آینه سیاه، پیش روی دیکتاتور بزرگ
دنیایی را تصور کنید که در آن هرکاری میکنید یا هرچیزی که میگوید مورد نظارت است و توسط چشمانی نامرئی سنجش میشود.
- با چه کسی حرف میزنید؟
- چرا؟
- چه چیزی خریدید؟
- آیا دندانهایتان را مسواک میزنید؟
- نخ دندان را فراموش کردید؟
- آیا بیش از حد با تلفن حرف میزنید، تلویزیون تماشا میکنید یا بازی کامپیوتری انجام میدهید؟
- آیا صاحب یک اسلحه هستید؟
- آیا نظرات سیاسی شما با صاحبان قدرت در یک راستا است؟
- آیا قبض آب و مالیاتتان را به موقع پرداخت میکنید؟
حالا تصور کنید هر کار اشتباهی که تاکنون در زندگیتان انجام دادهاید، مانند یک علامت بزرگ قرمز روی پیشانیتان باشد.
هرچقدر هم اشتباهی که کردهاید کوچک باشد هرگز نتوانید از دست آن خلاص شوید. تا ابد دنبال شما بیاید، وقتی که سعی میکنید یک کار جدید پیدا کنید یا وقتی بخواهید از کشور خارج شوید همیشه دنبال شما باشد.
آیا دورهی دانشگاه مواد مصرف کردهاید؟ وقتی ۱۳ ساله بودهاید از یک فروشگاه چیزی کش رفتهاید؟ در یک دعوای خیابانی شرکت داشتهاید؟ روی یک دیوار شعار نوشتهاید؟
اگر هرچیزی که در شبکههای اجتماعی میگویید، تحت نظارت قرار بگیرد، جمعآوری و ارزیابی شود چه؟ تصور کردن هیچکدام از اینها سخت نیست. این دقیقا اتفاقی است که برای تمام پیامکهای شما و هرآنچه شما جستجو میکنید و میگویید میافتد. هرکاری که آنلاین انجام میدهید توسط ماموران یک قدرت خشن با حوصلهی خیلی زیاد تا آخرین ذره ثبت و دستهبندی میشود. آخرین رسواییهایی که درمورد فیسبوک و تحلیل دادهی کمبریج اتفاق افتاده است فقط یکی از نمونههای رشتهی دراز سوءاستفاده از اطلاعات است.
ممکن است فکر کنید شما مشتری فیسبوک هستید، اما اشتباه میکنید، تبلیغدهندگان مشتری فیسبوک هستند.
تمام اینها به این خاطر است که کسبوکار اینترنت نظارت است.
پلتفرمهای شبکه اجتماعی واقعا چیزی نیستند جز پلتفرمهای نظارتی پنهان.
در اولین روزهای اینترنت، همه سرویسهای رایگان ارائه دادند اما در نهایت آن شرکتها باید پولی درمیآوردند که چراغهایشان روشن بماند. پس دیتا ماینینگ را به کلید اصلی برقرار ماندن کسبوکارشان تبدیل کردند. آنها تمام روابط، چیزهایی که دوست داریم و دوست نداریم را بررسی و از آنها برای ارائه تبلیغات استفاده میکنند.
اما اگر آن اطلاعات فقط برای ارائه تبلیغات بهکار نرفت و درعوض برای چیزی خیلی خیلی شیطانیتر مورد استفاده قرار گرفت چه؟
اگر دولتها شما را سنجیدند که تعیین کند در زندگی چه کارهایی میتوانید انجام دهید و چه کارهای نه، چه؟
میخواهید ماشین یا خانه بخرید؟ متاسفیم. شما شایستگی آن را ندارید. نه به خاطر وضعیت مالیتان، بلکه بهخاطر اینکه یک وقتی چیز بدی درمورد دولت چین گفتهاید. میخواهید بلیت اتوبوس بخرید؟ نمیتوانید سوار شوید چون بهطور عمومی علیه یک سیاست غیرمنصفانه اظهارنظر کردهاید. و شما نمیتوانید سوار قطار و هواپیما هم بشوید چون یک بار وقتی ۱۵ سالتان بوده است دهانتان را در یک چت فورومی باز کردهاید و چیزهایی گفتهاید که نباید.
و امتیازها به همینجا ختم نمیشوند.
اگر نتوانید با کسی آشنا شوید و ازدواج کنید فقط به خاطر اینکه آن امتیازها شما را از نظر اجتماعی منفور کرده است، چه؟
حالا فرض کنید در یک تصادف رانندگی وحشتناک بودهاید و بیمارستان مداوای شما را قبول نمیکند.
یک لحظه تصور کنید به خاطر اینکه رقمهای امتیاز شما کاهش یافته، بچههایتان را از یک مدرسه خوب بیرون بیندازند.
این یک داستان علمی تخیلی نیست. واقعی است و همین الان هم در چین اجرا میشود.
اسمش را گذاشتهاند سیستم امتیاز اجتماعی (Social Credit System -SCS) و اگر مانند ویرانههای وحشتناک فیلمهای علمی تخیلی بهنظر میرسد، بهخاطر این است که واقعا ویرانه وحشتناک فیلم علمی تخیلی است.
اوروِل و مائو باهم وارد کافه میشوند
همه چیز از سال ۲۰۱۴ شروع شد، وقتی که یک مجمع دولتی در چین یک گزارش از یکی قسمتهای سریال آینه سیاه (Black Mirror) به نام «برنامه ریزی برای ساخت یک سیستم امتیاز اجتماعی» منتشر کرد.
مانند تمام گزارشهای جامعه شناختی، خواندن آن به شدت کسلکننده است و پر است از کلمههای سنگین که خواندن آن را سختتر میکند. در این گزارش به تعداد بسیار زیادی از واژهی بیریا استفاده شده است.
«هدف ساختن فرهنگی بیریا است، راه و روش تبلیغات آن بیریایی است و تحصیلات بیریا وظیفهی اصلی آن است.»
اگر سریع آن را بخوانید، ممکن است فریب بخورید که این سیستم واقعا چیز خوبی است. بههرحال، بیریایی اساس یک جامعه اجتماعی قدرتمند است. چه کسی دلش نمیخواهد جایی زندگی کند که همه راست میگویند؟
اما مانند هرچیز دیگری در زندگی هر سیستمی فقط میتواند به اندازهی خالقش خوب باشد.
و نحوهی تعریف بیریایی از سمت خالقین واقعا مهم است. برای من و شما احتمالا بیریایی به این معنی است که با خواهران و برادرانتان با عشق و احترام رفتار کنید و وقتی که پدر و مادرتان پیر و مریض میشوند از آنها مراقبت کنید.
برای یک حکومت دیکتاتوری مثل چین بیریایی یک مفهوم کاملا متفاوت دارد:
اینکه بدون قیدوشرط مطیع فرمان دولت باشید.
طبیعت پروپاگاندا این است که از کلمههای خوب در راستای اهداف شیطانی استفاده کند. کلمات را انتخاب میکند و طوری آنها را دستکاری میکند که دقیقا معنیای خلاف واقعیت داشته باشند. مانند یک قاتل سریالی که با صحبتهای عاشقانه و شیرین کاری میکند در تاریکی سوار ماشینش شوید، پروپاگندا طراحی شده تا ذات واقعی اهداف پروگانداکنندگان را پنهان کند.
در ظاهر این سیستم چیزی جز یک امتیاز اعتباری نیست، چیز شبیهی باقی امیتازهای اعتباری که در همهجای زندگی آمریکاییها وجود دارد. اما وقتی که عمیقتر نگاه کنید بیشتر و بیشتر مشخص میشود که چقدر با واقعیت فاصله دارد.
این سیستم هنوز در روزهای اول زندگیاش قرار دارد اما به سرعت رشد خواهد کرد و در حال اجرای برنامههای پژوهشی با هشت ابر شرکت دنیا است. دو تا از بزرگترین شرکتهایی که از دستکاری اطلاعات شبکههای اجتماعی حمایت میکنند.
تنسنت (Tencent)، سازندهی ویچت، بزرگترین و پرمخاطب ترین پیامرسان در تمام دنیا، با بیش از ۸۰۰ میلیون کاربر و دیگری گروه سرویسهای مالی آنت (ANT) که بازوی علیبابا، یعنی ایبی (eBay) چینی است. آنت صاحب یک سیستم پرداخت دیجیتال متمرکز به نام علیپی است که برای انجام انواع کارها از سفارش غذا گرفته تا پرداخت مالیات، تا انواع خریدهای آنلاین از هرجایی و نه فقط علیبابا مورد استفاده قرار میگیرد. علیپی یکی از اولین بازوهای سیستم اجتماعی به نام سیسم کردیت (Sesame Credit) را راه انداخته که زندگی مالی شما را دنبال میکند.
اما از اینکه آیا قبضهایتان را پرداخت میکنید یا بیش از حد قرض بالا آوردهاید یا نه فراتر میرود.
این سیستم تمام عادتهای خرید شما را رصد میکند و از روی همان عادتهای خرید و یک الگوریتم جعبهی سیاه تصمیم میگیرد که چه نوع شخصیتی دارید. به عبارت دیگر عادتهای خرید شما به شخصیت شما تبدیل میشود.
پوشک بچه میخرید؟ به این معنی است که مادری خوب و قابل اعتماد هستید. مگر اینکه ۱۷ ساله باشید، طلاق گرفته باشید، که یعنی از نظر سیستم احتمالا مانند سرطان جامعه هستید. اگر بیش از حد بازی کامیپوتری کنید به عنوان یک آدم تنبل و زالومانند شناخته میشوید، نه بچهای که میخواهد از تعطیلات تابستانش لذت ببرد.
همانطور که ریچل بوتسمن در یک نوشته طولانی و عجیب درمورد این سیستم میگوید:
علیبابا اعتراف میکند که مردم را طبق نوع محصولی که میخرند، قضاوت میکند.
جییان، مدیر تکنولوژی سیسم میگوید:
«به عنوان مثال، کسی که ۱۰ ساعت در روز بازیهای کامپیوتری انجام میدهد، به عنوان یک شخص بیکار درنظر گرفته میشود.»
این سیستم هر لحظه دادهی بیشتر و بیشتری به گرداب دیکتاتوریاش اضافه میکند.
دیگر بزرگان نظارت و داده هم به تیم آنها پیوستهاند، از جمله باهی (Bahie)، بزرگترین سرویس دادهی آنلاین و دیدی چاگسینگ (Didi Chuxing) نسخهی چینی اوبر.
اگر دقت بیشتری کنید، به سیستم اجازهی دسترسی به اپهای چت، اپهای دوست یابی، اپهای سفر، تجارت الکترونیک و شبکه اجتماعی داده میشود.
به عبارت دیگر، به آنها میگویید با چه کسی حرف میزنید، چه میگویید، چه میخرید، کجا میروید، دوستانتان که هستند و با چه کسی رابطهی عاطفی برقرار میکنید.
بهطور خلاصه، هرچیزی که شخصیت و جسم شما را میسازد را به آنها میگویید.
هدف سیستم این است که شهروندان را از ۴ جهت مورد بررسی و نظارت قرار بدهد. سه دسته اول به اندازهی کافی بیگناه هستند، حداقل از نظر چیزهای اساسی مانند سابقهی مالی، قانونی و اطلاعات هویتی شخصی. گروه چهارم کاملا ترسناک است. چون رفتارهای اجتماعی، علایق و عقاید را کنکاش میکند.
موذیترین بخشهای سیستم از شبکهای از ارتباطات شخصی شما استفاده میکند تا مانند عنکبوتی که حشرهها را به دام میاندازد، شما را به دام بیندازد. اگر امتیاز دوستان و خانوادهی شما کاهش یابد، امتیاز شما را همراه خودش پایین میکشد و اگر آن را از جمع دوستانتان حذف کنید یا کاملا ارتباطتان را با آنها قطع کنید، امتیازتان دوباره بالا میرود.
هرچه بگوید برعلیهتان استفاده میشود. میخواهید درمورد پارازیتهایی که در پکن پخش میشود و باعث میشود نوزادان با تومور به دنیا بیایند اعتراض کنید؟ کمی بیشتر فکر کنید چون این کار امتیازتان را نابود میکند. آیا میخواهید درمورد دولت چین که شهر کوچک شما را پر از زبالههای الکترونیکی کرده اعتراض کنید، یا اینکه محلیها را مجبور کردهاند تا زمینهایشان را بفروشند تا زمین گلف درست کنند؟ امتیازتان به خاطر سیاهنمایی پایین میآید.
اما بروید و آمار اقتصادی غلط منتشر کنید و بگویید رشد اقتصادی چقدر زیبا بوده امتیازتان بالا میرود. از روزنامههای چین نقلقول کنید و چاپلوسی دولت را کنید، میبینید که امتیازتان چطور بالا میرود. معترضان و وصلههای ناجور اجتماعی را لیست دوستانتان خط بزنید و میبینید که چطور دوباره امتیازتان بالا میرود.
وقتی که دروغ با حقیقت برابر میشود، جوامع سقوط میکنند.
جالب است که این سیستم موافقانی هم دارد که با افتخار امتیازهای بالایشان را به نمایش میگذارند و از کشورهای غربی فضولی که به جریان سیاه پشت این سیستم اشاره میکنند ابراز انزجار میکنند. آنها قسم میخورند که این یک سیستم اعتباری ساده است، چیزی مثل کارتهای اعتباری غربیها. آنها همچنین اشاره میکنند که این یک سیستم خصوص است نه سیستمی مربوط به دولت.
هیچکدام از این دروغها با یک جستجوی ساده و سریع در گوگل دوام نمیآورند. با اینکه درست میگویند که این سیستم در حال حاضر خصوصی است، فقط به خاطر این است که دولت میخواهد آن را توسط قدرتمندترین شرکتهای حوزهی آی تی تست کند. اما شک نکنید که چیزی جز انگیزههای دولت چین پشت آن نیست. تنسنت خودش به تنهایی این ایده به ذهنش نرسیده است. مجمع دولتی یک قدرت رسمی اجرایی چین است و آنها سندی ارائه دادهاند که در آن مطرح میشود از شرکای خصوصیشان چه انتظاری دارند.
دومین دروغ این است که این فقط یک سیستم اعتباری است. سیستمی که پیگیری میکند با چه کسی دوست میشوید و بررسی میکند که آیا طبق قانون کنترل جمعیت به سیاست تک فرزندی پایبند هستید یا نه، خیلی بیشتر از اینهاست که بفهمد آیا قبضهایتان را به موقع پرداخت میکنید یا نه.
برخلاف تصور عموم، چین همیشه یک مکان بهشدت غیرمتمرکز بوده است. قدرت رهبران محلی درمورد مسائل روزمزه همیشه از دولت مرکزی بیشتر بوده است.
اما دیگر اینطور نیست.
سیستم اعتبار اجتماعی یعنی هرکس یک امپراتور در جیبش دارد.
حتی بدتر از آن، این سیستم از شبکههای سیاهی از انگیزهها استفاده میکند تا به افرادی که از سیاست تعیین شده تبعیت نمیکنند پاداش یا مجازات در نظر بگیرند.
به عبارت دیگر، چینیها یاد گرفتهاند که چگونه روی اقتدارگرایی گیمیفیکیشن انجام دهند.
در حال حاضر این سیستم اختیاری است. کلمه اختیاری به این معنی است که شما یا باید از آن استفاده کنید و یا باید از گرسنگی و تنهایی بمیرید. همانطور که فیسبوک درمورد جمع کردن اطلاعات شما برای تبلیغات اختیاری است، یعنی چه بخواهید چه نخواهید اتفاق میافتد.
اما تا سال ۲۰۲۰ کاملا اجباری میشود. به این معنی که اگر در چین زندگی یا کار کنید چه بخواهید چه نخواهید امتیازدهی میشوید.
و این همان وقتی است که آینه سیاه به واقعیت تبدیل میشود.
زندان نامرئی
وقتش رسیده که با یک واقعیت صددرصدی روبهرو شویم.
تکنولوژیهایی که با رویاهای آرمانی خلق کرده بودیم همگی ما را ناامید کردند. همهی آنها بهطور فزایندهای توسط ابرشرکتها و دولتها مصادره شدند تا همهی ما را به بردگی بگیرند.
به همین دلیل است که آرمان شهر یعنی «هیچ کجا».
آرمان شهر وجود ندارد و هیچوقت وجود نخواهد داشت. هرکسی که تصمیم گرفته یک آرمان شهر بسازد چه قصدش آرمان شهر مجازی بوده و چه واقعی، در نهایت شکست خورده است.
ما تکنولوژی را برای این راه انداختیم که ما را آزاد کنید. درعوض همهجا برای خودمان زندانهای نامرئی میسازیم.
سیستم اعتبار اجتماعی، جمعآوری دزدکی اطلاعات توسط آژانسهای جاسوسی، افزایش سوءاستفاده از زندگیهای شخصی و خصوصی ما توسط شرکتهای بزرگ حالا دیگر کاملا عادی شدهاند و همینطور بدتر و بدتر هم خواهد شد تا وقتی که مردم خودشان برای تمام شدنش کاری کنند.
فقط چین نیست. اگر در یک جامعهی بهظاهر دموکراتیک زندگی میکنید و به خودتان این اطمینان را میدهید که «امکان ندارد اینجا اتفاق بیفتد» باید بدانید که در حال حاضر هم آژانسهای جاسوسی و شرکتهای بزرگ تمام زندگی ما را به واسطهی ردپاهای دیجیتالی که از خودمان به جای میگذاریم تحت نظر دارند. قدرتهای مرکزی کمی وجود دارند که میتوانند در مقابل تمایل به جمعآوری بیشتر و بیشتر اطلاعات مردم مقاومت کنند.
این روزها میتوان اطلاعات را نفت و طلای جدید دانست.
چه دولتها و شرکتها آزادانه درمورد ما آمار و اطلاعات جمع کنند و چه مخفیانه، نتیجه یکسان است، یک پایگاه داده عظیم از کنترل دیجیتال.
در آمریکا امتیاز عمومیای وجود ندارد که سعی کند نظرات سیاسی مردم را با دولت همراستا کند، اما گاهی قدرت مخفی امتیازهای موجود همانقدر شیطانی هستن و میتوانند رفتار مردم را تحت تاثیر قرار دهند.
آیا میدانستید امتیاز اعتباری آمریکا افراد را برای داشتن بدهی کمتر جریمه میکند؟ درست شنیدید.
من وقتی بزرگ شدم و توانستم بعد از چند سال خودم را از دست بدهی کارت اعتباری خلاص کنم، تصمیم گرفتم که دیگر نمیخواهم بدهی بیشتری داشته باشم پس عزمم را جزم کردم که هرچند سال یک بار خانه یا ماشین جدید نخرم. تا وقتی که ماشینم سرپا است، از آن استفاده میکنم. در ابتدا، وقتی که بدهیهایم را کمتر کردم، امتیازم بالا و بالاتر رفت. اما بعدا وقتی که بیشتر راهم را در دنیا پیدا کردم و میخواستم برای همیشه از دست بدهی راحت شوم، متوجه یک اتفاق عجیب شدم. امتیازم به یک میزان ثابت رسید یا حتی کمی کاهش پیدا کرد. وقتی بیشتر بررسی کردم دیدم که به خاطر گرو نگذاشتن چیزی و نداشتن کارت اعتباری با مبلغ کافی، جریمه شدهام.
به عبارت دیگر به خاطر نداشتن بدهی بیشتر جریمه میشدم.
بیمارگونه نیست؟
و این امتیازها چقدر ما را به بازی میگیرند.
آنها به روشهای زشتی روی رفتار ما گیمیفیکشن انجام میدهند. آنها شما را به آن سمت هول میدهند که امتیاز از شما میخواهد، نه چیزی که شما میخواهید. چیزی که امتیاز میخواهد لزوما به نفع شما نیست، بیشتر به نفع افرادی است که امتیازها را طراحی کردهاند.
به همین خاطر است که این سیستم چینیها اینقدر شیطانی است. آنها خیلی فراتر از بدهیها گیمیفیکیشن انجام میدهند. سیستم روی زیرمجموعههای آماری گیمیفیکیشن انجام میدهد و مردم را وادار میکند تا دروغها را باور و حتی تبلیغ کنند.
با گذشت زمان دروغ سرتاپای افراد را میپوشاند. سربازانی که در زندانها گیرافتادهاند در نهایت دچار سندرم استکهلم میشوند. آنها به سوءاستفادههای کسی که آنها را به اسارت گرفته باور پیدا میکنند و عاشقش میشوند.
در ابتدا ممکن است مردم آمار اشتباه را به اشتراک بگذارند تا سیستم را بازی دهند، اما با گذشت زمان، کمکم اما بدون شک بالاخره خودشان هم دروغها را باور میکنند. با تمام وجود باور میکنند که اقتصادشان در حال یک پیشرفت عظیم است و دشمنان میخواهند نابودشان کنند.
آنها تا وقتی که اقتصاد سقوط کند و از کار بیکار شوند به هیچچیز شک نمیکنند چون کاملا در دروغها غرق شده بودند.
به همین خاطر بود که در انتهای کتاب ۱۹۸۴، وینستون زیر حملههای بیرحمانه برادر بزرگ فقط درهم نشکست. برادر بزرگ در نهایت به مغز او رسوخ کرد تا به تنها زنی که در تمام طول زندگیش دوست داشته پشت کند و حتی بدتر از آن به طبیعت خودش هم پشت کند.
آخرین جمله کتاب این است:
«او عاشق برادر بزرگ بود»
جادهای در میان جنگل
ما در یک تقاطع تاریخی قرار داریم.
تکنولوژی دیجیتال همه چیز را از سفر گرفته تا تحصیل و ارتباطات دگرگون کرده است. دانش را دموکراسی سازی کرده و دورترین نقاط زمین را به یک دهکدهی جهانی تبدیل کرده است. از جهات زیادی زندگی ما را غنیتر کرده، اما یک جریان پنهانی هم وجود دارد که هیچوقت انتظارش را نداشتهایم.
حالا همان تکنولوژی که ما را هوشمندتر و به یکدیگر مرتبطتر کرده بود، حالا برعلیه ما شده است. ما خیال میکردیم سیستمی توقف ناپذیر میسازیم که از همه چیز آزاد است و میتوانیم آزادانه ارتباط برقرار کنیم، اما درعوض مخفیانه زنجیرهایی دیجیتالی ساختیم که همهی ما را به بند بکشد.
نباید اینطور باشد.
هنوز هم فرصت برای اصلاح کردنش وجود دارد.
اما این به تک تک افراد بستگی دارد. هر کدام از ما باید از خواب بیدار شود و طوفانی که دارد به سمت ما میآید را ببیند و بفهمد وقتی شرورترین افراد کنترل دیجیتال زندگی ما را بهدست بگیرند هیچ راه فراری از بلاهایی که ممکن بر سرمان بیاورند نیست.
از هر چیزی در زندگی هم میتوان خوب استفاده کرد و هم شیطانی. سیستمهای دیجیتالی هم از این قاعده مستثنا نیستند. انگیزه است که به آن سیستمها شکل میدهد.
انگیزه اشتباه، سیستم اشتباه. درخت خراب، میوهی خراب.
مردم تصور میکنند قانون و مقررات در همهی جهان خوب هستند اما قوانین به اندازهی افرادی که در قدرت هستند و آنها را تعیین میکنند خوب هستند. سیستمی که بتواند به طور دقیق قابل اعتماد بودن و اعتبار مردم را مشخص کند میتواند چیز خوبی باشد، فقط اگر میشد چنین سیستمی بیطرفانه باشد. اما انسانها نمیتوانند بیطرف باشند. همهی ما سوگیری، طمع و توهمات خودمان را داریم.
هیچوقت فراموش نکنید کاری که نازیها هم انجام میدادند قانونی بود چون آنها ظلم و ستم و قتل عام را به قانون تبدیل کرده بودند.
بهترین سیستم، سیستمی است که بر اساس چک و پول ساخته شده باشد و هر گروهی که سعی کند از آن برای اهداف پلید خود استفاده کند را از بین ببرد. به همین خاطر است که من پشت سیستمهای غیرمتمرکز ایستادهام، تا قدرت هیچکس نتواند ایدئولوژی خودش را به زور به خورد مردم بدهم. حتی اگر یک سیستم توسط روشنفکرترین افرادی ساخته شده باشد که تاکنون به دنیا آمدهاند، بازهم یک نفر با آرزوهای کاملا متفاوت به قدرت خواهد رسید. و آنها تمام راههایی که بتوانند از نقاط ضعف سیستم برای منافع خودشان استفاده کنند را خواهند یافت.
فقط چند راهحل برای این مشکل وجود دارد:
باید سیستمهای غیرمتمرکزی طراحی کنیم که از اول این اطلاعات را به آنها دهند. اگر هیچ اطلاعاتی در اختیارشان قرار نگیرد، چیزی هم برای سوءاستفاده و فاسد شدن باقی نمیماند.
دومین راه این است که سیستمی بسازیم با اطلاعاتی که خودمان روی آن اختیار کامل را داریم. اگر کسی این اطلاعات را بخواعد باید مستقیم به خود ما مراجعه کند. ما باید سیستمی بسازیم بر اساس چکها و پولها که برای همیشه قفل بماند.
اینها ضروریترین ویژگیهای هر سیستم قوی هستند. باید در هر شرایطی و به هر قیمتی در مقابل قدرت هر گروهی که بخواهد کنترل سیستم را به دست بگیرد مقاوت کند.
تاریخ جنگ بین آزاد و زندانی، متمرکز و غیرمتمرکز است.
و هر سیستمی که بخواهد قدرت یک گروه را به تمام افراد دیگر برتری دهد شکست خواهد خورد.
اما این دلداری زیادی برای افرادی که در کابوس آن سیستم زندگی میکنند نیست چون یک شبه اتفاق نخواهد افتاد. باید افراد پیدا شوند که برای زندگیشان مبارزه میکنند.
زمان و از خودگذشتگی لازم است، اما وقتی که مردم بفهمند تغییر واقعا لازم است هیچ چیز نمیتواند مانع آن تغییر بشود.
در نهایت هیچ قفسی وجود ندارد که بتوانند روح انسان را در آن زندانی کنند.
استعمار استعمار استعمار