پایان انحصار موسیقی آنلاین با بلاک چین و ارزهای دیجیتال
اسپاتیفای و اپل، دو حکمران بزرگ در دنیای موسیقی آنلاین هستند و البته گوگل، آمازون و برخی دیگر از شرکتهای بزرگ نیز میکوشند سهمی از این بازار وسیع را از آنِ خود کنند.
این صنعت ۱۲ میلیارد دلاری حدود ۲۰ درصد از فروش گوگل را به خود اختصاص داده است و در این میان، یونیورسال میوزیک گروپ (Universal Music Group) با داشتن ۳۱ درصد از این بازار، انحصار آن را بهشکل قابلتوجهی در دست دارد. اسپاتیفای با ۵ میلیارد فروش، یکی از بازیگرانی است که بخشی دیگر از انحصار بازار موسیقی آنلاین را در دست دارد. ارزشگذاری شرکت اسپاتیفای آن را همتراز با یونیورسال میوزیک گروپ قرار داده است. بااینحال، تفاوتهایی میان این دو وجود دارد. در مجموع بین دو سر عرضه و تقاضای این بازار (یعنی بین هنرمندان و مخاطبان) دو واسطه وجود دارد که یکی منتشرکننده رسمی محتوا و دیگری توزیعکننده آن است.
این واسطهها همواره کوشیدهاند بخشی بزرگتر از درآمد بهدستآمده از انتشار و توزیع آثار هنری را به خود اختصاص دهند. بههمیندلیل هیچ تعجبی ندارد که آمازون و اسپاتیفای در ایالات متحده در تلاشند جلوی اقدام سیستم قضایی این کشور بهمنظور اختصاص بخش بیشتری از درآمد به هنرمندان پدیدآورنده آثار موسیقی را بگیرند.
حتی اگر این دو شرکت در این تلاش ناکام بمانند، باز هم بسیاری از هنرمندان نمیتوانند سهم قابلتوجهی از درآمد را به دست آورند، زیرا در همان ابتدا بهخاطر قراردادی که با این واسطهها منعقد میکنند، بخش قابلتوجهی از حقوق مادی خود را به آنها واگذار میکنند. واقعیت این است که بخش اندکی از درآمد ناشی از فروش آثار موسیقی به جیب هنرمندان میرود.
ثروتمندان صاحب آمازون و اسپاتیفای نگران این هستند که صدها هزار هنرمند فعال در حوزه موسیقی، متوجه درآمد بالایی شوند که فروش آثارشان برای این شرکتها به همراه دارد. افزایش ۴۴ درصدی درآمد هنرمندان از فروش آثارشان برای آمازون و اسپاتیفای گران تمام میشود. اما این شرکتها باید بپذیرند که دوران انحصارشان در این صنعت رو به پایان است.
۱۲ آلبوم از آثار من روی اسپاتیفای و آیتونز قرار دارد و هر ماه مبلغی را بابت فروش آنها به من پرداخت میکنند. با وجود اینکه شاید خواننده آنچنان محبوبی نباشم، اما آمار دقیقی از روند فروش آثارم دارم.
به ازای هر بار شنیدهشدن هر یک از ترانههایم، مبلغ یکچهارم سنت از اسپاتیفای دریافت میکنم. اگر هنرمندی بودم که آلبومهایم توسط یک شرکت رسمی منتشرکننده موسیقی وارد اسپاتیفای میشد، اصلا چنین مبلغی به من نمیرسید. من یک هنرمند آزادکار هستم و با دستمزد ساعتی ۱۱ دلار، هر ترانهام باید ۶۵۰ هزار بار در ماه از سوی کاربران شنیده شود تا حداقل حقوق در ایالات متحده را دریافت کنم. یک میلیون بار شنیده شدن ترانهها سبب میشود با درآمدی که به دست میآورم، از خط فقر خارج شوم! بههر حال، اگر نخواهم دست از کار در استودیو بردارم، همچنان در ردیف کمدرآمدترین خوانندگان در تاریخ قرار میگیرم.
صنعت موسیقی درآمد بالایی دارد. اما چرا ۹۰ درصد از درآمد هنرمندان و پدیدآورندگان مستقل موسیقی به جیب چند شرکت پخش موسیقی میرود؟ چرا مردم به ترانههایی غیر از آنچه توسط چند شرکت منتشرکننده به بازار عرضه میشود گوش نمیکنند؟ چرا اصلا مردم نمیتوانند این نوع موسیقی را به راحتی بیابند؟ پاسخ این است که شرکتهای انتشار و توزیع موسیقی، آثار برخی از هنرمندان خاص را در صدر فهرستهای خود قرار میدهند. همچنین بد نیست بدانید هنرمندانی که با این شرکتها قرارداد دارند، در نهایت فقط ۱۵ درصد از مجموع درآمد این محصول (که هیچ هزینهای هم برای شرکتها ندارد) را به دست میآورند. در واقع، ۸۵ درصد از گردش مالی برای رسیدن یک اثر موسیقی از هنرمند به مخاطب به چند شرکت واسطه میرسد. این شرکتها بههمیندلیل در تلاشند همچنان انحصار را در بازار خود حفظ کنند.
اما این رقابت شدید به همین جا ختم نمیشود. اسپاتیفای از دستِ اپل بهشدت سرخورده شده است، زیرا اپل کنترل اپاستور را در دست دارد و به همین جهت، توزیع همه اپلیکیشنهای مربوط به موسیقی نیز توسط این شرکت مدیریت میشود. در واقع، اپل نقش توزیعکننده اپلیکیشن اسپاتیفای را به دارندگان آیفون و سایر محصولات این شرکت در دست دارد. اپل بخشی از درآمد اسپاتیفای را که از این طریق ایجاد میشود به خود اختصاص میدهد. اپل همچنین انواع رفتارهای اسپموار را برای جلب توجه مخاطب به انجام میرساند. بنابراین اپل میوزیک که رقیب مستقیم اسپاتیفای است، از این مزیت رقابتی برخوردار است که برای دارندگان آیفون جذابتر است. بههمیندلیل، اسپاتیفای شکایتی علیه اپل در اتحادیه اروپا تنظیم کرده و ادعا کرده است که سهم ۳۰ درصدی که اپل از هزینه اشتراک کاربران اسپاتیفای برمیدارد غیرمنصفانه است. جالب اینجاست که اسپاتیفای میگوید اپل این سهم را با صنعت موسیقی به اشتراک نمیگذارد؛ انگار مدیران اسپاتیفای میخواهند بهطور غیرمستقیم بگویند که هوای هنرمندان پدیدآورنده موسیقی را دارند و انگار نه انگار که مدیران این صنعت و سایر افراد دخیل غیرهنرمند در آن، سهم بزرگی از این درآمد را به خودشان اختصاص میدهند!
جالب اینجاست که اپل بابت موسیقی آنلاین پخششده، حداقل ۱۰۰ درصد بیشتر از اسپاتیفای به هنرمندان پول میدهد. آمازون نیز روندی همانند اپل دارد. عجیب است که اسپاتیفای با وجود اینکه نصف اپل و آمازون به پدیدآورندگان آثار موسیقی پول میدهد، اپل را به بیانصافی و آسیب به هنرمندان محکوم میکند.
اینترنت قرار بود محدودیتهایی را که شرکتها برای هنرمندان ایجاد میکنند از بین ببرد، اما آنچه امروز میبینیم درست عکس آن است. صنعت موسیقی چه در قالب توزیعکنندگان و فروشندگان دیجیتال و چه در قالب ناشران سنتی، تفاوت چندانی با هم ندارند و هر دوی آنها، پولی که باید به هنرمندان برسد را به جیب میزنند. نویدهای اینترنت برای ایجاد انقلابی در هنر موسیقی و دسترسی مستقیم گروههای موسیقی به مخاطبان فقط یک سراب بود و وضعیت هنرمندان عملا از دوره پیش از ظهور اینترنت هم بدتر شده است.
اینترنت در تلاش برای شکستن حلقه انحصار در موسیقی
انحصاری بزرگ ایجاد شده است. انحصار همواره برای حفظ و بقای خود تلاش میکند. انحصارگران در صنعت موسیقی، اکنون به خوبی موقعیت خود را حفظ میکنند.
اما جالب اینجاست که اینترنت همچنان میکوشد این حلقه انحصاری را بشکند و دو استارتاپ ارزهای دیجیتال در این زمینه پیشگام شدهاند. دو ارز دیجیتال شاخص در این زمینه چوون (Choon) و فیدبندز (Feedbands) نام دارند و البته به احتمال زیاد در آینده بر شمار آنها افزوده خواهد شد. چوون به هنرمندان، تعدادی از توکنهای خود را میدهد که البته ارزش پایینی در بازار دارند. این در حالی است که فیدبندز میخواهد به شنوندگان و هنرمندانی که در اجتماعش حضور دارند، با بیت کوین پاداش دهد.
چوون در زمینه عرضه اولیه سکه (ICO) با ناکامی روبرو شد. بااینحال، وبسایتش همچنان پابرجاست. من خودم به عنوان خوانندهای که شاید کمترین میزان محبوبیت را در دنیا داشته باشد، چند ترانه در این وبسایت دارم. کیف پول چوون من هم منتظر دریافت توکنهایش است و هر از گاهی موجودیاش را چک میکنم. فیدبندز سابقه بیشتری دارد و برخی آثار موسیقی را مورد حمایت قرار میدهد. اساس کار فیدبندز این است که هنرمند بهخاطر اثرش و شنونده هم بهخاطر معرفی یک مخاطب جدید، پاداشی در قالب بیت کوین دریافت میکند.
با وجود اینکه این استارتاپها برای من بهعنوان یک خواننده تقریبا گمنام جذابیت دارند، اما واقعیت تلخ این است که مردم دوست ندارند بابت شنیدن موسیقی پول بدهند و با این مدل کسبوکار مشکل دارند. سرویسهای اشتراک موسیقی همانند رادیوهای اینترنتی هستند، با این تفاوت که میتوانید چیزی را که میخواهید بشنوید انتخاب کنید. اما بسیاری از کاربران دست به این انتخاب نمیزنند و در مقابل، به یک فهرست پخش (پلیلیست) آماده شده گوش میدهند، گویی که مخاطبِ یک رادیو آنلاین (البته با سلیقهای مشخص) هستند.
مردم بیشتر ترجیح میدهند به دستیار صوتی آمازون (الکسا) دستور بدهند که چیزی برایشان پخش کند تا اینکه بخوانند خودشان یک فهرست از ترانههای موردنظرشان را تهیه کنند. بههمین دلیل، هر محصول جدید در صنعت موسیقی که بخواهد برخلاف این گرایش عمومی حرکت کند و روی تغییر رفتار مخاطبان حساب باز کند، نمیتواند به موفقیت قابلتوجهی دست یابد.
از سویی دیگر، دنیای ارزهای دیجیتال میتواند همان عامل نجاتبخشی باشد که انحصارطلبان از آن میترسند، زیرا فناوری بلاک چین میتواند صنعت موسیقی را بهکلی متحول کند. تصور کنید هنرمندان بتوانند تعداد مخاطبانی را که به آثارشان گوش میدهند، به صورت آنی مشاهده کنند. حتی دنیای هالیوود نیز نتوانسته این میزان از دقت را برای آثار هنری خود ایجاد کند. فرض کنید قرارداد انتشار آثار موسیقی از نوع قرارداد هوشمند باشد. در این صورت، چگونه کارشناسان حقوقی و مالی میخواهند این میزان از شفافیت را دور بزنند؟ بلاک چین این فرصت را دارد که بتواند واسطهای بهمراتب بهتر برای نیازهای دنیای موسیقی باشد. البته اینترنت هم قرار بود به این هدف برسد، اما دقیقا خلاف آن حرکت کرد. شاید اینترنت بههمراه بلاک چین بتواند این هدف را تحقق بخشد.
نیرویی عجیب در ارزهای دیجیتال نهفته است که سبب میشود جریان پول به جای حرکت به سمت طبقات بالای اقتصادی و سیاسی هر جامعه، به سمت پایین و توده مردم جاری شود. شاید این از جمله ویژگیهای خاص ارزهای دیجیتال باشد و شاید هم از پیامدهای موج اول انقلاب بیت کوین به شمار رود. بااینحال، احساس عجیبی به من میگوید که تغییر در سازوکار مالی صنعت موسیقی میتواند از جمله قابلیتهای بلاک چین باشد. مشتریان بابت جلب توجه مردم پول میدهند. واسطهها از طریق تبلیغات، این پول را به جیب میزنند. مطمئنم بلاک چین میتواند این الگوی سنتی تجاریسازی و کسب درآمد را پشتسرگذاشته و یا به شکلی دیگر، دست واسطهها را کوتاه کند. بهاینترتیب، هنرمندان میتوانند سهم بیشتری از جریان درآمدی را به خود اختصاص دهند.
بلاک چین و ارزهای دیجیتال میتوانند بر سالها انحصار واسطهها در دنیای موسیقی خاتمه دهند. بهاینترتیب شاید چند سال دیگر، ۰,۲۶ سنتی که بابت پخش هر بار موسیقی در اسپاتیفای به من داده میشود و همچنین ۰,۶۸ و ۰,۶۱ سنتی که بابت همان موسیقی از آمازون و اپل میوزیک میگیرم، برای هنرمندان دیگری که مثل من هستند، رقم بیارزش و خندهداری باشد.
موج بعدی برای ایجاد تحولی اساسی در موسیقی در راه است و این تحول به احتمال زیاد توسط بلاک چین رقم خواهد خورد.
متاسفیم که این مطلب نتوانسته نظر شما را جلب کند. لطفا با نظرات و پیشنهادات خود، ما را در بهبود همیشگی سایت یاری دهید.