دنیای بدون پیکان؛ توصیف ماینینگ در ایران از نگاهی دیگر
رضا قربانی، روزنامه نگار و فعال مطرح حوزه فینتک، در یادداشتی جالب به توصیف صنعت ماینینگ یا همان استخراج ارزهای دیجیتال میپردازد. متن کامل این یادداشت را در ادامه میخوانید.
ماینینگ را صرفا یک پدیده فنی نبینیم. ماینینگ همزمان در خودش جاذبه و دافعه دارد. بسیاری از ما در ماینینگ چیزهایی برای نفرت و همزمان چیزهای برای دوست داشتن داریم.
در جایی که انرژی برق اضافی دارند، معمولا آن را در کارخانههای تولید آلومینیوم مصرف میکنند؛ به همین خاطر به آلومینیوم میگویند برق جامد! آلومینیوم سومین عنصر فراوان در طبیعت است و تولید آن از طریق روشهای برقکافت انجام میشود. آلومینیوم یک فلز واکنشگر است و نمیتواند از سنگ معدن خود یعنی بوکسیت بهوسیله کاهش با کربن جدا شود. در عوض روش جداسازی این فلز از طریق برقکافت است. این فلز در محلول اکسیده شده، سپس بهصورت فلز خالص جدا میشود؛ بنابراین جهت این کار، سنگ معدن باید درون یک مایع قرار بگیرد، اما بوکسیت دارای نقطه ذوب بالایی است (۲۰۰۰ درجه سانتیگراد) که تامین این مقدار انرژی از نظر اقتصادی مقرونبهصرفه نیست.
برای سالهای زیادی بوکسیت را در فلورید سدیم و آلومینیوم مذاب قرار میدادند که نقطه ذوب آن تا ۹۰۰ درجه سانتیگراد کاهش مییافت، اما امروزه مخلوط مصنوعی از آلومینیوم، سدیم و فلوئورید کلسیم، جایگزین فلورید سدیم و آلومینیوم شده است. این فرایند هنوز مستلزم انرژی بسیار زیاد است و کارخانجات آلومینیوم دارای ایستگاههای برق مخصوص خود در اطراف این کارخانهها هستند.
با اینکه میزان مصرف انرژی در تولید آلومینیوم زیاد است، اما کمتر کسی تا امروز نگران مصرف انرژی در این صنعت بوده است. منتها ماینینگ شاید به این دلیل که برخلاف صنعت آلومینیوم خروجی قابل لمس ندارد، بهشدت زیر ذرهبین رفته و بسیاری از خود میپرسند مصرف این همه انرژی چه دلیلی دارد؟ گویی هر تولیدی در نهایت باید منجر به یک خروجی قابل لمس شود. این در حالی است که ما در جهانی زندگی میکنیم که دستاوردهای ناملموس آن بسیار مهمتر از دستاوردهای ملموس است.
اینجا نمیخواهم بحثهای فنی درباره «خوب، بد، زشت» ماینینگ را باز کنم. آنهایی که من را میشناسند، میدانند که نه علاقهای به ماینینگ دارم و نه تریدینگ، و شیفته بلاک چین هستم. ماینینگ و تریدینگ یکی از ۱۲ ستون دنیای توزیعشده است و نمیتوان دنیای توزیعشده را بدون آنها تصور کرد. منتها تفاوت مدلهای ذهنیمان با دنیای توزیعشده، ما را دچار خطای شناختی کرده است. به همین دلیل حتی روشنترین ذهنها هم این روزها با شک و تردید به پدیدههای جدید نگاه میکند. همانطور که دولت میخواهد انتقام سالها اقتصاد یارانهای را یکجا از ماینینگ بگیرد، ما مردم هم تصور میکنیم ماینرها در حال خوردن حق همه ما هستند. همین باعث شده که بسیاری از مردم نگاه نهچندان مثبت به ماینینگ و تریدینگ داشته باشند. چرا اینگونه فکر میکنیم؟
فرهنگ پیکان!
عباس کاظمی در کتاب امر روزمره در جامعه پساانقلابی و در فصل «پیکان و تودهوارشدن زندگی شهری در دهه ۱۳۶۰» مینویسد:
امروزه در نظر مردم پیکان صرفا اتومبیلی بوده که در زمانهای مشخص تولید میشده و اکنون نیز از خط تولید خارج و به فراموشی سپرده شده است، اما به نظر من پیکان تنها یک اتومبیل نبود، بلکه کلیتی به نام فرهنگ را در زمانه خود نمایندگی میکرد.
کاظمی میگوید پیکان شاید نمونهای عالی برای بازنمایی و فهم زمانه خودش باشد. منتها من معتقدم همین امروز هم رگههایی از فرهنگ پیکان در درون همه ما جاری و ساری است.
این اتومبیل، چهار دهه از زندگی خود را پشت سر گذاشته است. بنابراین هر نسل میتواند این ابژه متحرک را با خاطره نسلی خود پیوند زند و به شکلی متفاوت بفهمد؛ مثلا برای جوانانی که در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ زندگی میکردند پیکان نماد جامعه مصرفی و فراغت بوده است، اما برای نسل من پیکان برعکس با ناداشتهها، فقر، جنگ و بهطور کلی زندگی در دهه ۱۳۶۰ بازنمایی میشود.
صنعت اتومبیل با پیکان زودتر از بسیاری از کشورهای صادرکننده اتومبیل در آسیا وارد ایران شد، منتها نتیجه برعکس بود؛ تولید پیکان نزدیک به ۴۰ سال نهتنها صنعت خودروسازی را متحول نکرد، بلکه کل صنعت اتومبیل را به رنگ و چهره خود درآورد و روح خود را بر تمام این صنعت گستراند. شاید درستتر باشد بگوییم که این اتومبیل پس از اندکی اقامت در ایران، ویژگیهای فرهنگ ایرانی را به خود گرفت و به سیمای ایرانیان درآمد. در سال ۱۳۶۴ با تعطیلی تولیدکننده انگلیسی و محدود ماندن تولید به ایرانخودرو که حالا دولتی شده بود، پیکان حیات متفاوتی یافت. بدینسان، شعار «هر ایرانی، یک پیکان» به آرمانی دست نایافتنی بدل شد و عاقبت در روز ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۸۴ پس از ۳۸ سال و تولید دو میلیون و ۲۹۵ هزار دستگاه خط تولید پیکان متوقف شد و آخرین نمونه آن به موزه فرستاده شد. منتها فرهنگ پیکان هنوز در ما زندگی میکند.
وحدت پیکانی
کاظمی مینویسد:
تاریخ زندگی پیکان پرفرازونشیب بوده است. ابتدا در دهه ۱۳۵۰ در چهرهای تمایزبخش و سپس، در هنگامه انقلاب در سیمایی یکدستساز ظاهر شد. پیکان در دهه ۱۳۶۰ با جامعه تودهوارشده شهری قرابت داشت. در دههای که اقتصاد کمیابی کالا حاکم بود، فرقی نمیکرد به کدام طبقه اجتماعی تعلق داشته باشی، چراکه تنها یک گزینه برای خرید وجود داشت.
پیکان نشانه جامعهای یکدست بود، زیرا طبقه متوسطی که صرفا میتوانست پیکان سوار شود، همان طبقه مستضعف، فاقد ذائقه و بدون حق انتخاب بود.
همانگونه که همه آدمها ـ صرفنظر از تفاوتهایشان ـ مجبور بودند در صفی واحد بایستند، باید صف خرید پیکان را نیز تجربه میکردند تا الگوی همسانسازی زندگی بیشترین نمود را داشته باشد. بنابراین، پیکان بهعنوان بخشی از الگوی همگنساز در جامعهای بود که در سایه انقلاب نیازمند آرامش و یکدستی و بازتولید وحدت بود. در این شرایط، پیکان همه آحاد مردم را ـ صرفنظر از تفاوتهای اقتصادی، تحصیلی و جز آن ـ یکدست میکرد. دیگر آنکه پیکان علاقه به مصرف متفاوت اتومبیل را در میان افراد از بین میبرد و همه را به یک نوع مصرف تشویق میکرد.
اگر در جوامع سرمایهداری یکدستسازی از طریق تنوعات ظاهری و فردگرایی ممکن میشود، در جامعه ایرانی انقلابی بیمحابا یکدستی آشکارا تشویق میشد. همانند ایدئولوژیهای موجود در این نوع جوامع، با صراحت مطلق با مردم سخن میگفت و ادعای متفاوت بودن نداشت (همیشه ایدئولوژیها دروغ نمیگویند، گاهی صادقانه با ما صحبت میکنند، گرچه خشن و توجیهگرند). اتومبیلی که همه جای بدنش آماسیده و رنگپریده بود و گاهی نیز به دلیل نقص فنی ما را در راه میگذاشت، با ما صادق بود؛ اما حاکم بود و تحکم داشت.
نمیتوان منکر شد که پیکان با بدل شدن به بخشی از سازوکارهای ایدئولوژیک جدید، بیش از تفاوت بر وحدت و شباهت تأکید داشت. در حالی که اتومبیلهای امروزی تفاوتها را برجسته میکنند و آشکارا برای تمایز آمدهاند، پیکان اتومبیلی بود که آدمها را به شکل دروغین در یک طبقه جای میداد و تمایزات را از بین میبرد یا غیرقابل تشخیص میساخت. (وحدت پیکانی به شکل طعنهآمیز به از میان بردن تفاوتهای طبقاتی و عدالت اجتماعی و جایگزین ساختن دروغین آرمانی وحدت اشاره داشت).
کاظمی در این کتاب توصیفات جالبی درباره پیکان داشته که توصیه میکنم وقت بگذارید و کتاب را بخوانید. مثلاً در جایی مینویسد:
پیکان بازنمای شیوهای از خواستن و زیستن بوده و هست. میگوییم هست، چراکه الگوی پیکانیِ خط تولید در بسیاری از چیزها و از جمله صنعت خودروسازی ما بازتولید شده است. انواع اتومبیلهای تولید داخل با همان منطق تولید پیکان ساخته میشوند و آنقدر تکرار میشوند تا بر اساس همان منطق نابود شوند. از سوی دیگر، پیکان بخشی از الگوی اقتصاد زیرزمینی در دوران جنگ بود. البته در کنار فروش فیش حج و فیش موبایل از معدود فرصتهای ممکن برای فعالیت اقتصادی مردم بود. اینگونه است که من معتقدم پیکان فرزند زمانه خود بود و برای دهه ۱۳۶۰ معرف جامعهای بود که خودش یکی از نمادهای اصلی آن محسوب میشد؛ نماد جامعهای خود بسنده (خودکفا) و در عین حال، جامعه کمتحرک، تمایز نایافته، قانع، توسعهنیافته و همزمان پرسروصدا (پرادعا)، بیقانون و عجول.
هویت پیکانی
حالا برگردیم به ماینینگ. اگر بخواهیم ماینینگ را پدیدهای فنی ببینیم، راه خطا را پیمودهایم. ماینینگ بخشی از ۱۲ ستون دنیای توزیعشده است. منطق این دنیا به کل متفاوت با چیزی است که ما میشناسیم. آنچه دنیای توزیعشده را جذاب میکند این است که قدرت متمرکز وجود ندارد و قدرت بهصورت توزیعشده در اختیار همه است. پول یکی از مهمترین نمادهای قدرت است. قدرتهای سیاسی در همه جای جهان اولین کاری که میکنند چاپ اسکناس و ضرب سکه با طرح دلخواهشان است. پول نمادی از اقتدار یک دولت و حاکمیت مرکزی است. دنیای توزیعشده به دنبال این است که همه مردم بهصورت عادلانهتری به منابع دسترسی داشته باشند.
اگر میگویم که این دنیا در جامعه ایرانی دچار مشکلات ادراکی میشود، به این معنا نیست که در بقیه دنیا همه مدافع دنیای جدید هستند. آنها مسائل خودشان را دارند. ما کسانی که پیکان به خوردمان رفته است، در مواجهه با پدیدهها پیکانی عمل میکنیم. ما از یک طرف از بانکها بد میگوییم و به آنها فحش میدهیم، ولی از سوی دیگر به آنها اعتماد داریم. مانند مردمی که به پیکان فحش میدادند، اما برای خریدن پیکان دوم از ایرانخودرو به هر دری میزدند. یکی از مدیران قدیمی ایرانخودرو تعریف میکرد که کسانی در این شرکت بودند که کارشان این بود که بروند از تیر برق درون خانه افرادی که برای پیکان ثبتنام کردهاند را ببینند که خدای نکرده پیکان دوم را از ایرانخودرو نخرند!
برای ما مردمی که با این فرهنگ بزرگ شدهایم و زندگی کردهایم، همراهی با دنیای جدید قطعاً کار آسانی نیست. به همین دلیل است که در رسانهها موجی را که توانیر علیه ماینرها راه انداخته است، رزونانس میکنند. هرکسی چیزی در ماینینگ میبیند که با آنچه از گذشته به ارث برده، در تضاد است.
منتها همانطور که عمر پیکان به پایان رسید و با وجود همه تلاشهایی که شد خیابانهای شهر پذیرای تنوع شد، این در همیشه بر همین پاشنه نمیچرخد. پیکان درون همه ما روزی میمیرد و آماده پذیرش دنیای جدید میشود. بسیاری از ما که سرسختانه به پیکان چسبیده بودیم، بهمرور طعم شیرین تفاوت و تمایز را لمس کردهایم. برای کسی که فقط یک بار آن سوی پرچین را دیده است، هرچقدر هم که از بدی دنیای بیرون بگوییم، او در ذهنش با دنیای بیرون زندگی میکند. بیت کوین و بلاک چین به ما نشان دادند که دنیای دیگری هم ممکن است. حتی اگر تصور کنیم که این نامها تمام میشوند، خیال دنیای بدون پیکان تمام نمیشود.
ما در ایران زندگی نمیکنیم.ما تلاش میکنیم که زنده بمونیم. همه چیز برای ما شده عقده. واقعا عقده ای شدیم.