفاقات پیشین درون حافظه) از دست رفتهاش را از سایر همتایانش بگیرد و بازیابی کند.
اما فقط توزیع ساده زیرساختها در سراسر ابرهای متعدد کافی نیست. برای تبدیل آن به واقعیت، به چیزهای بسیار بیشتری نیاز است.
چطور میتوانیم لایهای را ایجاد کنیم که در بالای اینترنت فعلی شناور باشد و قدرت را از نهادهای متمرکز بزرگی که آن را کنترل میکنند بگیرد؟
اینکه به پشته (استک) بهشکل انتزاعی فکر کنیم.
این بخشی از حرکت بزرگ تاریخ هم هست. خودکارسازی و انتزاع (فکر کردن به ایدهای که هنوز وجود خارجی ندارد) منجر به نوآوریهای جدید میشود و اینترنت نسل بعد نیز دقیقا روی همین نوآوریها ایجاد خواهد شد.
برای اینکه دلیلش را بهتر بفهمید، ابتدا به مثال زیر توجه کنید:
از خانههای گِلی تا چکش و میخ
درست است که ما در تاریخ همیشه در چرخههای مختلف جلو و عقب رفتهایم، اما همیشه در نهایت پیشرفتمان رو به جلو بوده است. جامعه و تمدن ما در هر دوره پیچیدهتر شده است.
موتور این پیشرفت، خودکارسازی (اتوماسیون) و انتزاع بوده است.
یکی از چیزهایی که ما انسانها را از سایر موجودات متمایز میسازد، این است که ما میتوانیم بهشکل انتزاعی فکر کنیم و دلیل بیاوریم. اگر دستمان را با سنگی تیز ببریم، نیاز نداریم که بیست شیء تیز دیگر را هم ببینیم تا بفهمیم که آنها خطرناک هستند. ما درک مفهوم «تیزی»، «درد» و «خطر» را بهشکل انتزاعی درمیآوریم و آنها را روی اشیای دیگر در محیط اطرافمان پیاده میکنیم. بنابراین اگر چاقو دیدیم، میفهمیم که آن هم چون تیز است دستمان را خواهد برید.
ما میتوانیم به خودکارسازی راهحل مشکلات قبلی که دیگر نیازی به حل شدن مجدد ندارند بهشکل انتزاعی فکر کنیم.
کلبههای گلی را در نظر بگیرید.
هزاران سال، انسانها برای محافظت از خودشان در برابر طوفان و حیوانات وحشی کلبههای گلی میساختند. هر کلبه، با دست ساخته میشد و بنابراین سازهای منحصربهفرد بود. برای ساختن آن باید کل افراد قبیله بسیج میشدند. چوب جمع میکردند و آن را بهشکل مناسبی پیکربندی میکردند و آنها را با گل به هم میچسباندند. این فرایند همیشه به یک شکل انجام میشد اما مقیاسپذیر نبود. چرا؟
زیرا آن کلبهها بهخاطر راهحلی که برای ساختنشان وجود داشت محدود شده بودند. ساختن کلبههای چند طبقه یا قصرهایی مانند تاج محل با این ابزار ابتدایی مانند چوب و خاک غیرممکن بود.
اما چکش و میخ جهشی بزرگ برای زندگی انسان بود. چکش و میخ راهحلی برای مشکل اتصال اجزای یک ساختار به یکدیگر شد. بهترین راهحل قبلی گِل بود، اما فقط تا حدودی چارهساز بود. با اختراع چکش و میخ، حالا میتوانستیم سازههای پیچیدهتری مانند ساختمانهای چندطبقه و معابد سربهفلککشیده بسازیم. ما بخشی از فرایند قدیمی ساختن چیزها را با انتزاع و خودکارسازی انجام دادیم. آن محدودیت دیگر وجود نداشت.
توجه کنید که چگونه هنگامیکه یک مشکل را در سطحی پایینتر حل میکنیم، میتوانیم راهحلهای پیچیدهتری را بررسی کنیم که درست روی راهحل قبلی ساخته شدهاند.
همین حرکت دارد درباره اینترنت اتفاق میافتد.
پروتکلهای خط مبنای اینترنت، به ارتباط و انتقال اطلاعات مفهومی انتزاعی داد. دیگر مهم نیست این ارتباط متنی است یا متن رمزگذاری شده، تصویر است یا صدا یا ویدئو. هر چه هست میتواند از طریق پروتکل TCP/IP جریان یابد.
در پشت این پروتکل جادویی، شرکتهای اینترنتی هستند که امپراتوریهای قدرتمندی به وجود آوردند.
اما یک مشکل وجود دارد.
همه شرکتهایی که از اینترنت استفاده میکنند، وقتشان را برای ایجاد بکاندهای مشابه (بخشی از وب که قابلمشاهده توسط کاربر نیست، پشتصحنه وبسایت) بهمنظور مدیریت عملکرد برنامه کاربردی جهانیشان تلف میکنند. بهعنوان مثال، شرکتی مانند اوبر علاوه بر ایجاد وبسایت باید اپلیکیشن تلفنهمراه، سامانه هویت، سامانه پرداخت، سامانه ذخیرهسازی و نظایر آنها را هم طراحی کند.
هنگامیکه لیفت (Lyft) با اوبر (برنامهای مشهور شبیه به اسنپ در ایران) وارد رقابت میشود، او هم همین کارها را انجام میدهد و باید نسخه برنامه خودش را دقیقا با همان اجزا درست کند. هر شرکت سامانه هویت یا زیرساخت پرداختی مخصوص به خودش را دارد.
همه اینها هدردادن منابع است.
کاری که بلاک استک و سایر شرکتهای غیرمتمرکز در حال انجام آن هستند، دادن مفهوم انتزاعی به مصالحی است که برای ایجاد برنامههای کاربردی نوین مورد نیاز است. آنها با خودکار سازی سامانه نام دامنه (DNS) شروع کردند و و سرویس نامگذاری بلاک استک را به وجود آوردند. DNS از شرکتهای متمرکز که آنها را مرکز ثبت دامنه یا رجیسترار مینامند استفاده میکند که پول شما را میگیرند و نام دامنه شما را منتشر میکنند.
بلاک چینها ما را قادر میسازند تا با دادن مفهوم انتزاعی به آن سامانه نامگذاری، دیگر نیازی به شرکتها بهعنوان واسطه نداشته باشیم.
بلاک چینها با هویت، فضای ذخیرهسازی و میانافزارها هم همین کار را میکنند.
هر برنامه کاربردی فقط به یک سیستم آیدی، روشی برای ورود و فضای ذخیرهسازی نیاز دارد.
اما چیزی که هر شرکتی به آن نیاز ندارد، ایجاد نسخه اختصاصی از این استکها یا پشتههاست.
شرکتهای آینده نیازی ندارند که نگران ایجاد سیستم آیدی مخصوص خودشان باشند. ما یک یا چند نمایه جهانی از آن را خواهیم داشت که میتوانیم با هم به اشتراک بگذاریم. هنگامیکه اوبرِ غیرمتمرکز دنیا را درنوردید، فقط از یک آیدی جهانی و یک پشته ذخیرهسازی استفاده خواهد کرد. سپس هنگامیکه لیفت میآید تا با آنها رقابت کند، فقط کافی است مردم را تشویق کند که پروفایلشان را به خدمات رانندگیشان ارسال کنند. در عرض چند ثانیه بدون اینکه مجبور باشید رمز عبور و نام کاربری جدید بسازید، میتوانید بهجای اوبر از رقیبش لیفت استفاده کنید.
البته شرکتهای متمرکز نیز از این پلتفرمهای غیرمتمرکز بهرهمند خواهند شد. آنها با سرورهای وب کلاسیکشان به این پلتفرمها متصل میشوند و از همان استک آیدی جهانی مانند هر کس دیگری استفاده میکنند.
باز هم تمرکززدایی؟ چرا این مفهوم اینقدر مهم است؟
اگر توجه کرده باشید، من هنوز به این سؤال پاسخ ندادهام که چرا خود برنامههای کاربردی باید غیرمتمرکز شوند؟
آیا ما نمیتوانیم فقط این توابع سطح پایینتر را خودکارسازی کنیم اما همچنان متمرکز نگهشان داریم؟
اگر طرفدار واقعی کریپتو هستید، ممکن است بیچونوچرا تمرکززدایی را بپذیرید، اما این کافی نیست. ما باید بدانیم چرا اکنون بیش از همیشه به تمرکززدایی نیاز داریم.
اصلا این تمرکززدایی دقیقا به چه معناست؟
این اصطلاحی است که اغلب درباره آن صحبت میکنند و بهنظر نمیرسد هیچ کس آنطور که باید آن را درک کرده باشد و یا راهحلی برای آن داشته باشد.
این نوشته ویتالیک بوترین را ببینید که در آن این مفهوم را تجزیه کرده است؛ این تجزیه همه چیز از تمرکززدایی سیاسی گرفته تا معماری سیستمهای تحملپذیر خطا (fault tolerant systems) را دربرمیگیرد.
من بحثهای او را در اینجا تکرار نخواهم کرد، اما بررسی هر خط از این نوشته بینظیر ارزشش را دارد.
آیا هیچکس به تمرکززدایی حقیقی دست مییابد یا نه؟ اگر هست آیا این برای هر بیت از پلتفرم امکانپذیر است یا اینکه ما باید برخی از توافقها را بپذیریم؟
برای مثال اگر هر نود در سامانه مبتنی بر کدی یکسان باشد و آن کد یک باگ باشد، همه نودها از کار میافتند و این یعنی سامانه واقعا غیرمتمرکز نیست. اگر یک گروه برای یک اکوسیستم تصمیم بگیرد، این هم واقعا غیرمتمرکز نیست.
همه پلتفرمهای آینده باید سیر تکاملی طولانی و پرمشقتی را طی کنند تا قدرت را در سرتاسر پلتفرمشان توزیع کنند. هیچکس هنوز به آنجا نرسیده است، نه بلاک چین نه اتریوم نه هر کس دیگری؛ اما همه آنها برای رسیدن به این آینده بهسختی تلاش میکنند.
وقتی این پلتفرمها راهاندازی شوند، باید بهدقت به آنها توجه کنید. سیر تکاملی آنها را نظارت کنید. مجبورشان کنید پاسخگو باشند.
اگر عضوی از جامعه کاربران و توسعهدهندگان آنها هستید، در هر مرحله از آنها سؤال کنید آیا همچنان به وعده تمرکززدایی حقیقیشان پایبند هستند یا نه و آنها را به سمت پیشرفت هدایت کنید.
نمیدانم وقتی سیستم واقعا غیرمتمرکز در نهایت ساخته شود چه شکلی خواهد بود، اما میدانم که مهمترین دلیل نیاز ما به آن چیست. برای خود من، بزرگترین دلیل برای داشتن برنامههای کاربردی، دادهها و سرورهای غیرمتمرکز این است که:
پلتفرمهای متمرکز نمیتوانند همه دادههای ما را ایمن نگه دارند.
ما کار هکرها را آسان میکنیم. ما همه اطلاعات را یک جا نگه میداریم.
چرا سارقان بانک به بانک دستبرد میزنند؟ زیرا بانک پولهایش را همانجا نگه میدارد. هکرها دقیقا میدانند باید کجا بروند. بههمیندلیل است که تا کنون یک شرکت بزرگ یا نهاد دولتی وجود ندارد که در سالهای گذشته به دام سرقت اطلاعاتی نیفتاده باشد.
فقط دو راه برای حل این مشکل وجود دارد. اولی این است که اصلا دادهها را ذخیره نکنیم. این رویکردی است که اورست آیدی (Everest ID) هنگام کار کردن با دولتها روی آیدیهای غیرمتمرکزشان به کار میبرند. آنها دادهها را بررسی میکنند اما بیشتر از ۲۴ ساعت ذخیرهشان نمیکنند. البته اولویت بر این است که دادهها اصلا ذخیره نشوند.
روش دوم، نگهداری از دادهها بهصورت توزیعشده است. اینکه به هر کسی اجازه دهیم که خودش آیدیاش را ذخیره و اطلاعاتش را حفظ کند. در این صورت هکرها باید روی هر یک از نودها بهشکل جداگانه کار کنند تا آن را سرقت کنند.
اینترنت از نظر طراحی ناامن بود.
اینترنت آینده بهشکل پیشفرض ایمن خواهد بود.
چرخه بزرگ ادامه دارد
اگر روند پیشرفت فناوری در سی سال گذشته را دیدهاید، باید این سیر تحول را بارها دیده باشید.
ما از بسته به سوی باز حرکت کردیم و دوباره برگشتیم. از کاملا توزیعشده تا کاملا متمرکز رفتیم.
این یک فراکتال است که هم در سطح ماکرو و هم در سطح میکرو اتفاق میافتد.
ما با کامپیوترهای بزرگ و پردازندههای مرکزی شروع کردیم و به کامپیوترهای شخصی رسیدیم. اما باز هم تمام قدرت به همان کامپیوترهای بزرگ برمیگشت که در ساختمانهای بزرگ با سیستم تهویه فوقالعاده قرار داشتند و تیمهای فناوری اطلاعات از آنها نگهداری میکردند.
بسیاری از مراکز داده کوچک در سراسر دنیا، حتی در نقاط دور از دسترس پراکنده بودند. اما امروزه، تعداد کمی از امپراطوران غولآسای ابری بر جهان حکمرانی میکنند. ادغام بزرگ همچنان ادامه دارد، زیرا هر روز شرکتهای بیشتری مراکز دادههای محرمانهشان را رها میکنند و به فضای ابر منتقل میشوند.
یک جمله قدیمی درباره کامپیوترها هست که میگفت «هیچکس برای خریدکردن از آیبیام اخراج نمیشود». امروز همین جمله را میتوان درباره خدمات وب آمازون گفت. فعلا که عالی کار میکند.
در عرض پنج سال، شرکتها تشخیص خواهند داد که خودشان را در این فضا محبوس کردهاند و نمیتوانند از آن خارج شوند. آنها بهشدت به زیرساختهای اختصاصی وابسته هستند. البته زمانیکه بیفکرانه در آنها شیرجه زدند باید به این موضوع فکر میکردند.
ابر مانند موبایل است، بهراحتی میتوان وارد آن شد اما بهسختی میتوان از آن خارج شد.
امروزه تلفن هوشمند بر وب تسلط دارد. ما از معماری باز به معماری بسته تغییر مسیر دادیم زیرا تلفنهای هوشمند به جیب و کیف هر کسی راه یافتند. حالا همه زندگیهای هوشمند روی سرورها در فضای ابر هستند و برنامههای کاربردی فقط رابطهای باریکی به قدرتهای عظیم آن دستگاههای مرکزی هستند.
اما فراکتال تاریخ و تکامل از پیشرفتن باز نمیمانند. همیشه جایی برای جلوتر رفتن وجود دارد.
ما درحال ایجاد یک لایه توزیعشده هستیم که در اطراف ابر متمرکز گشتوگذار کند تا آن را انعطافپذیرتر کند و بار دیگر قدرت را به مردم برگرداند.
دنیای دیجیتال بار دیگر در حال تغییر است.
عالی بود مفهوم فراکتال مفهوم جالبه ی که اینچا به خوبی جا گرفته . به نظرم ما الان در اوج تمرگزگرایی هستیم و معماری بسته که به شدت همون طور که امده بود در مقاله تخریب کنندس ..آینده گانی که از امروز متولد به دنیا پا میزارن به مراتب زندگی از ما بهتری دارن . اگر این سیستم اجرا شه و به تعادل برسه .لینک دانلود مرورو گر بلاک استک (Blockstack) و سخنرانی (TED) که در مورد بلاک استک (Blockstack) می تونست مطلب کامل تر کنه . با تشکر