چطور ۵ ساعت قبل از سقوط بازار کریپتو متوجه شدم و دوستانم را قبل از اینکه خیلی دیر بشود نجات دادم
رو به جلو خم شده بودم، شانههایم منقبض بودند، با شدت تمام به صفحهی مانیتور خیره شده بودم، قیمتها در نمودار بالا میرفتند.
صدایی درون سرم فریاد زد: «بیا بیرون!»
مثل همیشه صدا را نادیده گرفتم.
آن صدای مسخره چیزی شبیه کارتون «جوجه کوچولو» است که میگفت آسمان در حال سقوط است. این صدا میخواهد جان شما را از اتفاقات بدی که قرار است بیفتد نجات بدهد، اما مشکل اینجاست که این صدا «همیشه» فکر میکند که قرار است اتفاقات بدی بیفتد. مغز شما به هر گوشه که نگاه میکند یک فاجعه عظیم میبیند و معمولا هم اشتباه میکند.
اما آن روز فرق میکرد.
واقعا یک جای کار میلنگید. مطمئن بودم. فقط هنوز نمیتوانستم به وضوح از آن اطمینان پیدا کنم چون دنیا سرم داشت دور سرم میچرخید و قلبم بهشدت میتپید.
طوفانی از چیزهای مختلف در سرم میکوبید.
«گوش نده، اتفاقی نمیافته. همه چی رو به راهه. الان لازم نیست بفروشی»
«یادت نیست اون بار دقیقا قبل از اینکه قیمتها بالا بره فروختی؟ هاهاهاهاها! این بار هم دقیقا همین اتفاق میافته. وقتی بفروشی، ثابت-صعوی میشه. تا ابد بالا میره!»
«میگرن گرفتی! تو که نمیتونی آینده رو پیشبینی کنی. فراموشش کن. فقط کافیه یه کم صبر کنی. وگرنه یه صعود بزرگ رو از دست میدی.»
اما تمام این صداها هم نادیده گرفتم. تمرکز کردم، به مانیتور خیره شدم، نفس عمیق کشیدم، ترس و هیجان را از خودم دور کردم.
یک دقیقه گذشت و بعد یک دقیقه دیگر هم در سکوت کامل گذشت، صداها که ساکت شده بودند. احساساتم آرام گرفتند و من آرامشم را به دست آوردم و توانستم به وضوح همه چیز را ببینم.
«نمودارها چه معنیای دارند؟ شاخصها رو بررسی کن. بدون دخالت دادن هیچ احساسی، سعی کن ببینی. حدس نزن. کوچک نمایی کن و مدت طولانیتری نگاه کن. چه میبینی؟
به نمودار ۱ روزهی بیت کوین رسیدم.
و بالاخره متوجه شدم.
پاسخ را یافتم.
باید از بازار خارج شوم.
بی سر و صدا به دوستانم در دیسکورد هشدار دادم و بعد آرام آرام به سمت خروجی اضطراری رفتم، تمام سعیم را کردم که آرامشم را حفظ کنم و باعث وحشت دیگران نشوم.
اما من چه چیزی دیدم؟
بگذارید زمان را به عقب برگردانیم و قدم به قدم همه چیز را ببینیم. دقیقا به شما نشان میدهم که چه چیزی دیدم و چرا فرار کردم و جانم را نجات دادم.
از کجا متوجه شدم؟ آیا این چیزها به من وحی میشود؟ خیر.
البته بیشتر وقتها خیر!
اما چیزی که من دارم یک سری قواعد است. و آن قواعد هستند که جان مرا نجات میدهند.
میدانید نقطهی توقف ضرر (stop loss) شما کجاست؟
نمیخواهم به شما دروغ بگویم. هفتهی بدی بود و من مرتب داشتم پول از دست میدادم.
بعد از سه یا چهار هفته که آلت کوینها داشتن به طرز سرسام آوری بالا میرفتن و برای من پیروزی پشت پیروزی محسوب میشد، ناگهان دوباره داشتم پول از دست میدادم.
کوینها به شدت در حال نوسان بودند. من خیلی دیر وارد بازار شدم و خیلی زود خارج شدم. افسرده بودم، مدام خودم را سرزنش میکردم، سعی میکردم به میل شدیدم برای هر لحظه چک کردن نمودارها غلبه کنم، وقتی که همسرم حرف میزد به او هیچ توجهی نمیکردم.
اوایل هفته گذشته، وقتی سیگنالها به من گفتند یک جای اشکال دارد، از بازار خارج شدم. اما بعد چند روز گذشت و از این که هیچ کاری نمیکنم، حوصلهام سر رفت. دلم میخواست دوباره وارد بازار شوم.
این اشتباه شمارهی یک بود. اگر برای خودتان یک سیستم کاری دارید، به آن پایبند بمانید. هروقت احساس نیاز کردید که دوباره وارد عمل شوید، معمولا کار اشتباهی مرتکب میشوید.
یادتان باشد: نقدینگی یک نوع وضعیت است.
وضعیتی که به شما میگوید نمیتوانید هیچ نمودار یا جهت واضحی برای بازار ببینید. آلت کوینها که داشتند به طرز سرسام آوری بالا میرفتند، حالا متلاطم هستند. سوختشان در حال تمام شدن بود و موتورشان در بالای نمودار صعودی داشت خاموش میشد.
وقتی این اتفاق میافتد بهتر است یک گوشه منتظر بمانید تا بازار بالاخره تصمیمش را بگیرد که میخواهد به کدام سو برود.
من دوباره به بازار برگشتم، فقط به خاطر اینکه میخواستم احساس موفقیت کنم. ایدهی خیلی خیلی بدی بود.
سیستمی که من برای خودم درست کردهام گفت بیرون بیا و من آن را نادیده گرفتم.
منظورم از «سیستم من» چیست؟ یک مجموعه از قوانین بر اساس ترندهای قدیمی که لاکپشتها از آن تبیعت میکردند و قوانین قدرتمند ریچارد دونچیان که اولین بار در سال ۱۹۳۴ نوشته شد که همچنان هم پایدار است تا نشان دهد که بازار هرگز تغییر نمیکند، چون روانشناسی آدمها هرگز تغییر نمیکند. بعدا بیشتر در این مورد صحبت میکنیم.
پس من به بازار برگشتم و تا سرحد مرگ ضرر کردم. چند روزی گذشت و هیچ کدام از تریدهایم نتیجهی خوبی نداشت. داشتم پولی را از دست میدادم که در تریدهای قوی و منطقی به دست آوره بودم، زخمهای کوچکی کمکم به وجود میآمدند و آرام آرام خونریزی میکردند.
من شروع کردم به پرسیدن سوالهایی.
چه اتفاقی دارد میافتد؟
چرا من دارم ترید میکنم؟
چرا اصلا من در این بازار خاص هستم؟
آیا واقعا دلیلی برای برگشتنم به بازار وجود داشت؟
پاسخ واضحی که برای سوال آخر وجود داشت، منفی بود.
شروع کردم به کم کردن پولی که در بازار داشتم. اما حتی این کار هم کافی نبود. چون نمیتوانستم به طور کامل دل بکنم.
هنوز هم حدود ۵۰ درصد از پولم در بازار بود. به صدایی که درونم بود گوش نمیدادم. یک روز دیگر هم گذشت. چه اتفاقی داشت میافتاد؟ واقعا نمیتوانستم درک کنم.
دارم چه کار میکنم؟ دیگر چنین کاری نمیکنم. من خوب بلدم چطور ترید کنم. من معمولا چنین تصمیمات احمقانهای نمیگیرم اما با این وجود دارم مانند یک احمق خرابکاری میکنم. واقعا چرا؟
بعضی وقتها پیش میآید. مهم نیست که شما چقدر دانش دارید، شما همیشه در جنگ با خودتان هستید و گاهی میبازید.
برگردیم به روزی که بازار سقوط کرد.
اگر بار اول گوش ندادید، به خودتان سیلی بزنید تا از خواب بیدار شوید
همانطور که به صفحهی مانیتور خیره شده بودم به سوال پرسیدن درمورد اهدافم ادامه دادم.
اگر شما هم تریدهای احمقانه میکنید یا برخلاف چیزی که مطمئن هستید درست است عمل میکنید، احتمالا به راحتی نمیتوانید خودتان را از دام نجات بدهید. تنها کاری که باید بکنید این است که سوال بپرسید و به سوال پرسیدن ادامه بدهید.
این بار بعد از یک شب دیگر تریدهای ناموفق بیشتر به خودم سخت گرفتم.
الان دقیقا چرا در این بازار هستی؟
آیا هیچکدام از این تریدها فایدهای داشتهاند؟ همه چیز در حال ریزش است. قانونهای تو میگویند بیرون بیا و هنوز اینجا ایستادهای؟ چرا؟
ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه روی بیت کوین تمرکز کردم. واقعا نمودار بدی بود. دقیقا شبیه یک نمودار معروف از چرخهی بازار بود که یک صعود و پس از آن یک سقوط بزرگ را نشان میداد. میدانید که درمورد کدام نمودار صحبت میکنم، چون قبلا درمورد آن یک مطلب نوشته بودم، اما بگذارید یک بار دیگر آن را به شما نشان بدم، چون شاید آن مطلب را ندیده باشید.
با این وجود، نمودار بیت کوین آن نمودار معروف نبود، چون من آن الگو را ماه گذشته جاهای زیادی دیده بودم و با آن ناآشنا نبودم. یک چیزی درمورد آن متفاوت بود. اما چه چیزی؟
نمودار را روی یک روز کوچک نمایی کردم و متوجه داستانی که میگفت شدم. بیایید باهم نگاهی کنیم. این همان نموداری است که من با فالورهایم در دیسکورد ( CoinSheet Discord) و Bitcoin Masons Discord به اشتراک گذاشتم.
من این نمودار را بزرگ نمایی کردم تا یک نگاه خیلی دقیق تر به شمعهای یک روز روی نمودار بیت کوین بیندازم.
چیزی که من متوجه شدم این بود:
خط قرمزی که دقیقا زیر شمعها قرار دارد، یک میانگین متحرک نمایی ۵۰ است، یا EMA ۵۰. که محاسبه متوسط قیمت روی ۵۰ خط و وزن اضافه روی قیمتهای اخیر را به دست میدهد. نمیخواهم حوصله شما را با ریاضیات سر ببرم، اما میتوانید این مفاهیم را در گوگل جستجو کنید و اطلاعات بیشتری به دست بیاورید. در این نمودار به معنی متوسط روی ۵۰ روز است.
متوجه شدید که قیمت چگونه چندین بار از خط EMA ۵۰ گذشته است؟
میتوانیم ببینیم که بیت کوین قبل از اینکه در روند کاهش خود به نقاط قله (lower highs) نوسان کند، برای چندین هفته بارها و بارها با آن خط برخورد کرده است. میتوانید فتیلههای بلندی در پایین شمعها ببینید که وارد خط میشود، به این معنی که قیمت وارد خط شده و بعد دوباره بالا رفته. همچنین میتوانید ببینید که کل شمع چندین بار وارد خط شده است.
هیچکدام از اینها اصلا خوب نبود.
دوباره کوچک نمایی کردم و حساب کردم بیت کوین چند بار در طول صعود بزرگش از آن خط عبور کرده است. متوجه شدم که این اتفاق فقط دو بار افتاده، هر کدام فقط برای یک روز، در سپتامبر و نوامبر. فقط همین. دو روز.
ولی این بار چندین دفعه در طول چند هفته گذشته از خط عبور کرده بود.
اما اگر بخواهم صادق باشم، در این نقطه به طور واضح نمیدانستم که بازار به کدام سمت خواهد رفت. سیگنالهایی که میگرفتم ضد و نقیض بودند.
کانالهای رگرسیون خطی به رنگ صورتی و بنفش هنوز به سمت بالا اشاره داشتند. رگرسیون خطی بهترین خط را از بین یک الگوی کاتورهای از قیمت سهام پیدا میکند. درمورد بیت کوین در هنگام صعود تاریخیش، این کانال هنوز هم به سمت آسمان اشاره داشت.
نمودار شمعی روز قبل هم یک الگوی دوجی (doji) تقریبا بینقص را نشان میداد، که معمولا خبر از یک واژگونی میدهد. با پرایس اکشنی (price action) که در انتهای کانال رگرسیون خطی وجود داشت و الگوی دوجی میتوانست به سادگی نشانهی بازگشت به یک روند صعودی باشد.
و مشکل واقعی همینجا بود.
این نمودار ملغمهای از سیگنالهای متناقض بود.
این یعنی عدم قطعیت و این موضوع بود که مرا به یاد یکی از قوانین اصلی دونچیان انداخت.
وقتی موقعیت بازار مشخص نیست، هر چه سرمایه شما کمتر باشد بهتر است. تعداد سیگنالهایی که برای حرکاتهای کاملا تعریف شده و روشن به شما میرسند آنقدری هست که زندگی را هیجان انگیز کند و تمرکز روی همین حرکتها شما از رفتبرگشتهای بیحاصل نجات میدهد.
وقتی نمیتوانید با اطمینان بگویید که بازار قرار است به کدام سمت برود، زمان مناسبی برای ماندن در بازار و امید به اینکه ناگهان همه چیز صعودی میشود نیست. در این مواقع بهتر است که پولی که در بازار دارید به حداقل میزان ممکن برسانید.
این چیزی که من در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۱۸ برای فالوورهایم در دیسکورد پست کردم.
(مقاله اصلی در ۲۵ ژانویه (۵ بهمن) منتشر شده است.)
به شدت توصیه میکنم همین حالا میزان پولی که در بازار دارید و حضورتان در بازار را تا حد ممکن کاهش دهید. بیت کوین در وضعیت خیلی نامشخصی قرار دارد. خط EMA ۵۰ که یک خط صاف بود شروع کرده به خم شدن به سمت پایین. قیمت به این خط وابسته است و چندین روز است که همراه با آن به جلو میخزد. اگر بیت کوین پایین بیاید تمام آلت کوینها را هم با خودش به قهقرا میفرستد. با این وجود، دو چیزی که در تناقض کامل با احساس من برای سقوط قرار دارد این است که کانال خطی رگرسیون یک روزه همچنان به سمت بالا اشاره دارد و اینکه آخرین نمودار شمعی در یک روز روی الگوی تقریبا بی نقص دوجی بسته شده است، که به معنی یک الگوی واژگون است. اگر خودتان متوجه نشدهاید، با تعداد زیادی سیگنال متناقض مواجهه هستیم. بیهوا دست به هیچ کاری نزنید. هیچ سودی در قمار کردن روی سرمایهتان وجود ندارد. واقعا قمار بدی است. اگر به چیزی اطمینان ندارید، منتظر حرکات بیشتری بمانید و بعد دوباره وارد بازی بشوید.
عبارت «خزیدن به همراه هم» یا crawling along یکی دیگر از قوانین اصلی دونچیان میآید:
مراقب به همراه هم خزیدن یا نوسانات کوچک یا بزرگ خطوط ترند باشید و خودتان را برای دیدن شکست خطور ترند آماده کنید.
در آن زمان و آن موقعیت این دقیقا کاری که بود که بیت کوین داشت انجام میداد. به خط سبزی که ماهها پیش از وسط حرکت صعودی کشیده بودم هم خیلی خیلی نزدیک شده بود. خط سبز را زیر EMA در نمودار میبینید. اگر آن خط، ترند بلندمدت را میشکست، مطمئن بودم که در دردسری بزرگی افتادهایم، چرا که ۳ ماه بود حتی نزدیکش هم نشده بود.
من خیلی سریع شروع کردم به فروختن تمام آلت کوینهایی که داشتم، چون میدانستم اگر بیت کوین پایین بیاید، تمام کوینهای دیگر را با خودش پایین میکشد. چون تعداد کوینهایی که داشتم زیاد بود، در شرایط اضطراری نمیتوانستم تمام آنها به موقع بفروشم. اما بیت کوین را نگه داشتم و منتظر ماندم ببینم حرکت بعدی سلطان کوینها چه خواهد بود. خیلی نگذشت که همه چیز برایم مشخص شد.
کمی از ۵ بعدازظهر گذشته بود که اولین نشانههای آخرالزمانی به صفحه مانیتورم برخورد کردند.
قیمتها خیلی سریع پایین آمدند و به EMA و خط سبز فنا برخورد کردند.
وقتش بود که فرار را بر قرار ترجیح دهم.
وقتی که بازار حرکت بزرگی مانند آن انجام میدهد، دیگری نباید هیچ وقتی را تلف کرد. اول بفروشید و بعد سوال بپرسید.
من یک پیغام سریع روی دیسکورد گذاشتم تا به افراد هشدار بدهم و خودم خیلی سریع به سمت نزدیکترین خروجی فرار کردم. روی توییترم هیچ پیغامی نگذاشتم، به خاطر اینکه نمیخواستم باعث وحشت مردم بشوم، مخصوصا اگر اشتباه کرده بودم.
این چیزی بود که روی دیسکورد پست کردم:
بیت کوین همین الان به خط سبزش برخورد کرد، وقت تصمیم گیری است، وقتش است که خیلی سریع به سمت خروجیها فرار کنید.
همانطور که گفتم نمودار بالایی نمودار شمعی یک روزه را نشان میدهد که شروع کرده به پایین رفتن از کانال رگرسیون خطی، یعنی EMA ۵۰ و خط سبز فنا. همچنین نمودار یک ساعته را نشان میدهد که حرکت بیشتری در آن مشخص است. من معمولا به نمودارهای یک ساعته نگاه نمیکنم، مگر اینکه بخواهم ببینم حرکت قیمت یا همان پرایس اکشن با چه سرعتی اتفاق میافتد و دیدم که به سرعت افتادن یک تکه سنگ از یک آسمان خراش است.
هرچه را که داشتم به یک ارز خنثی (مانند دلار) تبدیل کردم و منتظر ماندم.
پنج ساعت بعد بازار به حمام خون تبدیل شد.
در آن لحظه دیگر خط ترند به طرز دردناکی مشخص بود. رو به پایین. با سرعت زیاد.
وقتی همه چیز سقوط کرد من دوباره وارد بازار شدم و هر کوینی که میتوانستم خریدم چون قیمت بیشتر آنها به شدت سقوط کرده بود.
وقتی که تمام دنیا داشت ضرر میکرد من پول در آوردم.
عواقب
میخواهم خیلی خیلی رُک باشم.
قیمت بیت کوین هم میتوانست کم شود هم زیاد.
در این صورت، عنوان این مقاله کمی گمراه کننده است. من واقعا مطمئن نبودم که بیت کوین قرار است سقوط کند.
تنها چیزی که من میدانستم این بود که بازار در یک نقطه واژگونی بزرگ است. معنیش این است که باید خارج شد.
چرا؟
ساده است.
اگر بازار به یک نقطهی فوق سقوط احتمالی نزدیک باشد، این اتفاق معمولا خیلی سریع میافتد. وقتی که در زمین لغزش گیر بیفتید، دیگر راه فرار ندارید. تقریبا غیر ممکن است که بدون ضررهای وحشتناک بفروشید. روز بعد افرادی بودند که به من پیغام میداد که سرمایهشان از صدها هزار دلار به ۴۰ هزار دلار یا حتی کمتر سقوط کرده است. افراد خیلی زیادی. بعضیها حتی بیشتر از اینها از دست دادند. به همین سرعت. ضربهی نابودگری است. بعضی از تردیدرها هیچوقت نمیتوانند با همچین ضرری کنار بیایند.
از سوی دیگر، فرض کنید نمودار بازهم صعودی شود و قیمتها بالا بروند. خیلی خب، مشکلی نیست. شما فقط این موج را از دست دادهاید. چه اشکالی دارد؟ بگذارید قیمتها دوباره بالا برود و تاثیر خودش را نشان بدهد. با دقت مواظبش باشد. بگذارید بیش از چند ساعت بگذرد و به چند روز برسد. اطمینان پیدا کنید که واقعی است. اشکالی ندارد ۱۰ تا ۲۰ درصد کمتر سود کنید، وقتی که کاملا مطمئن شدید دوباره وارد بازار شوید. بهتر است اول از تمام سرمایهای که دارید محافظت کنید و بعد از سودی که میکنید لذت ببرید.
هم در زندگی و هم در ترید، کمی دیر بیایید و کمی زود هم بروید.
به این میگویند خوردن بدن و کنار گذاشتن سر و دم.
شما کمی بعد از اینکه همه سوار موج شدند، بپرید بالا، بگذارید بقیه حدسهایشان را بزنند و وقتی که شروع به سقوط کرد خارج شوید و خودتان را از یک سقوط بزرگ نجات بدهید. شما باید دیرتر وارد مهمانی شوید، تمام نوشیدنیها بنوشید، غذاها را تمام کنید و شستن ظرفها را برای دیگران بگذارید (البته این کار را فقط در دنیای ترید انجام بدهید، نه در زندگی واقعی).
به عبارت دیگر، شما ۷۰-۸۰ درصد سود میکنید و یک روز دیگر هم دوام میآورید که وارد بازی بشوید.
این برمیگردد به قانون شماره ۱ ترید کردن.
پول از دست ندهید.
این یکی از فلسفههای اصلی من در ترید کردن است و واقعا جواب میدهد. این فلسفهی بزرگترین تریدرهای تاریخ است، آدمهایی که برای ۳۰ یا ۴۰ سال بازار را قورت دادهاند.
اسمش دنبال کردن ترند است.
دنبال کردن ترند با سیستمهای دیگر فرق دارد. خیلی از مردم سعی میکنند حدس بزنند قیمت به کدام سمت میرود. میگویند اگر به این یا آن خط حمایت برخورد کنند بالا خواهد رفت. من کاری با چنین پیشبینیهایی ندارم چون به همان اندازهی که میتوانند درست باشند، ممکن است غلط باشند.
در عوض، من صبر میکنم تا روند شکل بگیرد و بعد با آن همراه میشوم. درست مثل یک آخوندک صبر میکنم بازار به من نزدیک شود و بعد حمله میکنم.
این کار برخلاف شهود است. ممکن با چیزی که عقل حکم میکند و هرچیزی که تمام عمر درمورد ترید به شما گفتهاند در تضاد باشد.
دنبال کردن ترند نسبت به هرچیزی سود خیلی بیشتری خواهد داشت.
بیشتر اوقات بازار نزدیک متوسط خودش حرکت میکند، اما یک اتفاق غیرمترقبه میافتد و افرادی که کوینها را برای بلندمدت نگه میدارند به طور کامل نابود میشود. دنبال کردن ترند باعث میشود در حرکتهای بزرگ بازار سودهای بزرگ کنید. وقتی که بازار نزدیک متوسطش بالا و پایین میشود، فقط سودهای متوسط امکان پذیر است، اما وقتی که یک صعود بزرگ اتفاق بیفتد یا یک فروش دستهجمعی تمام قیمتها را نابود کند، دنبال کنندههای ترند سریع وارد عمل میشوند و سودهای بزرگ میکنند.
برای بعضیها ممکن است عجیب باشد که من در بعضی از مقالههایم رویکرد خریدن و نگه داشتن را توصیه میکنم ولی با این وجود میفروشم. بگذارید برایتان توضیح دهم. من دو دسته کوین برای خودم دارم. یکی برای خریدن و نگه داشتن و دیگری برای ترید کردن. نسبت این دو دسته معمولا ۵۰/۵۰ است اما این روزها بیشتر وقتها ۷۰/۳۰ یا ۸۰/۲۰ به نفع تریدینگ است. چون وقتی بازار بالا و پایین میشود من دوست دارم ترید کنم. دنبال کنندههای ترند اگر مسیر درستی را در پیش بگیرند به نسبت آنهایی که میخرند و نگه میدارند سود بیشتری میکنند.
البته خریدن و نگه داشتن من خیلی شبیه خریدن و نگه داشتن سایر افراد هم نیست.
نسخهی محبوب خریدن و نگه داشتن یک چیز رویای است که وال استریت به مردم غالب کرده تا پول آنها را بدزدد. این رویا بر اساس یک ایدهی احمقانه به اسم فرضیهی بازار کارا بنا شده است که میگوید همهی افراد اطلاعات بی نقصی درمورد بازار دارند و تمام داراییها کاملا منصفانه قیمتگذاری شدهاند.
چنین چیزی واقعا جواب نمیدهد. اتفاقات پیشبینی نشده بالاخره میافتند و اجتناب ناپذیر هستند و باعث میشوند تمام سودهای عظیمی که از خریدن و نگه داشتن حاصل شده بود از بین برود، طوری که انگار اصلا وجود نداشتهاند. ممکن است بخرید و ۱۰ سال نگه دارید و بعد یک شبه همه را از دست بدهید.
برای خریدن و نگه داشتن نظراتم را در مقاله راهنمای یک مرد فقیر برای کسب سود از دنیای کریپتو مطرح کردم که یک نوع استراتژی برای سرمایه گذاری خطر پذیر کوچک است. با اینکه بیشتر افراد هیچوقت ضرر ناشی از یک سقوط بزرگ را در خریدن و نگه داشتن جبران نمیکنند، سرمایه گذاران خطرپذیر کوچک که روی کوینها سرمایه گذاری میکنند دقیقا ماند سرمایه گذاران خطرپذیری هستند که روی شرکتها سرمایه گذاری میکنند. آنها میدانند که ۸۰ درصد از سرمایهی آنها به صفر میرسد. بله، صفر!
۸۰ درصد؟ بله.
اما ۱۰ درصد هم خیلی خوب پیش میرود.
و ۱۰ درصدی هم وجود دارد که همه چیز را عوض میکند.
این ۱۰ درصد است که همهی ضررها را جبران میکند. خریدن و نگه داشتن بر اساس احتمالات بنا شده است نه فقط دست به دعا برداشتن.
و البته وقتی که آن کوین به سوی آسمان پرواز میکند چه اتفاقی میافتد؟
بفروشید. هر چه زودتر بفروشید.
لازم نیست تا ابد آن کوین را نگه دارید. پولتان را بردارید و فرار کنید.
دقت کنید که حتی خریدن و نگه داشتن هم به یک استراتژی خروج نیاز دارد.
وقتی ترید میکنید به یک استراتژی نیاز دارید و وقتی که نگه میدارید هم به یک استراتژی نیاز دارید. وقتی سود شما غیرواقعی است، میدانید به چه معنی است؟ یعنی شما سودی نکردهاید! به این معنی که تا وقتی نفروشید صاحب آن سود نیستید. اگر هنوز هم روی سودتان روی بیت کوین ۲۰ هزار دلاری حساب میکنید، باید به شما بگویم که حتما تجدید نظر کنید. از آن زمانی که آنقدر بالا بود تا حالا ۵۰ درصد پایین آمده، به این معنی که سرمایه شما هم ۵۰ درصد پایین آمده و هیچ تضمینی وجود ندارد که دوباره آنقدر بالا برود.
منظور من را اشتباه برداشت نکنید. من فکر میکنم و امیدوارم که دوباره بالا برود، اما امیدوار بودن استراتژی ترید کردن نیست. شما بدترین حالت را در نظر بگیرید. باید یاد بگیرید که نزدیک بالاترین نقطه بفروشید. این یکی از سختترین درسهایی است که باید در ترید کردن و در زندگی یاد بگیرید.
و بعد از اینکه فروختید چه کنید؟
اولین هدف در سرمایه گذاری این است که از سودهایی که با زحمت به دست آوردهاید محافظت کنید.
به این خاطر که جادوی سرمایه گذاری در سود مرکب است.
بیایید نگاهی بیندازیم به یک سرمایه تریدینگ به ارزش ۲۰۰هزار دلار درمقابل یک سرمایه دیگر به ارزش ۴۵ هزار دلار. فرض کنید که میتوانید طی ۷ سال یک سود ۲۰ درصد داشته باشید.
اگر بتوانید سرمایهتان را در صعود بیت کوین به ۲۰۰ هزار دلار برسانید و به نوعی آن در طول حمام خون حفظ کنید، بعد از هفت سال سرمایهی شما به این مقدار خواهد رسید:
۷۱۶۶۳۶ دلار
حالا فرض کنید شما در تمام طول مدت و در زمان قتل عام بیت کوین فقط صبر کردهاید و تماشا کردهاید که سرمایه شما از ۲۰۰ هزار دلار طی چند روز به ۴۰ هزار دلار میرسد. بعد از ۷ سال نرخ بازگشت سرمایه شما چقدر خواهد بود؟ البته با این فرض که از این اتفاق درس گرفتهاید و پس از آن هوشمندانه ترید کردهاید. پول شما به این مقدار خواهد رسید:
۱۴۳۳۲۷ دلار
تفاوت زیادی وجود دارد.
وقتی که ترید میکنید باید سخت کار کنید تا از سرمایهتان محافظت کنید. به همین سادگی. به همین خاطر است که آخرین مرحلهی دانایی ریچاد دونچیان این است و شما باید آن را چاپ کنید و همین الان به دیوار اتاقتان بزنید:
ترید یک بازی است و اسم این بازی زیاد کردن سرمایه است. کاری که یک تریدر باید انجام بدهد واقعا ساده است: پول از دست ندهد.
یا شاید وارن بافت بهتر آن را بیان کرده:
قانون شماره ۱: هیچوقت پول از دست نده.
قانون شماره ۲: هیچوقت قانون شماره ۱ را فراموش نکن.
هشدار !
شما که بچه نیستید، خودتان تصمیم بگیرید پولی که با زحمت درآوردهاید کجا سرمایه گذاری کنید. من مشاور اقتصادی نیستم و این مطلب یک مشاوره اقتصادی نیست و اگر واقعا چنین فکر میکنید بهتر است به جای ترید پولتان را زیر بالشان بگذارید. چون در غیر این صورت اگر پولتان را از دست بدهید دیگران را مقصر میدانید.
سلام. این مقاله در سایت اصلی در 16 ژانویه 2018 منتشر شده است.