راز ثروتمند شدن وارن بافت موفقترین سرمایهگذار قرن بیستم
جیمز آلتوچر، سرمایهگذار، کارآفرین و نویسنده ۲۰ کتاب پرفروش، به تازگی مقالهای فوقالعاده جذاب درباره چگونگی ثروتمند شدن وارن بافت منتشر کرده است.
وارن بافت با داشتن بیش از ۸۰ میلیارد دلار ثروت خالص، هماکنون سومین مرد ثروتمند جهان است.
من در سال ۲۰۰۳ به همایش سالانهی وارن بافت (Warren Buffett( رفتم.
آن زمان بهتازگی یک صندوق سرمایهگذاری پوششی راهاندازی کرده بودم. هر کتابی که امکان داشت در مورد وارن بافت خوانده بودم. حتی یک سال بعد کتابی در مورد وارن بافت نوشتم («مانند وارن بافت تجارت کنیم» چاپ ۲۰۰۵) که با بقیهی کتابها متفاوت بود.
من مجذوب او شده بودم. او قهرمان من بود. اما میدانستم که حقیقت در مورد او ساده نبود.
در آن همایش سالانه، حس ترس، حسادت و خجالت داشتم.
ساعت ۵ صبح به آنجا رسیدم که خلوت باشد اما باز هم صف طولانیای در مقابل در ورودی وجود داشت. هزاران نفر آنجا بودند.
زمانی که درها باز شدند همگی برای گرفتن صندلی مناسب هجوم بردند. طبقات را بهتازگی شسته بودند و به همین علت همگی سر میخورند و میافتادند.
سخنرانی همایش تنها ۱۰ دقیقه بود و مابقی روز مردم میتوانستند از وارن بافت و شریک او، چارلی مانگر (Charlie Munger) سؤال بپرسند.
پس از همایش زمانی که برای برگشتن به سمت هتل سوار تاکسی شدم رانندهی تاکسی گفت: میخواهی خانهی وارن بافت را ببینی؟ من جواب دادم: بله، حتماً.
بهسوی خانهای معمولی رفتیم که در گوشهای از یک بلوک شهرکی قرار داشت. روبروی آن ماشینی پارک شده بود و مردی درون آن نشسته بود. آن مرد مأمور حفاظتی بود.
راننده تاکسی گفت: همین است.
سپس مرا به هتل برگرداند.
خدمات هتل را خبر کردم، خوابیدم و سپس به خانه برگشتم.
آن زمان آنقدر خجالتی بودم که نمیتوانستم با کسی حرف بزنیم. به غیر از یک نفر.
یک نفر به من گفت که در دههی ۱۹۷۰، ۲۰۰ سهم از شرکت هلدینگ برکشایر هاتاوی (Berkshire Hathaway) (شرکت مشهور متعلق به وارن بافت) خریداری کرده بود.
او در این خصوص گفت: به من گفته بودند او (وارن بافت) فرد باهوشی است و بنابراین من هم ۲۰۰ سهم خریدم. در طی یک سال ارزش آن دو برابر شد. حس میکردم ثروتمند شدم. ۱۰۰ تا از آن را فروختم و رستورانی راه انداختم و برای ۲۰ سال آن را اداره کردم. ارزش ۱۰۰ سهم باقیمانده اکنون ۱۵ میلیون دلار است.
به اون گفتم: الآن شغلت چیه؟
خندید.
گفت: نصف وقتم را به اسکی میپردازم و بقیهی وقت را در حسرت فروختن آن ۱۰۰ سهم میگذرانم. به خودم میگویم کاش آن موقع آن ۱۰۰ سهم را نمیفروختم.
افسانههای زیادی در مورد وارن بافت وجود دارد.
- او سرمایهگذار ارزش است (نیست)
- آدم خوبی است (شاید باشد اما آن مهربانی که در فضای عمومی دارد یک چیز بدیهی است)
- سرمایهگذار بلندمدت است (نه همیشه)
- کل درامدش را خودش به دست آورده است (خیر)
- تیرانداز دقیقی است (نیست)
و پدربزرگ شما هم نیست.
قانون اول وارن بافت
از مدل کسبوکاری مناسبی برای سرمایهگذاری استفاده کنید
ابتدا، برخی از مفاهیم پایهای که درک آنها مهم است را توضیح میدهم:
صندوق پوششی (Hedge Fund) چیست؟
شما به یک صندوق پوششی پول میدهید و آنها این پول را در هر کاری که بخواهند سرمایهگذاری میکنند.
مدیر این صندوق، هر سال ۲ درصد از پولی که سرمایهگذاری کردید را برمیدارد و اینگونه درآمدزایی میکند (اگر ۱ میلیون دلار بدهید، هر سال ۲۰ هزار دلار از پول شما بر میدارد).
آنها ۲۰ درصد از سود سرمایهگذاری را نیز بر میدارند (اگر روی ۱ میلیون دلار شما ۱۰۰ هزار دلار (۱۰ درصد) سود کنند، ۲۰ درصد آن یا به عبارتی ۲۰ هزار دلار سود بر میدارند).
بنابراین با ایجاد یک صندوق پوششی طبق مثال بالا، ۱ میلیون و ۴۰ هزار دلار سرمایه بدست میآید که در آن سال، ۱۰ درصد سود به همراه خواهد داشت.
اگر صندوق پوششی ۱ میلیارد دلاری داشته باشید آنگاه تنها از راه این هزینههای دریافتی، ۴۰ میلیون دلار سالانه کسب میکنید.
اینگونه است که مدیران این صندوقها پولدار میشوند.
بانک چیست؟
مهم است که بدانیم بانکها چگونه درامدزایی میکنند. زیرا تفاوت چندانی با صندوقهای پوششی ندارند.
زمانی که حساب جاری و یا پسانداز باز میکنید در واقع به بانک پول قرض میدهید. به حساب پساندازتان سود کمی (روز شمار) تعلق میگیرد. (البته اگر حساب سرمایهگذاری بلند مدت باز کنید سود خیلی بیشتری میگیرید اما اگر بخواهید هر روز از پولتان استفاده کنید، سود روز شمار خیلی کم خواهد بود)
بانکها این پول را به افرادی که میخواهند خانه بخرند قرض میدهند (وامهای دیگری نیز پرداخت میکنند اما وام مسکن رایجترین نوع است). بهطور فرض نرخ بهرهی آن وامها (در آمریکا) ۷ درصد است.
آنها اختلاف سود ۷ و ۱ درصد (منهای هزینهی شعب و کارمندان بانک) را دریافت میکنند (این میزان تا حدی دقیق است).
پس اگر ۱۰۰ هزار دلار در حساب پسانداز خود بگذارید، احتمالاً هزار دلار در سال سود میکنید. آنها ۷ درصد ۱۰۰ هزار دلار (۷ هزار دلار در سال) را وام میدهند و ۶ هزار دلار سود میکنند.
بانک اینگونه درآمدزایی میکند.
در یک جمله: شما به آنها پول قرض میدهید آنها از طریق وام دادن به صاحبان خانه سرمایهگذاری میکنند و تا زمانی که پول خود را پس نگرفتهاید، هر سال ۱۰۰ درصد مابه تفاوت را بر میدارند.
نکته: صندوقهای پوششی ۲۰ درصد و بانکها ۱۰۰ درصد سود را بر میدارند.
شرکت بیمه
همانند صندوق پوششی و بانک است: شما به آنها پول میدهید و آنها سرمایهگذاری میکنند.
تفاوتهای کوچک: شما به آنها پول میدهید اما هیچگاه نمیخواهید که این پول را پس بگیرید. اگر بخواهید پول را پس بگیرید، باید حتما اتفاق بدی برای شما رخ داده باشد که بیمه آن را بدهد.
شرکت بیمه با بانک کمی فرق دارد زیرا بانک تنها پول شما را تا زمانی که آن را پس نگیرید نگه میدارد.
شرکت بیمه تلاش میکند که هیچگاه پول شما را پس ندهد و سپس روی هر چیزی که بخواهند آن را سرمایهگذاری میکنند و ۱۰۰ درصد از سود را حفظ میکنند. شما هیچکدام از اینها را نخواهید داشت.
شرکت بیمه از شما هر ماه پول میگیرند (پس به بیمه داشتن ادامه میدهید).
گاهی هر ماه پول را به افرادی که بیمار میشوند، بر میگردانند.
به این هزینهها، هزینههای شناور میگویند. گاهی با استفاده از آن درآمدزایی میکنند (کمتر از چیزی که به دست میآورند را میدهند). گاهی حتی پولهای شناور را از دست میدهند و آنگاه تنها از راه سرمایهگذاری خود، درآمدزایی میکنند (منهای هزینهی شناور).
یک شرکت بیمهی بد هزینهی شناور بالایی دارد (بیشتر از آنچه به دست میآورند، پرداخت میکنند).
یک شرکت بیمهی خوب هزینههای شناور سر به سری دارد (همان قدری که کسب میکنند را هرماه به عنوان مثال به افراد بیمار پرداخت میکنند).
یک شرکت بیمهی عالی هم از طریق هزینههای شناور (پولی که از افرادی که فکر نمیکنند بیمار شوند و هیچگاه پول خود را پس نمیگیرند) و هم از طریق سرمایههایشان درآمدزایی میکنند.
(لازم به ذکر است که وارن بافت یک شرکت بیمهی عالی را اداره میکند)
شرکتهای بیمه از آمار استفاده میکنند تا متوجه شوند چه افرادی برای گرفتن هزینه، ریسک کمتری دارند و چه میزان هزینه باید به آنها پرداخت کنند.
یک مثال فوقالعاده: یک فرد ۹۰ ساله به نسبت یک خانم ۲۰ سالهی سالم باید هزینهی بیشتری برای دریافت بیمهی عمر پرداخت کند.
این مسائل برای درک وارن بافت مهم هستند.
نکته: بانکها و شرکتهای بیمه هر دو ۱۰۰ درصد از سود را به دست میآورند.
اما شرکتهای بیمه موظف نیستند زمانی که مشتری پولش را میخواهد به او پس دهند.
جمعبندی راز اول
صندوق پوششی، پول شما را برای مدت کوتاهی نگه میدارد و ۲۰ درصد از سود را از آن خود میکند.
بانک برای مدتی پول شما را نگه میدارد و تا زمانی که پولتان را پس نگیرید، کل سود را از آن خود میکند.
شرکت بیمه پول شما را برای همیشه نگه میدارد و کل سود را از آن خود میکند.
وارن بافت اولین درامد میلیونی خود را با راهاندازی صندوق پوششی به دست آورد.
سپس بهسوی راهاندازی بانکهای کوچک روی آورد. در نهایت نیز صندوق پوششی خود را تعطیل کرد و کل پول خود را در راهاندازی یک شرکت بیمه به کار گرفت.
شرکت بیمه یک صندوق پوششی است که پول سرمایهگذاران و کل سود به دست آمده را برای همیشه نگه میدارد.
این مدل بهترین مدل تجاری در جهان محسوب میشود.
با این مدل میتوان پنج برابر یک صندوق پوششی درامد کسب کرد و هیچگاه نگران بیرون کشیدن سرمایه توسط سرمایهگذاران دلواپس نبود.
قانون دوم وارن بافت
معامله کنید
وارن بافت مانند ما و شما سهام خریداری نمیکند. نمیگوید که «وای سهام شرکت اپل دیروز ۹ درصد افت داشت، بهتر است بروم و سهام بخرم.»
سرمایهگذاران ضعیف اینگونه سرمایهگذاری میکنند. وارن بافت چنین سرمایهگذاری نیست.
همیشه باید نسبت به دیگران رفتار ویژهای از خود نشان دهید تا کسب درآمد کنید.
در غیر این صورت مانند افراد زیادی هستید که به طور میانگین درآمدی کسب نمیکنند. اهمیتی ندارد که وضعیت بازار سهام به چه صورت است، در هر صورت بیشتر سرمایهگذاران خردهفروش آخر سر پول خود را میبازند.
منظور من از معامله این است:
اگر ارزش سهامی ۱۰۰ دلار باشد، مردم عادی آن را میخرند.
وارن بافت یک فرد عادی نیست. او این سهام را ارزانتر، بهتر و هوشمندانهتر میخرد.
به این مثال توجه کنید:
در اواسط بحران مالی، شرکت گلدمن ساکس (Goldman Sachs) در حال فروپاشی بود.
ارزش سهام آن ۱۱۵ دلار بود. وارن بافت میتوانست سهامهای آن را بخرد.
اما خریدن معمولی سهام کاری است که افراد عادی انجام میدهند.
در عوض، وارن بافت آنها را فراخواند و پیشنهادی به آنها داد (خیلی کمتر از قیمت سهام در بازار) و از آن جا که اعتمادشان را از دست داده بودند، نمیتوانستد آن را رد کنند.
درس اول: شرکتی را پیدا کنید که درمانده شده است
وارن بافت اینگونه با گلدمن ساکس معامله کرد:
وی ۵ میلیارد دلار سرمایهگذاری کرد. اگر وارن بافت یک فرد معمولی بود، این مبلغ برابر بود با قیمت ۵۰ میلیون سهم عام.
۱- ۵۰ میلیون سهم ممتاز را با قیمت ۱۰۰ دلار در نظر بگیرید. به چه معناست؟ اگر گلدمن ساکس ورشکسته و منجل میشد، وارن بافت از سرمایهگذاران عادی (افراد عادی) پیش میبود. وی اولین نفری میبود که مبلغ حاصل از فروش و انحلال شرکت را از آن خود میکرد. بنابراین شانس از دست دادن پول او اساساً صفر بود.
توجه داشته باشید که به جای ۱۱۵ دلار ۱۰۰ دلار برای خرید هر سهم پرداخت کرد. بدین ترتیب، توانست برخلاف دیگران از پشتوانه مالی بیشتری برخوردار شود.
۲- وی ۴۳ میلیون پروانهی پیشخرید سهام را به صورت رایگان بدست آورد تا سهام را به ۱۱۵ دلار بخرد. معنی این کار را در ادامه خواهیم خواند.
۳- وی ۱۰ درصد از سود سهام را دریافت کرد. بدین معناست که در حالی که همچنان در این سرمایهگذاری به سر میبرد، شرکت گلدمن ساکس سالی ۵۰۰ دلار به او پرداخت میکرد.
سهام ممتاز چیست؟ سهام ممتاز، نوعی گواهی مالکیت قابلانتقال است که به دارندهی آن، حقی محدود و ثابت از داراییهای شرکت میدهد. واژهی ممتاز بدین معنی است که پرداخت سود این سهام، نسبت به سود سهام عادی، اولویت داشته، و باید بهطور کامل پرداخت شود، حتی اگر شرکت به هر دلیل ورشکسته شود. از طرفی ممکن است برخی حقوق نظیر حق رأی در مجامع از دارندگان سهام ممتاز سلب شود.
بنابراین اگر برای ۱۰ سال تنها به این سرمایهگذاری مشغول میشد، حتی اگر سهام گلدمن ساکس تا ۲۰ دلار هم افت میکرد، کل پول خود را دوباره به دست میآورد. از این رو، از راههای مختلفی استفاده کرد تا حتی اگر اوضاع خوب پیش نرفت بتواند پول خود را برگرداند.
توجه: شرکت گلدمن ساکس فقط سود ممتازی تا سقف ۱.۹۳ درصدی پرداخت میکند. بنابراین بافت پنج برابر معمول سهام ممتاز دریافت میکرد.
این چیزی است که اتفاق افتاد:
دو سال بعد گلدمن ساکس سهام ممتازش را به قیمت ۵.۶۴ میلیارد دلار بازخرید کرد.
آنها با دادن پاداش به بافت وی را متقاعد به فروش سهام خریداریشده کردند و به وی سود سهام را اعطا کردند. بنابراین وی توانست بهسرعت ۶۴۰ میلیون دلار به دست بیاورد.
زمانی که ارزش سهام این شرکت ۱۹۰ دلار بود، بافت که در آن زمان ۵۴۰ میلیون دلار در بانک سود کسب کرده بود و هیچ پولی بابت دریافت پروانهی پیشخرید سهام نداده بود.
وی در نهایت برای ۴۳ میلیون سهم خودش، ۱۱۵ دلار پرداخت کرد (این همان پروانهی پیشخرید سهام است بدین معنا که برای خرید سهم، میتوان بعدها پول پرداخت کرد) و سپس این سهام را به قیمت ۱۹۰ دلار فروخت.
بدین ترتیب ۳,۲۲۵,۰۰۰,۰۰۰ دلار مجانی بهدست آورد.
بنابراین رویهمرفته، با معاملهای ویژه، توانست ۴ میلیارد دلار سود کسب کند.
اگر این معاملهی ویژه را انجام نداده بود، دو چیز اتفاق میافتاد:
۱- وی در معرض خطر بیشتری برای از دست دادن پولهایش قرار میگرفت. سهام ممتاز بهعلاوهی سود سهام بهطور قابلتوجهی به پایین آوردن این خطر کمک کردند.
۲- وی توانست دو سال بعد پول خود را به همراه سود پس بگیرد. بدین صورت، وی بدون پرداخت هیچ هزینهای ۴۳ میلیون پروانهی پیشخرید سهام به دست آورد. هر کس دیگری جای او بود تنها سود به دست میآورد.
او بدون هیچگونه هزینهای ۳.۲۲ میلیارد دلار اضافی کسب نمود.
به این میگویند معامله !
او این معامله را انجام داد زیرا وارن بافت بود. یک شخصیت، یک ابرقهرمان و فردی پر از اعتمادبهنفس که گلدمن ساکس ورشکسته به آن نیاز داشت.
زمانی که شخصیت فوقالعادهای از خود میسازید، معاملات بزرگی انجام میدهید و برعکس این حالت بسیار ناامیدکننده خواهد بود. در غیر این صورت، همانطور که وارن بافت میگوید بهترین راهکار دست روی دست گذاشتن است.
اما آیا وقتی هیچ چیزی ندارید میتوانید اینگونه معاملات را انجام دهید؟
بله، وارن بافت از زمانی که شروع به کار کرده، معامله انجام داده است. او تقریباً هیچگاه بدون انجام معاملهای ویژه، مقدار قابلتوجهی سهام خریداری نکرده است.
به عنوان مثال: روزی به سهام ارزانی برخورد کرد (زمانی که پول کمتری دارید، سهام کوچکتری معامله میکنید) که به قیمت کمتر از ارزش تسویه آن سازمان معامله میشد.
بهعبارتدیگر، میتوان گفت که ارزش سهام ۱۰ دلار است اما اگر هر آنچه که داشتند را بفروشید به ازای هر سهم ۱۲ دلار نقد دریافت میکنید و سپس میتوانید سهام زیادی خریداری کنید و مطمئن باشید که در بدترین حالت، آن موسسه نابود خواهد شد و شما یا درآمدزایی کردهاید و یا حداقل پولتان بر میگردد.
به این نوع سهام، سهام ته سیگاری میگویند. این عبارت را اولین بار بنجامین گراهام (Benjamin Graham) ابداع کرد. وی تعلیمدهندهی وارن بافت بود اما او را استخدام نمیکرد زیرا تنها افراد یهودی را استخدام میکرد.
بافت به سهامی برخورد کرد که زیر قیمت تسویه به فروش میرسید. بنابراین بسیاری از سهام موجود را خریداری کرد و سپس با مدیرعامل اجرایی شرکت تماس گرفت.
به مدیرعامل شرکت مشاوره داد و گفت از آنجایی که دارایی و پول اضافی زیادی دارید سهام را با قیمت بیشتری نسبت به قیمت فروش بازخرید کنید و بدینصورت قیمت سهامتان بالاتر خواهد رفت (اگر سهام کمتری برای فروش باشد بیشتر احتمال دارد که اگر خریدار موجود باشد، قیمت سهام بالا برود).
مدیرعامل شرکت به وارن بافت قیمت پیشنهادی خرید سهام را اعلام کرد و معامله انجام شد. بدین ترتیب، وارن اساساً با معاملهی خصوصی که با مدیرعامل آن شرکت انجام داد بهسرعت به سود رسید.
اواسط دههی ۶۰ بود. وارن مدیر جوان یک صندوق پوششی بود. هیچکس نمیدانست که او کیست اما همیشه در تکاپوی انجام معامله بود.
سپس، دوباره سهام همان شرکت را خریداری کرد.
با مدیرعامل اجرایی شرکت تماس گرفت. دوباره همان معامله را انجام داد. اما این بار مدیر در جواب گفت که بهای کمتری پرداخت میکند اما همچنان قیمت معقول و رضایت بخشی خواهد بود. وارن اصلا از این موضوع خوشش نیامد. وارن بافت را اذیت نکنید!!!
او بیشتر از نصف سهام را خریداری کرد و سپس مدیرعامل شرکت را اخراج کرد.
آن شرکت در آن زمان شرکت کمتر شناختهشدهای بود که سهام ارزانی داشت و به تولید منسوجات مشغول بود. اسم شرکت برکشایر هاتاوی (Berkshire Hathaway) بود. شرکتی که اکنون مرکز قلمرو پادشاهی وارن بافت است.
وارن میدانست که شرکتهای بیمه مدلهای تجارتی بهتری نسبت به صندوقهای پوششی بودند. او ۱۰ سال به ادارهی صندوق پوششی مشغول بود اما خواستار معاملهای بهتر و سود بیشتر از تنها ۲۰ درصد بود.
او ۱۰۰ درصد سود میخواست.
بنابراین شروع به خرید شرکت بیمه کرد. صندوق پوششی خود را تعطیل کرد و تمرکزش را تمام و کمال روی مدل تجاری بهتری گذاشت و به معامله با شرکتهای کوچکی که سهام ارزانی داشتند ادامه داد.
مثال سوم: این یک معاملهی سهام محسوب نمیشود اما همان رویکرد است: ساختن یک شخصیت و داستان و استفاده از آن برای کسب سود تقریباً رایگان.
پس از ۹ سپتامبر وارن بافت به شبکهی تلویزیونی سیانبیسی (CNBC) رفت و گفت که تقریباً این احتمال وجود دارد که در ۵۰ سال آینده در خاک امریکا از سلاح هستهای استفاده شود.
شوک و وحشت!
سپس در شرکت بیمهی خود محصول جدیدی به نام بیمهی حملهی هسته را ارائه کرد:
مراسمهای بزرگی مانند سوپر بول (Super Bowl) میلیونها دلار برای خرید بیمهی حملهی هستهای پرداخت میکنند.
اگر حملهی هستهای در کار نباشد (که احتمالش کم است) آنگاه بافت میلیونها دلار بهصورت رایگان دریافت کرده است (اینگونه هزینههای شناور را برای خود سودآور نگه داشت).
اگر حملهی هستهای در کار باشد آنگاه باید بیشتر نگران بیمه باشیم.
قانون سوم وارن بافت
سایر افراد را بیپول نگه دارید !
وارن بافت داستان معروفی در مورد منشی خود دارد و میگوید:
او بیشتر از من مالیات پرداخت میکند. به این خاطر که حقوق بگیر است.
وارن بافت ثروتمند است زیرا مالک ۸۰ میلیارد دلار از سهام شرکت برکشایر هاتاوی است. اما تا زمانی که سهام دار باشید، مالیات پرداخت نمیکنید.
حقوق رسمی و قانونی او حدود ۱ دلار در سال است. بنابراین از هر کس دیگری مالیات کمتری پرداخت میکند. او تنها وظیفه پرداخت مالیات شرکتش را دارد که آن را هم با روشهای گوناگون به شدت کاهش داده است.
او از این طرح استفاده میکند تا پارلمان آمریکا مالیات طبقات متوسط و بالاتر را افزایش دهد. مالیات بالا به این معنا خواهد بود که طبقات متوسط پول کمتری برای خرید محصول خواهند داشت و مجبور خواهند شد برای هر یک دلاری که برای بازنشستگی خود ذخیره میکنند، بیشتر کار کنند.
اگر ثروتمند هستید و بیشتر مردم درمانده هستند، آنگاه معاملات بیشتری انجام خواهید داد.
قانون چهارم وارن بافت
یک شخصیت بسازید
وارن بافت پدربزرگ همه است.
وی یک جملهی خردمندانهی عامیانهای دارد که میگوید:
زمانی که همبرگرها ارزان هستند بخرید. چرا مردم وقتی سهام گران است، اقدام به خرید میکنند.
و یا در زمانهای گذشته، چارلی مانگر، شریک و دوست وارن بافت، از بزرگترین آرزویش رونمایی کرد:
تمام چیزی که میخواهم بدانم این است که کجا قرار است بمیرم تا به آنجا نروم.
چه زیبا گفته شد که:
زندگی نامشخص است اما نمیتوانید در مورد این موضوع نگرانی به خرج دهید.
همین اندیشههای خردمندانهی وی سبب شد تا مشاور مدیران اجرایی بزرگترین شرکتها، رئیسها و دیگر میلیاردرها شود.
چرا مشاور شوید؟ برای انجام معامله!
سکوت وارن بافت
او روی خانهی کوچکش در اوماها تمرکز میکند. او هیچگاه نمیگوید که در کالیفرنیا عمارت بزرگی دارد. درباره رسیدن ارث زیاد به فرزندانش چیزی نمیگوید. نمیگوید که به هرکدام از آنها یک موسسهی خیریه سه میلیارد دلاری میدهد.
با چنین موسسه خیریهای میتوانند در سال دهها میلیون دلار درامد کسب کنند. از آن جا که موسسهی خیریه هستند زمانی که بافت از دنیا برود هیچکدام از فرزندانش هیچ مالیاتی بر ارثی نخواهند پرداخت.
همچنین بافت برخلاف دیگر خانوادههای ثروتمند، هیچ مالیات بر ارثی پرداخت نخواهد کرد زیرا قول داده است که باقیماندهی پول خود را به خیریهی ویلیام هنری بیل گیتس (William Henry Bill Gates) اهدا کند.
نمیگویم که این کار، کار سخاوتمندانهای نیست. بسیار سخاوتمندانه است. اما بدین معنا نیست که به حرفهایی که بافت در مورد مالیات زده است، گوش نمیدهم زیرا کارهای خیلی خوبی برای دوری کردن از مالیات انجام داده است.
قانون پنجم وارن بافت
زمان را از دست نده
وارن تمام روز کار میکند. همانگونه که خودش میگوید «من هر کاری را برای کار کردن رها میکنم». اما وی نمایندگی مدیریت تمام کسبوکارهایش (از شرکت فروت آف د لوم (Fruit of the Loom)، سیز کندیز (See’s Candies) تا شرکتهای بزرگ بیمه) را در اختیار دارد.
تنها در سرمایهگذاریهایی شرکت میکند که آنقدر معاملههای خوبی هستند که بهراحتی بازخورد مثبت بگیرد. اینگونه شرایط نادر هستند اما بهخوبی منتظر میماند و صبوری به خرج میدهد.
بقیهی روز را به خواندن مشغول میشود و بازی کارتی بریج (bridge) انجام میدهد.
او زندگی عالی دارد. من برای او کار نمیکنم اما روش ساختن زندگیاش را تحسین میکنم.
خواندن، بهترین راه برای مطمئن شدن از این موضوع است که نسبت به مردمی که با آنها معامله میکنید دانش بیشتری دارید.
بازی bridge بازی موردعلاقهی اوست. این بازی، بازی ذهنی است. در این بازی از اشتیاقی که به آمار دارد استفاده میکند و بازی مفرحی است (یار او در این بازی معمولاً بیل گیتس است)
او عاشق روزهایش است. او عاشق زندگیاش است.
انرژی و زمان خود را عاقلانه سرمایهگذاری کنید زیرا سود حاصل از آنها ترکیب شده و زندگی عالی را به وجود میآورد.
و اینگونه بود که وارن بافت ثروتمند شد…
سلام خیلی خوب وعالی بود برای من که تازه وارد در کار بورس هستم ممنون ازتون