۴ دلیل اصلی برای گنجاندن بیت کوین در سبد سرمایهگذاری
بیت کوین در مدتی کوتاهی که از عمرش گذشته، توانسته است جای خود را در سبد سرمایهگذاری بسیاری از سرمایهگذاران حقیقی باز کند و اخیراً برخی از شرکتهای بزرگ هم در حال تخصیص بخشی از سبد سرمایهگذاری خود به بیت کوین هستند. اگر شما هنوز در این مورد مردد هستید، این مقاله را که در وبسایت کوین دسک منتشر شده است بخوانید تا با مزایای سرمایهگذاری در بیت کوین آشنا شوید.
من (نویسنده مقاله کوین دسک) در حال حاضر دستکم ۱۵ درصد از ثروتم را به سرمایهگذاری در بیت کوین اختصاص دادهام؛ به طوری که این ارز دیجیتال، بیشترین سهم را در سبد سرمایهگذاریام در مقایسه با دیگر داراییها دارد. در ادامه میخواهم از دلایل چنین تصمیمی بگویم و توضیح دهم که برخلاف روایتهای متعارف، سرمایهگذاری اینچنینی در بیت کوین بههیچوجه غیرعقلانی نیست.
برای توجیه اختصاص بخش چشمگیری از سرمایهگذاریام به بیت کوین، چند دلیل و روایت اصلی دارم که به این شرحاند:
بیت کوین بهعنوان ابزاری برای بیمه: احتمال سقوط یک ارز ذخیرهای در کوتاهمدت بسیار اندک است. با این حال، با افزایش هرچند ناچیز این احتمال، بسیاری از افراد بهدنبال سرپناهی امن برای بیمهکردن داراییهای خود میگردند. میدانیم که تنها ۲۱ میلیون واحد بیت کوین وجود دارد. اگر این ارز دیجیتال را بهمثابه یک بیمهنامه در نظر بگیریم، معادله خیلی ساده میشود: روزبهروز بر تعداد افرادی که خواهان یک بیمهنامه هستند افزوده میشود، اما تعداد بیمهنامهها ثابت است. نتیجه مشخص است؛ افزایش گریزناپذیر بهای بیمهنامهها.
بیت کوین بهعنوان یک گریزگاه: بهدلیل اتخاذ سیاستهای همسازی پولی از سوی دولتها و بانکهای مرکزی (افزایش عرضهٔ پول برای کمک به رشد اقتصاد)، قیمتهای داراییها با پیروینکردن از چرخههای معمول خود، به نسل هزاره اجازه نداده که بتواند به قیمتهای مقرونبهصرفه دسترسی داشته باشد و از سویی دیگر باعث افزایش مصنوعی ثروت نسلهای ایکس و انفجار (نسل انفجار به کسانی میگویند که در دوره انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم به دنیا آمدند) شده است. از این رو نسل هزاره دیگر تمایلی برای بازی در این نظام فریبکار ندارد و بهدنبال گریزگاهی برای نجات مالی خود میگردد. خلاصه آنکه هرچه زمان میگذرد، بر تلاش نسل هزاره برای یافتن یک گریزگاه یا مفر از چارچوبهای کنونی نظام پولی افزوده میشود.
بیت کوین بهعنوان ابزاری برای گسترش بازتابندگی: بر کسی پوشیده نیست که بیت کوین یک دارایی بهشدت سوداگرانه است. همانند دیگر اشکال پول، بیت کوین نیز به این دلیل ارزشمند است که افرادی به ارزشمندبودن آن باور دارند. برمبنای یک استدلال، هرچه بهای بیت کوین افزایش مییابد، افراد بیشتری به سوی یادگیری آن سوق پیدا میکنند و این بهنوبهٔ خود به گسترش دامنه پذیرش این ارز دیجیتال کمک میکند و افزایش دوبارهٔ بهای آن را در پی دارد.
بازتابندگی (reflexivity) بهمعنای ارتباط چرخشی بین علت و معلول است. به این معنی که پدیدهٔ «الف» باعث اتفاق افتادن پدیدهٔ «ب» میشود و پدیدهٔ ب نیز مجددا باعث رخدادن پدیدهٔ الف میشود.
بیت کوین بهعنوان ابزار اختیار معامله روی طلای دیجیتال: استعارهای را که میگوید بیت کوین همان طلای دیجیتال است، نمیتوان بهطور کامل صحیح دانست. با این حال، امروزه میتوان بیت کوین را یک قرارداد اختیار خرید روی طلای دیجیتال و نگرشی مبنی بر افزایش مقبولیت آن در بین سرمایهگذاران دانست. ورود هر موج جدیدی از سرمایهگذاران، از سرمایهگذاران خرد و پذیرندگان آغازین گرفته تا مدیران حوزهٔ مالی و دولتها به بازار بیت کوین و تلاش آنها برای درک و پذیرش این مفهوم، میتواند نشاندهندهٔ افزایش قیمت این ارز دیجیتال و به واقعیت نزدیکترشدن رویای طلای دیجیتال باشد.
توجه: آنچه من در این مورد میگویم، از دیدِ یک نسل هزارهای است و ممکن است ریسک بالا، ساختار نامطمئن و بازدهی در بلندمدت داشته باشد. بیتردید، کسانی مانند والدین که در حال قدم گذاشتن به دوران بازنشستگی هستند و باید برنامهای مدون برای پرداخت وامهای مسکن و شهریه دانشگاه داشته باشند، مخاطب من نیستند. بیت کوین، دارایی بسیار پرنوسانی است و ممکن است در یک روز قیمت آن سقوط کند. با این حال، اگر میتوانید از پس تحمل نوسانات کوتاهمدت آن بربیایید و ریسکهایش را بپذیرید، این ترکیب تخصیص سرمایه شاید بتواند برایتان راهگشا باشد: ۱۵ درصد طلا، ۱۵ درصد بیت کوین یا اتریوم، ۱۰ درصد پول نقد، ۷۰ درصد سهام یا املاکومستغلات. اما در ادامه میخواهم دلایل این چیدمان ویژه برای سبد سرمایهگذاری را برایتان تشریح کنم.
حقایق دنیایی که در آن زندگی میکنیم
تنها راه برای درک منطقیبودن این ترکیب تخصیص سرمایه این است که چند گام به عقب برداریم و جهان را در قاب یک تصویر بزرگ مشاهده کنیم. در این جهان، جنگی در جریان است و نیروهای ضدتورمی مبتنی بر فناوری در حال جدال با بانکهای مرکزی تورمافزا هستند. میتوان این جنگ را به شکل یک حلقه بازتابنده تصویر کرد:
ریاضت اقتصادی، تجدید ساختار مالی، رشد سریعتر نرخ تولید ناخالص داخلی و دست آخر سرکوب ارزش پول ملی از جمله راههایی هستند که دولتها برای پرداخت بدهیهای کلان ملی خود پیشرویشان میبینند. ریاضت اقتصادی از نظر سیاسی قابلتحمل نیست، رشد اقتصادی را محدود میکند و حتی نسبتهای بدهی به تولید ناخالص داخلی را در معرض آسیب قرار میدهد.
افزون بر این، رشد تولید ناخالص داخلی در اقتصادهای امروزی که با رکود و بدهی دست به گریباناند، بسیار دشوار است. تجدید ساختار هم برای نظام مالی کنونی بسیار گران تمام خواهد شد. تنها میماند گزینه کاهش یا سرکوب ارزش ارز ملی که واقعبینانه است و از منظر سیاسی قابلتحمل. بهطور معمول، تولید ناخالص داخلیِ در حال رشد و تورم کنترلشده، ابزارهایی هستند که بانکهای مرکزی به کمک آنها از بار بدهی دولتها میکاهند. بستههای محرک اقتصادی که بهنوعی اعتبار ارزان را تأمین میکنند، بهعنوان یک راهکار پیشروی بانکهای مرکزی قرار دارند. با این حال، محرکهای فزاینده با افول تأثیر در جامعه مواجهاند و ما برای خرید هر دلار از رشد تولید ناخالص داخلی، روزبهروز به استقراض ارزانتری نیاز پیدا میکنیم.
کمکم رشد بدهی از رشد تولید ناخالص داخلی پیشی میگیرد، تا جایی که بهترین گزینه برای تثبیت نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی، دمیدن در تنور تورم میشود.
با این حال، طی سالیان اخیر، بهرغم اتخاذ سیاستهای تسهیل کمّی (چاپ بیرویه پول)، غول تورم همچنان خفته مانده است. بانک مرکزی ایالات متحده نیز در ۸ سال از ۱۲ سالی که از بحران مالی سال ۲۰۰۸ گذشته از تحقق اهداف تورمی خود وامانده است. شواهد نشان میدهد که دلیل این امر، بیش از هر چیزی به افزایش بدهیهای سربار و همچنین نیروهای ضدتورمی ناشی از گسترش فناوری باز میگردد.
همانطور که جف بوث (Jeff Booth) در کتاب معروف خود یعنی «بهای آینده» اشاره کرده، بهترین جایی که میتوان در آن اثرات ضدتورمی فناوری را مشاهده کرد، گوشیهای هوشمند است. پیشتر شما مجبور بودید هزینههای گزافی را بابت خریداری کامپیوتر، چراغ قوه، ماشین حساب، کیف پول، دوربین، تلویزیون و دهها وسیلهٔ دیگر بپردازید، اما امروز در یک تلفن همراه هوشمند به تمامی این ابزارها دسترسی دارید. درواقع با هزینه کمتری در مقایسه با گذشته، ابزارها و امکانات بسیار بیشتری در اختیار دارید که با حساب سرانگشتی بسیاری از آنها حتی رایگان در اختیار شما قرار گرفتهاند.
حال دریافتید که چرا اصلیترین آوردگاه قرن ۲۱، جدالی است که میان نیروهای ضدتورمی فناوری و رشد نمایی دیجیتالیشدن با بانکهای مرکزی درگرفته است؛ جدالی که در آن بانکهای مرکزی در تلاشاند تا همچنان با دمیدن در تنور تورم بتوانند از پس پرداخت بدهیهای هنگفت خود بربیایند.
اما بر اساس نرخهای تورم پیداست که فناوری توانسته در رقابت با بانکهای مرکزی، دست بالا را داشته باشد. پاسخ و واکنش دولتها در این میان چه بوده است؟ پاسخ در محرکهای مالی نهفته است.
بدیهی است که این چرخه نمیتواند تا ابد ادامه پیدا کند، اما بسیار بیشتر از آنچه مردم تصور میکنند به طول خواهد انجامید. در ادامه نگاهی میاندازیم به برندگان و بازندگان نظام پولی کنونی حاکم بر جهان.
پادشاه یکچشم
پرواضح است که در یک نظام پولی با نرخ بهرهٔ نزدیک به صفر، سر پساندازکنندگان بیکلاه میماند و متحمل زیان سختی میشوند و بازده اوراق قرضه نیز بهتدریج منفی میشود (بازده حقیقی یا حتی اسمی). از سویی نقدینگی فزاینده در نظام پولی به سوی بازار کالا و خدمات سرازیر نمیشود، بلکه راه خود را به سمت بازارهای سرمایه کج میکند. این اتفاق به افزایش یا تورم بهای داراییها میانجامد؛ دلیل جذابیت بازارهای سرمایه برای مردم هم این است که این بازارها تنها مکانهایی با نرخهای بازده حقیقی هستند که درواقع بهمثابه ابزار ذخیرهٔ ارزش برای مخارج آینده عمل میکنند. هرچه پول بیشتری چاپ میشود که درواقع به معنای تولید بدهی ارزانتری است، بهای سهام در بازاهای سرمایه رو به فزونی میگذارد و این امر وقتی که هیچ انتخاب دیگری در سایر کلاسهای دارایی برای ذخیره ثروت نیست، تشدید میشود.
کافی است به شاخص بازارهای سرمایه در سرتاسر جهان از زمان اتخاذ سیاستهای تسهیل کمی در سال ۲۰۰۸ نگاهی بیدازید تا بهوضوح این روندها را مشاهده کنید.
اگر باور دارید که بهخاطر نقش فناوری، شرایط تورم منفی همچنان ادامه پیدا میکند و دولتها همچنان بر تنور تورم خواهند دمید (زیرا کمدردترین راه برای بازپرداخت بدهیشان است) و از طرفی اعتقاد دارید که ابزارهای تحت اختیار دولتها برای تورمافزایی تا حد زیادی به محرکهای مالی محدود میشود، میتوان با اطمینان گفت که این روند همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.
در این صورت، بازارهای سرمایه و سهام (با دید ویژه به شرکتهای حوزه فناوری) میتوانید جای خوبی برای سرمایهگذاری باشد. به همین دلیل، من ۷۰ درصد از سبد سرمایهگذاریام را به سهام اختصاص دادهام؛ البته با یادآوری این نکته که فرد جوانی هستم و برای سرمایهگذاری، دیدی بلندمدت دارم.
این چرخه تا کی میتواند ادامه پیدا کند؟ تا زمانی که دلار آمریکا (USD) همچنان بتواند موقعیت خود را بهعنوان یک ارز ذخیره در جهان حفظ کند. بهطور خلاصه برای زمانی طولانی.
دسیدریوس اراسموس (Desiderius Erasmus)، فیلسوف هلندی قرن پانزدهم میلادی میگوید:
در شهر کوران، یکچشم پادشاه است.
من فکر میکنم در سال ۲۰۲۱، ایالات متحده همان پادشاه یکچشم است.
بهرغم سایتهای پولی و مالی ضعیف، نرخ بهرهٔ نزدیک به صفر و ترازنامهای که روزبهروز بیمارتر میشود، همچنان تقاضا برای دلارهای ایالات متحده و اوراق خزانهٔ این کشور بسیار بالا است. درواقع انتخاب دیگری هم در این میان وجود ندارد.
دیگر کشورها همان کورهایی هستند که زمینه را برای سلطهٔ تکچشمی همچون ایالات متحده فراهم کردهاند. ژاپن، اقتصاد قدرتمند جهان و آسیا سالهاست که با رکود دست به گریبان است و از نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی (Debt/GDP) ۲۳۰ درصدی رنج میبرد. اوضاع و احوال اتحادیه اروپا هم چندان خوش نیست و یکپارچگی پولی این اتحادیه بهشدت زیر سؤال رفته است. به احتمال بسیار زیاد، تا سال ۲۰۳۰ اثری از یورو باقی نخواهد ماند. پوند استرلینگ بریتانیا نیز که عتیقهای از دوران استعمار کهنه است، در حال افول است. چین هم اگرچه ترازنامه دولتی سالمتری دارد، اما سیاستهای سختگیرانهای برای کنترل سرمایه وضع کرده است. بعید است که این کشور پس از فشارهای شدید خروج سرمایه در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ به سادگی تن به گشایش مرزهای مالی خود بدهد. همان طور که میدانید، حاکمیت دولت در این کشور بیش از اندازه مستبدانه است.
پس تنها گزینهٔ قابلبررسی، همان ایالات متحده است. در آمریکا، حتی با محرکهای مالی بیسابقه و رکوردشکنیهای پیاپی در این مورد، باز هم اشتهای سیریناپذیری برای اوراق خزانهٔ ایالات متحده وجود دارد. نشریه فایننشال تایمز (Financial Times) در تشریح احتمال استقراض ۳ میلیارد دلاری دولت ایالات متحده آورده است:
تاکنون بازارهای مالی برای هضم حجم انبوه عرضههای پولی مشکل چندانی نداشتهاند، بازده اوراق خزانه نیز اندکی بیشتر شده، اما همچنان در پایینترین سطوح خود باقی مانده است. اسکناس ۱۰ ساله نیز با نرخ ۰.۶۷ درصد معامله میشود که تقریباً ۱ درصد کمتر از رقم ابتدای سال است.
آنطور که بهنظر میرسد، اشتهای سیریناپذیری برای بلعیدن بدهیهای ایالات متحده وجود دارد. شواهد بسیار کمی وجود دارد که نشان دهد اوراق خزانه در تأمین مالی دولت با مشکلی روبهرو خواهد شد.
بنابراین به همان نتیجهای میرسیم که پیشتر گفتم؛ ایالات متحده در حال حاضر پادشاه یکچشمی در جهان کورها است.
با این حساب، روندهای کنونی اقدامات احتمالی بانک مرکزی و ماهیت چسبنده ارز ذخیرهای، اوضاع را بهگونهای رقم خواهند زد که بازارهای سرمایه در سرتاسر جهان روندی صعودی را در پیشروی خود داشته باشند. در این صورت میتوان انتظار داشت که بیشتر سهمها عملکرد خوبی را از خود به نمایش بگذارند، طلا اما عملکرد ضعیفتری خواهد داشت، البته بهصورت خزنده به رشد خود ادامه میدهد.
با این حال، عدهای از افراد باهوش سرانجام توجهشان به این چرخه جلب میشود و به این نتیجه میرسند که قرار نیست تا ابد این سازوکار ادامه داشته باشد. درواقع باید چرخه بدهی بسطیافته ری دالیو (Ray Dalio) آرامآرام باز شود یا بهطور ناگهانی بترکد. متأسفانه بهرغم آنکه هنوز هم میتوان راهی برای خلاصی از شر این چرخه ویرانگر پیدا کرد، اما شیوه کنونی تغییر چهارساله سیاستمداران، فروپاشی این چرخه را به سناریوی محتملتری تبدیل کرده است. تغییراتی که راه را برای ورود عوامگرایان و پوپولیستها باز و تخصصگرایان یا تکنوکراتها را از میدان به در میکند.
برای محافظت از داراییها، گنجاندن ترکیبی از پول نقد، طلا و بیت کوین در سبد سرمایهگذاری منطقی بهنظر میرسد. دلار آمریکا در شرایط رکودی ملایم، طلا در شرایط رکودی ملایم و اسفناک و بیت کوین در شرایط وقوع رکودهای فاجعهبار میتوانند گزینههای خوبی برای سرمایهگذاری باشند.
روایتهای بیت کوین
با توجه به تمام نکاتی که تا اینجا برشمردم، تخصیص بخش قابلتوجهی از سبد سرمایهگذاریام به بیت کوین، توجیهپذیر میشود. معمولاً بازار سهام به رشد خود ادامه میدهد و وضعیت سبد سرمایهگذاری شما هم بهتر میشود و اگر هم بهای بیت کوین روزی به صفر برسد، با این میزان تخصیص، مجبور نمیشوید که در خیابان بخوابید.
من بهرغم آنکه جوان و بسیار ریسکپذیرم، اما فکر میکنم که روایتهایم در مورد بیت کوین منطقی هستند. با این فرض که دیگران هم مشابه من فکر کنند، گمان میکنم در پیشقدم بودن برای سرمایهگذاری در بیت کوین نباید درنگ کرد.
بیت کوین بهعنوان ابزاری برای بیمه
همان طور که پیشتر اشاره شد، میتوان به بیت کوین بهعنوان یک قرارداد اختیار فروش روی سیاستهای مالی و پولی غیرمسئولانه نگاه کرد که بهای آن بهمحض فروپاشی چرخهٔ بدهی افزایش خواهد یافت. سرانجام روزی با انباشت بدهیهای دولت ایالات متحده آمریکا، دولتهای خارجی از خرید اوراق خزانهٔ این کشور منصرف میشوند.
طبق این سناریو، نظام مالی با سقوطی فاجعهبار مواجه خواهد شد که در نتیجهٔ آن، همه بهدنبال تبدیل داراییهای خود به «پول سخت» خواهند بود که در این میان بیت کوین و طلا از جمله گزینههای احتمالی خواهند بود. با این حال، هنوز ارزهای ذخیرهای ماهیت چسبنده خود را حفظ کردهاند و بعید بهنظر میرسد که این سناریو دستکم در کوتاهمدت، رنگ واقعیت به خود بگیرد.
بیت کوین بهعنوان یک قرارداد اختیار معامله روی طلای دیجیتال
با تقویت حلقهٔ سازندهٔ افزایش بهای بیت کوین و روی آوردن سرمایهگذاران به آن، افراد بیشتری بهدنبال محافظت از ارزش داراییهای خود با استفاده از بیت کوین خواهند بود. بدیهی است که طلا همواره از گزینههای موردعلاقهٔ سرمایهگذاران بوده است. با این حال، ارزش بازار کنونی بیت کوین چیزی در حدود ۷۰۰ میلیارد دلار است، حال آنکه طلا ارزش بازاری بالغ بر ۱۰ تریلیون دلار دارد. با افزایش مقبولیت روایتهایی که میگویند بیت کوین طلای دیجیتال است، تغییرات پلهای بهای بیت کوین میتواند به ورود سرمایهگذارانی به این بازار بینجامد که بدشان نمیآید روی افزایش قیمت بیت کوین شرطبندی کنند. نیال فرگوسن (Niall Ferguson)، تحلیلگر بلومبرگ، در این باره میگوید:
اگر روزی همه میلیونرهای جهان تصمیم بگیرند که تنها ۱ درصد از سبد سرمایهگذاری خود را به بیت کوین اختصاص دهند، بهای این ارز دیجیتال دستکم به بیش از ۷۵ هزار دلار خواهد رسید.
بیت کوین بهعنوان یک گریزگاه
افزایش نابرابریها، به نارضایتی فزایندهٔ نسل هزاره منجر شده است. بهرهٔ اندک نیروی کار از ارزش افزودهٔ خلقشده و اثر افزایشی سیاستهای پولی روی بهای داراییهای پایه، از جمله محرکهای اصلی این نابرابری هستند. محبوبیت روزافزون سیاستمداران چپ از جمله برنی سندرز (Bernie Sanders) یا الکساندریا کورتز (Alexandria Ocasio-Cortez)، سناتور جمهوریخواه، از جمله علائمی است که تمایل نسل هزاره را به سیاستهای سوسیالیستی آشکار میکند. با این حال، دنیای فناوریهای مبتنی بر رمزنگاری هم گزینههای آزادیخواهانهتری را در اختیار قرار میدهد. نسل جدید میگوید:
اگر نظام کنونی برای من نفعی در پی نداشته باشد و تنها از ثروت والدینم محافظت کند، بهتر است که زمین بازی جدیدی را تعریف کنیم.
دنیای رمزنگاری همان زمین بازی جدید است که قواعد آن نیز از منظر الگوریتمی شفاف است. هرچه سن نسل هزاره بیشتر میشود، این زمین بازی جدید، میزبان سرمایههای بیشتری خواهد شد.
بیت کوین بهعنوان ابزاری برای گسترش بازتابندگی
من بهشخصه طرفدار پروپاقرص ایدهٔ بازتابندگیای هستم که میگوید واقعیات عینی و ذهنی بسیار درهمآمیخته و پویا هستند. من بر این باورم که در سال ۲۰۲۱، به اوج بازتابندگی میرسیم و بیت کوین در این برهه به یک دارایی بازتابنده بدل میشود. ناوال راویکانت (Naval Ravikant)، سرمایهگذار و کارآفرین بزرگ آمریکایی-هندی میگوید:
پول حبابی است که هرگز نمیترکد. درواقع پول چیزی نیست جز یک توهم جمعی.
من بهشدت رویکردی صعودی در قبال بیت کوین دارم و این صرفاً بهدلیل ویژگیهای فناورانه آن نیست، بلکه حتی بیش از آن از قاعده رشد شبهمذهبی آن ناشی میشود. بسیاری هرگز این مذهب (بیت کوین) را نمیفروشند، در ادامه خیل مردم به این مذهب میگرایند و با عرضهٔ محدود، رشد شدید قیمت اجتنابناپذیر خواهد بود.
یک شروع تازه
درنهایت باید بگویم که انسان موجودی است اجتماعی و این موجود از روایتها برای فهم معانی بهره میبرد. در این میان بیت کوین، روایت قانعکنندهای را بازگو میکند که برای بسیاری از مردم از جمله جوانها بسیار خوشایند است. هرچند سالخوردهها یا نسل انفجار، همان نسلی که با فرارسیدن سررسید بدهیهای هنگفت دولتها احتمالاً دیگر در قید حیات نخواهند بود، میانهٔ خوبی با این روایت ندارند.
ارزهای دیجیتال، ابزارهایی خارج از تعریف نظامهای سیاسی حاکم کنونی هستند که توانستهاند تا اینجا خود را بر شرایط تحمیل کنند. این پدیدههای نوپا را میتوان سازوکاری برای خروج از بازی قدیمیای دانست که سرنوشتی جز فروپاشی در انتظار آن نیست. حتی این احتمال وجود دارد که ارزهای دیجیتال بتوانند محملی برای انتقال عظیم ثروت میان نسلها باشند که هرگز در نظام فعلی اتفاق نیفتاد؛ چراکه بانک مرکزی با دمیدن در تنور افزایش بهای داراییها مانع آن شد.
در پشت پرده سیرک سیاستهای پولی و مالی حاکم، رویای بیت کوین کمکم جای خود را در سبد سرمایهگذاری افراد بیشتری پیدا میکند و روزی این رویا رنگ واقعیت به خود خواهد گرفت.
سپاس بابت مطلب با ارزشتون