مصاحبه با فردی که قبل از بیت کوین، ارز دیجیتال ساخته بود !
امین گان سیرر (Emin Gün Sirer) یکی از دانشمندان علوم کامپیوتر و استاد دانشگاه کورنل در ایالات متحده است. او شش سال قبل از تولد بیت کوین، یک ارز مجازی ایجاد کرده بود. در این مطلب، شرح ویرایششدهی مصاحبهی او را دربارهی مشکلات و پتانسیل بلاک چین، مصرف انرژی و پروتکلهای اجماع جدید میخوانید. برای مطالعهی متن کامل مصاحبه، میتوانید به این لینک مراجعه کنید.
آقای سیرر استاد علوم کامپیوتر در دانشگاه کورنل و مدیر اجرایی The Initiative for Cryptocurrencies and Contracts (IC3) است. او شش سال قبل از ظهور بیت کوین، یک ارز دیجیتال به نام کارما (karma) را طراحی کرد که از سیستم اثبات کار در سامانههای همتا به همتا استفاده میکرد (که البته برخلاف بیت کوین این ارز متمرکز است).
سیرر در توسعهی پروتکل اصلی اجماع، نقش مهمی را ایفا کرده است و پیشازاین نیز جامعهی ارزهای دیجیتال را از وجودِ نوعی نقص امنیتی در پروتکلهای مختلف آگاه کرده بود.
برای ملاقات سیرر به دفترش رفتم و با او دربارهی پذیرش روزافزون بلاک چین از سوی مردم و اینکه چگونه با وجود روند تکاملی سامانهها برای حل مسائل و نیازهای واقعی جامعه، گروههای فعال در فضای رمزنگاری دیدگاههایشان را دربارهی تغییرناپذیری دستورالعملها تغییر دادهاند صحبت کردم.
آقای سیرر از نگرانیهایش دربارهی سطح پایین تمرکززدایی در بیت کوین و اتریوم، مصرف زیاد و بیهودهی انرژی توسط سامانههای مبتنی بر اثبات کار و انتشار سپیدنامهی ناشناسی که ظاهرا از طریق سازوکارهای جدید اجماع میتواند بلاک چین را کارامدتر سازد سخن گفت. او همچنین دربارهی موانع گسترش عمومیِ فناوریهای مبتنی بر بلاک چین صحبت کرد و گفت که امیدوار است پروژههای بلاک چینی در آینده بتوانند به کسبوکارهایی که شفافیت زیادی در آنها وجود ندارد و نهادهایی که عملکردشان به بحران مالی سال ۲۰۰۸ منجر شد رسیدگی کنند.
چطور شد که به فعالیت در این زمینه علاقهمند شدید؟
ورود من به حوزهی ارزهای دیجیتال با سامانههای همتا به همتا آغاز شد. در آن زمان که نپستر (Napster) تازه به بازار آمده بود، مشکل بزرگی وجود داشت که سبب شده بود سامانههای همتا به همتا غیرقانونی باشند. در نپستر هر کسی میتوانست موسیقی مورد علاقهاش را بدون پرداخت حق نشر آن، از کامپیوترهای افراد دیگر دریافت کند. بهاینترتیب بازار فروش موسیقی با شکست مواجه میشد.
البته این در جوامع انسانی کاملا عادی است، کار مردم همین است. بههمیندلیل، راهحلهای مختلفی برای این مشکل بهوجود آمد. این مشکل در اینترنت با عنوان leeching (زالوصفتی) شناختهشده است که مفهوم آن دانلود فایل بدون پرداخت حق نشر آن است، اما در جامعه به آن تراژدی مشترکات (The Tragedy of the Commons) میگویند: هنگامیکه افراد از تمام منابع جامعه استفاده میکنند، اما خودشان چیزی در اختیار جامعه قرار نمیدهند. به کلامی دیگر، در جامعه مشارکت ندارند و همهچیز یکطرفه است.
این مشکل با ظهور بیت تورنت (BitTorrent) تا حدودی رفع شد. اقتصاد در بیت تورنت، بهشکل تهاتری یا پایاپای است. شما یک بلاک در اختیار من قرار میدهید و من نیز در ازای آن به شما یک بلاک ارائه میدهم.
اما راهحلی که من برای این مشکل پیشنهاد کردم، ارائهی یک ارز به مردم بود. با خودم گفتم بهتر است ارزی را اختراع کنم که بتوان از آن برای تبادل بلاکها استفاده کرد. شما این ارز را به من میپردازید و من یک بلاک در اختیارتان قرار میدهم، شما نیز از دیگران این ارز را دریافت میکنید و در ازای آن به آنها بلاک ارائه میکنید. سامانهی کارما دقیقا همین کار را انجام میدهد. کارما از اثبات کار استفاده میکند. این ارز شش سال قبل از اینکه ساتوشی دستبهکار شود، بهوجود آمد.
اولین واکنش من در برابر بیت کوین این بود که بیایید ببینیم این چیست و چه ویژگیهای امنیتی دارد. من و ایتای آیال (Ittay Eyal) تحتعنوان ماینینگ خودخواهانه (Selfish Mining) روی این موضوع کار کردیم و من دریافتم بسیاری از چیزهاییکه مردم دربارهی بیت کوین میگویند در واقع درست نیست.
امنیت بیت کوین آنطور که آنها فکر میکردند نبود. ما توضیح دادیم که اگر قرار است چیزی ایمن باشد، چه کارهایی باید برای ایمن نگهداشتن آن انجام شود. دربارهی افرادی که ممکن است ماینینگ انحصاری انجام بدهند، مطالبی را ارائه کردیم. روی امنیت، مقیاسپذیری و بسیاری از موارد دیگر نیز کار کردیم.
چهچیزی بیشتر از هر چیز شما را به کاربرد ارزیِ بلاک چین علاقهمند کرد؟
کامپیوتر را ببینید. همین سی یا چهل سال پیش بود که مفهوم عمومی پیدا کرد، درحالیکه مدتها قبل اختراع شده بود. در واقع هنگامیکه تعداد بیشتری از مردم به آن دسترسی پیدا کردند این امر محقق شد. پس از آن بود که کامپیوتر به صنایع و حوزههای مختلف علم و دانش راه یافت. اما هنوز هم کسبوکارها و حتی والاستریت کاملا با آن سازگار نشدهاند. هنوز هم میتوانید کسبوکارهایی را ببینید که از کامپیوتر استفاده نمیکنند. اگر به تاریخچهی بانکداری توجه کنید میبینید با وجود اینکه در حال حاضر پایگاه داده دارند، اما درآنزمان واقعا نمیدانستند چگونه باید با دستگاههای متصل به اینترنت کار کنند. بنابراین انقلاب بلاک چین در واقع همان فرایندی است که در آن میفهمیم چگونه از کامپیوترها در محیطی که مردم به یکدیگر اعتماد ندارند استفاده کنیم.
ما در دوران بحران مالی سال ۲۰۰۸ زندگی کردهایم… این بحران همهی ما را بهنوعی درگیر کرد. بیت کوین واکنشی نسبت به رفتار جنونآمیز آن دوره بود، چراکه به روشی متفاوت با عرضه پول و مسائل مالی سروکار داشت.
چیزی که میخواهم بگویم بسیار مهم است. در علم کامپیوتر، برای انجام کارها روشهای مختلف زیادی وجود دارد و این شیوهها را تنها با یک واژه میتوان توصیف کرد و آن زیباییشناسی (aesthetics) است. در علم کامپیوتر میتوان یک نرمافزار واقعا پیچیده و بهشدت یکپارچه را طراحی کرد. یکی از شناختهشدهترین آنها سیستم عامل مالتیکس Multics است (افراد ۶۰ سال به بالا به احتمال زیاد آن را میشناسند). این سیستم عامل، بسیار بزرگ و پیچیده بود و همهی کارها را انجام میداد. پس از آن، این زیباییشناسی در سیستم عامل یونیکس نمود یافت. در یونیکس همهی کارها با ابزارهای کوچکتری انجام میشود و این ابزارها با هم بهصورت شبکه کار میکنند. خروجی هر ابزار را میتوانید ببینید و همهچیز در آن قابل بررسی است.
اما بخشی از آنچه در حال وقوع است، تأثیری است که این زیباییشناسی بر وال استریت گذاشته است. آنها ساختارهای واقعا پیچیده و مبهمی را ایجاد کرده بودند. هیچکس از جریانات پشتپرده خبر نداشت، مگر در مواردیکه با شکست مواجه میشدند. اگر نگاهی به گذشته بیندازید، میبینید این افراد بهطور متوسط هر هشتسال یکبار شکست خوردهاند.
برای فراهم شدن پذیرش این فناوریها از سوی عموم مردم، چه کاری باید انجام شود؟
این سؤال کاملا بهجاست. از هر کسی بپرسید، به شما خواهد گفت مهمترین چیز کاربردپذیریِ آن است. مثلا میگویند استفاده از کیف پولها باید آسانتر شود. اینها درست هستند، اما به نظر من دو مورد بسیار مهمتر وجود دارد که در واقع اگر آنها اصلاح شوند، تعداد بیشتری از مردم به استفاده از این فناوری روی خواهند آورد.
اول اینکه، ساختار این سامانهها بسیار پیچیده است. بنابراین، تصور نکنید فقط با یک سری اقدامات سطحی میتوان کاری کرد که کاربران راحتتر از آنها استفاده کنند. فکر نمیکنم مشکلِ کاربردپذیری، ناشی از نقص نرمافزاریِ کیف پولها باشد. در واقع ما کیف پولهای بدی داریم، اما فکر نمیکنم روی سامانههایی که در حال حاضر داریم، بتوانیم کیف پول خوبی ایجاد کنیم. این سامانهها بسیار پیچیده هستند و تا زیرساختها را تغییر ندهیم، کیف پول خوبی نخواهیم داشت.
موضوع دیگر این است که باید مفهوم ممپول (mempool) را دربارهی بیت کوین درک کنید. ممپول فضایی است که در آن مجموعهای از تراکنشها در سراسر شبکه پخش شدهاند اما هنوز در یک بلاک قرار نگرفتهاند. روش پرداخت با بیت کوین اینطور نیست که چیزی را خریداری کنید و بلافاصله با بیت کوین آن را پرداخت کنید. شاید بگویید مگر چیزی غیر از این است؟ بله، پس از انجام تراکنش یک نفر باید بررسی کند که آیا تراکنشی که انجام دادهاید به بلاک چین سپرده شده است یا هنوز در ممپول گیر کرده است. این یک اصطلاح است و هر کاربر بیت کوین باید با آن آشنا باشد. زیرا این بخشی از ساختار آن است. اصلا بدون دانستن آن نمیتوان از بیت کوین استفاده کرد. بنابراین اولین مشکل ما این است که این ساختار باید از هر نظر سادهتر شود.
دومین مشکل، مسألهی چارچوبهای اجتماعی است. ساختار اجتماعی این سامانهها نیز باید تغییر کند. ساختار فعلی بر احتکار و نگهداشتن ارزهای دیجیتال استوار است. این ساختار میگوید ارزها را بخرید و نگهدارید تا قیمتشان بهصورت نجومی افزایش یابد و سپس در زمان مناسب بهدنبال کسانی باشید که ارزهایتان را بخرند و با فروش آنها بتوانید ثروتمند شوید. این واقعا وحشتناک است، هرچه زودتر از این تفکر خلاص شویم بهتر است.
آیا روند نگرانکنندهای در سیستم فعلی وجود دارد؟
بله، چندهفتهای میشود که چیزی فکرم را مشغول کرده است و آن مصرف انرژی در سامانههای مبتنی بر اثبات کار است.
فکر میکنم علت اینکه برخی افراد از بیت کوین و سایر ارزهای مبتنی بر اثبات کار دوری میکنند همین ناپایداری آنها باشد. این سامانهها انرژی بسیار زیادی مصرف میکنند. میخواهید بدانید چقدر؟ انرژی مصرفی بیت کوین بهتنهایی بهاندازهی کل انرژی مصرفیِ کشور دانمارک است. چیزی در حدود انرژی مصرفی دو رآکتور هستهای عظیم! میتوانید آن را مجسم کنید؟
اینطور نیست که این انرژی که برای بیت کوین مصرف میشود، فقط از منابع پایدار حاصل شود. بههمیندلیل برخی میگویند این بهنفع چین است یا میگویند از این پس چین میتواند از طریق اینترنت به تمام دنیا ذغالسنگ صادر کند! یعنی چینیها ذغالسنگ را در چین میسوزانند، هوای آنجا را آلوده میکنند، این بیت کوینها را استخراج / تولید میکنند و آنها را به غربیها میفروشند. غربیها نیز یا آن را نگه میدارند یا اینکه برای اهداف دیگری از آن استفاده میکنند.
این نمیتواند روش خوبی برای ادارهی یک سامانه باشد و این ماینرها نیز واقعا نمیتوانند سطح بالایی از تمرکززدایی را در آن ایجاد کنند. ما بهتازگی طی مطالعهای که در ژانویه منتشر شد، تمرکززدایی بیت کوین و اتریوم را مورد بررسی قرار دادیم. تحقیقات ما نشان داد که بیت کوین حدود ۱۹ نفر برای استخراج دارد که البته، هم ماینرهای تکی و هم گروهی را دربرمیگیرد. مشابه همین کاری را که هر یک از این ۱۹ نفر میتوانند انجام دهند، شما هم میتوانید بدون هیچ سختافزاری انجام بدهید.
ما میتوانیم سامانههایی را برای ۱۹ نفر ایجاد کنیم و آنها با همکاری یکدیگر میتوانند تراکنشها را پیگیری و تأیید کنند، درست همانند کاری که آن ۱۹ نفر با سختافزار استخراج انجام میدهند. بنابراین استفاده از این سختافزارها نوعی رقابت است که ماینرها در میان خودشان دارند، وگرنه هیچ تمرکززدایی در آن دیده نمیشود. در مجموع سطح تمرکززدایی این سامانه ۱۹ است. علاوهبراین، فقط سه نفر از آنها اکثریت توان هش را تشکیل میدهند. این اعداد کوچک نشاندهندهی این است که این سیستم نیز چندان غیرمتمرکز نیست.
بنابراین هر تراکنش با امضای سه نفر از این نوزده نفر پذیرفته میشود. یعنی اگر آن سه نفر تراکنشتان را بپذیرند، میتوانید وارد سامانه شوید. اما اگر اینطور نشود، اجازهی ورود نخواهید داشت. (ببخشید، یک اشتباه لفظی بود. در بیت کوین این تعداد ۴ نفر از ۱۹ نفر هستند. در اتریوم است که سه نفر از یازده نفر میتوانند یک تراکنش را تأیید کنند.) میبینید که حتی در اتریوم هم اعداد همینقدر کوچک هستند.
بنابراین این نمیتواند معنای تمام و کمال تمرکززدایی را برساند. این سامانهها هم تقریبا متمرکز هستند و درنتیجه ما به فناوریهایی نیاز داریم که بتوانند کل این فرایند را بهبود بخشند.
بنابراین با تعداد زیادی ساختار اجماع سروکار خواهیم داشت؟
نه اصلا اینطور نیست. در واقع وایتپیپرهای مختلفی وجود دارد اما همهی آنها در نهایت از یکی از دو رویکردِ موجود استفاده میکنند، البته رویکرد دیگری هم هفتهی پیش منتشر شد (۱۶ می ۲۰۱۸).
فقط دو دسته پروتکل اجماع وجود دارد. یکی از آنها اجماع کلاسیک (classic consensus) نامیده میشود و افرادی مانند لسلی لمپورت و بارابارا لیسکوف (که هر دو جایزهی تورینگ را دریافت کردهاند) آن را توسعه دادند. در اجماع کلاسیک، پروتکلهای اصلی به معرفی افرادی که در سامانه مشارکت دارند (بهعنوان مثال فرد تأییدکننده یا فرد تصمیمگیرنده) میپردازند و سپس روی تصمیمگیریها به توافق میرسند. آنها دستهای از پروتکلهایی را در اختیار دارند که تعیین میکنند دقیقا چه زمانی یک تصمیمِ اتخاذ شده باید اجرا شود.
آنها بسیار سریع عمل میکنند، اما همانطور که گفتم شیوهی کارشان بهاین شکل است که در آنها ما باید دقیقا شرکتکنندگان را بشناسیم. بنابراین این پروتکلها برای ارزهای باز مانند بیت کوین کاربرد ندارند، اما میتوان از آنها در بلاک چینهای خصوصی که نیازمند مجوز هستند استفاده کرد. همهی آنها به شرکت یا یک بخش صنعتی متکی هستند. بهعنوان مثال وقتی میگوییم میتوان زنجیرهی تامین را روی بلاک چین قرار داد، منظور همین بلاک چین نیازمند مجوز است که از این پروتکلها استفاده میکند. برای این رویکرد عناوین مختلفی نظیر هایپر لجر، تندرمینت، DPoS، اثبات سهام واگذارشده و اثبات سهام وجود دارد. همهی اینها در دستهی همین رویکرد قرار میگیرند.
رویکرد دوم، اجماع ناکاموتو است که خود ساتوشی آن را اختراع کرد. در اصل تا همین هفتهی قبل، همین دو رویکرد را داشتیم. اما در ۱۶ می ۲۰۱۸ یک سپیدنامهی جدید منتشر شد و روش سومی را برای انجام این کار پیشنهاد کرد. عنوان این مطلب «از دانههای ریز برف تا ریزش بهمن» (From Snowflake to Avalanche) است و سه پروتکل را توصیف میکند: دانههای ریز برف، گلولههای برفی و بهمن. هر سه پروتکل ویژگیهای بسیار جالب و جدیدی دارند و ترکیبی از بهترین اجماعهای ناکاموتو و اجماعهای کلاسیک هستند.
در اجماع ناکاموتو همهچیز باز است. هر کسی میتواند به آن ملحق شود. در این اجماع نیازی به مجوز نیست، زیرا لزومی ندارد بدانیم چه کسی در این سامانه مشارکت دارد. فقط با حلکردن نوعی معمای رمزنگاری میتوانیم ارز دریافت کنیم. در اجماع ناکاموتو همهچیز عالی است، اما متأسفانه سبز نیست (بهدلیل مصرف انرژی بسیار زیاد) و پایدار هم نیست.
علاوه بر آن، اجماع ناکاموتو ذاتا با یک سری محدودیتهای عملکردی روبهروست. بهعنوان مثال، هر تراکنش برای تأیید و قرارگیری در یک بلاک به ده دقیقه زمان نیاز دارد (در بیت کوین) و این بدان معناست که تراکنشتان بهمدت ده دقیقه در دفتر کل قرار نمیگیرد. از سوی دیگر، یک توان عملیاتی خاص نیز وجود دارد که برای بیت کوین بهاندازهی سه تراکنش در هر ثانیه است. حال این پروتکلهای جدید (از دانههای ریز برف تا بهمن)، میخواهند با ترکیب ویژگیهای پروتکلهای قبلی همهی این محدودیتها را رفع کنند. آنها سرعت و کارایی این سامانه را افزایش خواهند داد و نیازی هم به شناخت شرکتکنندگان در سامانه نخواهد بود.
ما میتوانیم کاری کنیم که این پروتکل بدون اینکه به استخراج مبتنی بر اثبات کار و ناپایدار نیازی داشته باشد بهخوبی کار کند. اگر تصمیمگیری نیاز نباشد، نیازی هم به مصرف انرژی نخواهیم داشت. فکر میکنم این نوآوری جدید میتواند چشمانداز این حوزه را تا دو سال آینده تغییر دهد.
میشد کاری کرد که وقتی تقاضا و ارزشگذاری همچنان روبهافزایش است، ارزش بیت کوین وابسته به سرعت تراکنشها نباشد.
ابتدا اجازه بدهید برایتان توضیح بدهم که چرا هنگامیکه پای ارزهای دیجیتال بهمیان میآید، موضوع ذخیرهی ارزش تا این اندازه خطرناک میشود.
ارزهای آنلاین، در واقع چیزی بیشتر از یک دسته اعداد و ارقام بیمعنی نیستند. هیچ چیز ذاتا ارزشمندی در آنها وجود ندارد. همهی این اعداد قابل جایگزینی هستند و تقریبا تفاوتی بین آنها وجود ندارد. بنابراین اگر بیت کوین را با بیت کوین کش و یا هر ارز دیگری مقایسه کنید، همهی آنها خدمات مشابهی ارائه میدهند و عملکردشان نیز یکسان است. بنابراین، چیزی دربارهی بیت کوین وجود ندارد که آن را به یک ذخیره ارزش خوب تبدیل کند. اینجاست که این موضوع خطرناک میشود. این یعنی فروختن بیت کوین به تودهای از مردم که حتی نمیدانند ارزش آن از کجا آمده است.
تنها چیزی که این ارزش را ایجاد میکند پذیرش مردم است. هر فرد دیگری که وارد این سامانه میشود ارزش آن را بالاتر میبرد. بنابراین کاری که شما انجام میدهید این است که در واقع روی شخصی دیگر در این شبکه شرط میبندید. در واقع روی روند صعودی «منحنی پذیرش» شرط میبندید. البته تعداد بیت کوین محدود است و پس از آن تعداد، دیگر افراد بیشتری نخواهند توانست وارد این سامانه شوند. بنابراین آنچه اساسا در این مدلِ توزیعشده و غیرمتمرکز اتفاق میافتد، این است که هر کسی سعی میکند زودتر از دیگران وارد سامانه شود تا مزایای بیشتری نسبت به کسانی که پس از آن وارد میشوند داشته باشد.
این روش خوبی برای کسب درآمدِ بیشتر نیست. این بهنفع جامعه نیست و نمیتواند ارزش حقیقی و ملموسی را ایجاد کند، حتی نمیتواند زندگی کسی را بهتر کند. این ارزها هنگامی مفید هستند که شما بتوانید آنها را از طریق اینترنت برای دیگران بفرستید و در واقع از آنها بهعنوان سازوکار پرداخت استفاده کنید. ارزی که فقط آن را میخرید و نگه میدارید، خرج نمیشود (یا خرجکردن آن کارمزدهای گزاف میطلبد) و بنابراین بیارزش است.
خودتان کدام عملکردها و کاربردهای غیرمالی این فناوریها را جذابتر و هیجانانگیزتر میدانید؟
از آنجاییکه من بیشتر با زیرساختهای این فناوری سروکار دارم، میتوانم دربارهی کاربردهای آن بیطرفانه قضاوت کنم. خودم بیشتر دربارهی چیزهایی تحقیق میکنم که برای تمام انواع بلاک چین قابل استفاده باشند.
جذابترین کاربرد بلاک چین از نظر من، کاربرد آن در صنعت بیمه است. شرکتهای بیمه در حال حاضر، بهشدت یکپارچه هستند و میزان شفافیت در آنها واقعا ناچیز است. هرگز نمیتوانید بفهمید در این صنعت چه میگذرد. مقررات عجیب و غریبی دارند و همیشه مستعد ضرر مالی هستند. بههمیندلیل در آستانهی فروپاشی قرار گرفتهاند. این شرکتهای یکپارچه بهزودی در معرض یک بحران بزرگ قرار خواهند گرفت؛ مگر اینکه خودشان را با فناوری جدید وفق دهند.
موضوع دیگری که برایم جالب است، ایدهی جدیدی است که آن را بلاک چینهای خودگردان مینامیم. جاییکه در آن، افراد در امنیت کامل میتوانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند و اطلاعاتشان را با یکدیگر بهاشتراک بگذارند. هیچ خطری امنیت دادههای کاربران را تهدید نمیکند. کاربران نیازی ندارند که از یک بلاک چین عمومی استفاده کنند و اطلاعاتشان را در معرض دیدِ عموم قرار دهند. به بلاک چین خصوصی هم نیاز نخواهند داشت که مجبور باشند به طرف سومی اعتماد کنند تا دادههایشان را نگهداری کند. بنابراین من و شما یا من و هر شخص دیگری که بخشی از این سامانه را تشکیل میدهیم، میتوانیم از گرههایی استفاده کنیم که در تغییر آنها دخالتی نخواهیم داشت. این ضرورت اعتماد را فراهم میکند. این ایدهی جدید همان قابلیت اطمینان و شفافیتی را به ما ارائه میدهد که همیشه در بلاک چینها بهدنبال آن بودهایم.
عالی بود ، آینده کریپوکارنسی چیزی جز این نیست